بر اساس یک قانون کلی و عادلانه که خداوند در متنِ جهان آن را ثبت نموده، کسی که نسبت به هر چیزی “عشق” داشته باشد پس از مرگ با آن محشور خواهد شد. حتی اگر ” سنگ ” باشد! همانطور که رسول خدا (ص) فرمود:
اگر مردى سنگى را دوست دارد، خداوند هم او را با همان سنگ محشور می کند.[1]
این روایت شریف اثبات میکند که شخصی که به دنیا تعلق قلبی دارد، لاجرم بعد از مرگ با محبوب خویش (دنیا) محشور میگردد. اینگونه روایات کاملا مطابق آموزه های قرآن کریم است. برای همین است که کافر کور دل، در قیامت یعنی عالم قبر، کور محشور می گردد که: وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى [2] زیرا اینان به ” کوری ” عشق می ورزیدند! که: فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَى الْهُدَى.[3] بنابر این، مقصود آیاتی مانند آیات ذیل نیز باید همین قائده باشد که عشق به زندگی دنیا، باعث بازگشت به زندگی دنیا خواهد شد؛
وَ وَيْلٌ لِلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ، الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ (2 و 3 / ابراهیم)
و هشدار به کافران از عذابی سخت! آنهایی که همواره عشقِ زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند.
روایت است که «روزی امام حسن علیه السلام با لباسی آراسته و خوشبو از خانه خارج شد. در میان راه یکی از گدایان یهودی امام را نگه داشت و گفت: «ای حسن! انصاف بده، مگر جدت، نگفت: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است؟
امام فرمود: «آری.»
گفت: «پس چرا الآن نسبتِ من و تو برعکس است. من با این حالِ گرسنگی و فقر، گویی در زندان به سرمیبرم و تو با این رفاه و آراستگی، در بهشتی؟»
امام فرمود: «ای یهودی، اگر هم اینک با چشم دلت به عالم آخرت بنگری و ببینی خداوند چه عذابهایی را برای تو، و چه ثوابها و نعمتهایی را برای من مهیا کرده است، یقین میکنی که تو اکنون نسبت به آن عذابهای اخروی در بهشت هستی و من نسبت به آن نعمتهای اخروی در زندان به سر میبرم.» [4]
واضح است که قلب آن یهودی در دنیا بود و قلب امام (ع) درآخرت. او در همین زندگی دنیوی در زندانِ دنیا بود، ولی امام (ع) در همین زندگی دنیا نیز در بهشت بود. به همین دلیل است که اميرالمومنين علي (ع) توصیه ميفرمايد که:
قبل از اينكه بدنهاي شما از دنیا خارج شود، دل هايتان را از آن خارج كنيد.[5]
بنابر این، معلوم می شود که علتِ اصلی بازگشت به دنیا، حُب و دوستی دنیاست که اکثر اهل دنیا را در بر گرفته است. همین است که رسول اکرم (ص) می فرماید:
حُبُّ الدُّنیا راسُ کُلِ خَطیه
دوستیِ دنیا سرِ همه خطاهاست.[6]
امام صادق (ع) نیز دنيا را به دريايي عميق تشبیه فرمود كه خلقي كثير در آن غرقاند- و به دلیل اینکه در آن غوطه ورند آن را نمیشناسند، اما به محض اینکه مرگ فرا رسد و حجابِ طبیعت از چهره حقیقت برداشته شود، معلوم میگردد که آنچه آنها در آن میزیستند، همان جهنمی بود که آن را دوست میداشتند و اکنون باید عذاب و بارِ وابستگي به آن را نیز بر دوش خود تحمل میکردند.
| مباش ایمن که این دریای خاموش |
نکردهاست آدمی خوردن فراموش[7] |
به همین دلیل است که رسول اکرم (ص) می فرماید: همانابهشت در سختیها و دوزخ در شهوتها پوشیده شده است. [8] يعني كار بالعكس است، آنچه از دنيا كه ما به آن دلبسته ايم، و تشنه رسيدن به آن هستيم، در حقيقت براي روح آزاده ما بلا، مصيبت و آتش است. ولي خداوند متعال و بهشتِ بي نهايت او، حقيقتِ همه خوشي ها و لذت هاي باقي است.
پس «هرچند که روح در دنیا تعلقِ بیشتري داشته باشد، رفتن وی به عالم ارواح ناممکن تر باشد. تا قطع علایق نکند، از تنگنای زندانسرای دنیا به فراخنای بُستان سرای عُقبی نتوان رفت و هر که را در دنیا تعلق بیشتر باشد، روح وی را بر آسمان، عروج و نزول ممکن نگردد، بلكه بي شك در تنگنای عالمِ کون و فساد بماند. کما قال رسول الله (ص): “نَجَی المُخفَّفَونَ و هَلَکَ المُثقَلونَ” [9] پس در وقت، کار بر وی مشکل گردد و به عوضِ هر تعلقي که داشته باشد، هر آینه دردی به وی رسد. به حقیقت، هر که را در دنیا تعلق بیشتر باشد، جان دادن وی مشکلتر باشد… و خدای عزوجل در قرآن مجید در وصفِ محبّان دنیا میفرماید:
وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَريعُ الْحِساب (39/ نور)
و آنان که کافر شدند اعمالشان مانند سرابی است که گویی آب است تا آنگاه که نزدیک آید، آنرا چیزی نیابد درحالیکه تنها خداوند را در نزد آن یابد و خداوند است که حساب او را تمام وکمال دهد و خداوند سریع حسابگر است.
مَثَلِ دنیا همچون آن سرابی است که مردم تشنه از دور میپندارند و مشتاق میشوند و در طلبِ آن میکوشند. اما چون بدانجا میرسند، ناامید و خاسر میمانند و از آن طلب، جز حسرت و ندامت نمیبینند. محبان دنیا نیز چون در حالت مرگ از خواب بیدار شوند که: (الناسُ نیامٌ فَاِذا ماتوا انتبهوا) [10]معلوم شود که ایشان آنچه کمال خویش را در آن دانستهاند، محضِ نُقصان بوده است و کمال حقیقی جز در طلب رضای خالق و محبت حضرتِ اُلوهیت نیست.»[11]
باید گفت این قانون که بر طبق آن، انسان با آنچه دوست دارد همراه است، نشان دهنده عدل الهی است، زيرا كه اگر اينچنين نبود، اختيار از انسان سلب ميشد و عدالتِ خداوند متعال نيز زیر سوال می رفت. در صورتیکه پیغام خداوند متعال خطاب به بشریت همواره رهایی از قانون زوجیت در خلقت و وصول به حضرت اوست. بر طبق این قانون هر چیزی در این جهان به شکل زوج خلق شده است كه:
وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ… (49 و 50 / ذاریات)
و ما هر چیز را زوج زوج خلق کردیم، تا شاید پند بگیرید. پس فرار کنید به سوی خداوند.
سختی با خوشی، شب با روز، و زن با مرد آفریده شده است. و انسان با تجربیاتی که طی زندگی های متعدد و با قبول زحمات زیاد به دست میآورد، عملاً در مییابد که: لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْه (118 / توبه) نیست پناهگاهی از خداوند مگر به سوی او. و به همين دليل است که مي فرمايد:
فَلا تَدعُ مَعَ الله اِلهً آخَر فَتَکونَ مِنَ المُعذَبين (213/ شعرا)
پس با خدای تعالیالهه دیگري را نخوانید که عذاب میشوید.
یعنی؛ هرچه جز ذات اقدس خداوند متعال است، عین عذاب و هلاکت است و به هر چه ميل كنيم به غير از خدا، بايد همراه آن چيز مسير هلاكت و نيستي را نيز طي كنيم زيرا كه:
….كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ…. (88/ قصص )
همه چيز از بين مي رود مگر روي او.[12]
امیرالمومنین علی (ع) نیز در گفتاری واضح این حقیقت را آشکارا بیان می کند و می فرماید:
براى هر يك از دنيا و آخرت فرزندانى است، شما از فرزندان آخرت باشيد نه از فرزندان دنيا، زيرا هر فردى روز قیامت به مادرش ملحق مى شود.[13]
هر علاقه و عشقي نتيجهاي در بردارد كه هيچگاه از آن جدا نميشود. عشق به خداوند، سعادت ابدي است اما عشق به دنيا تبعاتي دارد كه بايد آن را هم پذيرفت، دنيا به مانند شاخه گلي است كه اگر كسي آنرا بخرد بايد خارهايش را نيز با خود ببرد. اما گلِ بي خار خداست و كسي كه لذت و سعادتِ ابدي را خواهان است، بايد به سوي پروردگارش حركت كند و دنيا را بياهميت تلقي نمايد. بنابر این، ما پس از مرگ به تعلقات خود بازمی گردیم وكسي كه به دنيا علاقه داشته باشد، به آن برخواهد گشت، اما كسي كه نوراني و روحاني باشد و خداوند تنها محبوب وي باشد، به محبوبش واصل خواهد شد و اين قانون، تجلی کاملِ عدل الهی است.
همانطوركه از بازي براي كودكان جز تجربه باقي نمي ماند، از دنيا نيز جز تجربه و خاطره ای باقي نمي ماند. از دنيا هيچ چيز نميتوان با خود بُرد، جز اعمال نيك و صفات الهي كه ما را به خداوند نزديك گرداند وگرنه هر چه جز اين است همه رنج و عذاب و فریب است. در روايت است كه دنيا در قيافه زنى كبود چشم، بر عيسى (ع) نمايان شد. حضرت عيسى از او پرسيد:چند شوهر كرده اى؟
پاسخ داد: بسيار !
حضرت فرمود: همه شوهرانت تو را طلاق داده اند؟
دنيا گفت: نه ! بلكه همه آنان را كشته ام
پس حضرت فرمود: واى بر شوهران باقيماندهات كه اگر از سرگذشت شوهران گذشته تو پند نگيرند.[14]
قطب شيرازي (ره) نیز به نصیحت ميگويد: «(الدُّنيا سِجنُ المُومِن)[15] را با خود بسنجيد و از زندان به رنج و سختي مَرَنجيد كه رنج و سختي طبع زندان است. آن بُستان است كه جاي روح و ريحان است، چون به بستان خداي برسيد، درِ آسايش زنيد و رنج و محنت پسِ پشت افكنيد. تا در جهانيد، در تك و پوي و جست و جوي و رُفت و روي و شست و شوي ميبايد بود، تك و پوي در راه خداي و جستجوي مرد خدا و رُفت و روي جواهر حكمت و اَمتَعِة[16] موعظه و شست و شويِ معصيت و جرايم و اخلاق ذميمه.»[17]
| الخبيثات الخبيثين حكمت است پس تو هر جفتى كه مىخواهى برو نور خواهى مستعد نور شو ور رَهى خواهى ازين سجن خَرِب |
زشت را هم زشت جفت و بابت است محو و هم شكل و صفات او بشو دور خواهى، خويش بين و دور شو سر مكش از دوست وَ اسْجُدْ وَ اقترب[18] |
بهاء الدّين ولد، پدر مولوی جلال الدین در كتاب معارفِ خود مي گويد: اهل دنیا در آتشِ شمعِ مناصبِ[19] دنیا سوخته میشوند و حاصلی ندارند و به آرایش ظاهر خود مشغول میشوند و خود را غافل میکنند. ایشانرا گفتم: جامهها چرا سپید میکنید؟ و به زر، خویشتن چرا آباد میکنید؟ چو اندرون شما همه کباب و سوخته است. شاید دیوار، گِردِ درد بر میآرید تا نباید که رنج درآید و دود از روزن برون رود. عَجَب تا چه بی ادبی و گستاخی کرده اید که هر ساعتی شما را محبوس اندوهها کردهاند! همچنانکه در ظاهر، زندان را در و دیوار از خشت است. در معنی، زندان را در و دیوارش اندوه است.[20] زندانِ دنيا را حصارِ اندوه ها و اضطراب ها در بر گرفته است، مشغوليتهاي دنيوي و سرگرميهاي زود گذر و ملال آور، چنان انسانها را به خود مشغول و غافل كرده كه هدف خلقت خود را به كلي از ياد برده اند.
عزیزالدین نسفی نيز میگوید: «بدان که دانایان، این عالم را به دریا و احوال این عالم را به موج این دریا تشبیه کردهاند، و به آن میماند، از جهت آنکه هر زمان صورتی پیدا میآید، و هر زمان نقشی ظاهر میشود، و هیچ یک را بقا و ثبات نمیباشد. صورت اول هنوز تمام نشده و استقامت نیافته، که صورتی دیگر آمد، و آن صورتهای اول را محو گردانید. و بعضی، احوال این عالم را به چیزهایی که در خواب میبینند تشبیه کردهاند، و به آن هم میماند، از جهت آنکه چیزها مینماید، و مردم به آن فریفته میشوند، و دل بر آن چیزها مینهند، و در ساعتی دیگر آن چیزها را نمیبینند و به آتش فراق میسوزند.
ای درویش! شک نیست که این چنین است که دانایان گفتهاند. و این چنین بوده است، و این چنین خواهد بود. اما با وجود آنکه این چنین است، هر چند (هرچند بار) که میآیند، بسته این عالم میشوند و به این عالم فریفته میگردند، و به این واسطه در بلاها و فتنهها میافتند، و به عذابهاي گوناگون گرفتار میشوند، و به آتشهاي دروني میسوزند. و بعضی در آتش حسد میگدازند، و بعضی در آتشِ بایِست (تكلّف و بايد و نبايد) مینالند و فریاد میکنند، و نمیدانند که در خوابند، و این هم خود در خواب میبینند که (الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا[21]).»[22]
سقراط می گوید: « غم و شادی هر یک میخی دارند که با آن، روح را به تن، میخکوب می کنند و صفات و خصائص تن را به آن سرایت می دهند و در نتیجه، روح با تن همداستان می گردد و هرچه را تن، حقیقت بداند، حقیقت می شمارد! مصیبت اینجاست که روح، همین که با تن هم عقیده و هم داستان می گردد و از آنچه تن را شادمان یا غمگین می سازد، شاد یا غمگین می شود، پاکی و تجرد خویش را از دست می دهد و پس از جدایی از تن، چون پاک نیست، نمی تواند به جهان ارواح راه یابد؛ بلکه چون آلایش های تن پیشین، سراپایش را فراگرفته است، زود، به تنی دیگر می رود و در آن، ریشه می بندد و از عالم خدایی و پاک، دور و بریده می ماند».[23]
«پس، روح که خود نادیدنی و نامحسوس است، پس از آزادی از بند تن، به جایی نادیدنی و پاک و آسمانی رهسپار می گردد و در عالم ارواح، به خدای بزرگ و دانا می پیوندد… ولی اگر ناپاک و دامن آلوده باشد، یعنی به تن دلبسته و در دام شهوات و میلهایی که خاص تن اند گرفتار آمده و در این پندار باشد که جز تن و آنچه دیدنی و لمس کردنی و خوردنی و آشامیدنی است یا برای تسکین شهوت به کار می آید، حقیقی نیست و بدین سبب از آنچه به چشم در نمی آید و دریافتنش جز از راه اندیشه و تعقل میسر نیست، گریزان بوده باشد… چون همواره همراه تن و در اندیشه برآوردن تقاضاهای آن بوده است، به پلیدیهای تن آلوده خواهد بود… چون تن، ناتوان و سنگین بار و زمینی است، روح هم به سبب آمیزش با آن، ناتوان و سنگین بار می گردد و ترسی که در این حال از جهان نادیدنی و خدایی به او دست می دهد او را به سوی تن باز می کشاند. چنانکه بارها از مردم شنیده ای که به گرد گورها و پیکره ها می گردند و اشباح و سایه هایی که در گورستان ها دیده شده اند، همینگونه ارواح اند که نتوانسته اند خود را از بند تن آزاد سازند؛ بلکه محسوس بودنِ تن به آنها سرایت کرده و بدین جهت، به چشم در می آیند… آنها ارواح نیکان نیستند؛ بلکه ارواح مردمان ناپاک و پلیدند که محکوم به سرگردانی شده اند و بدین سان، کیفر زندگی گذشته خود را می بینند».[24] بنابر این، «در جلوی راه ما انسانها تنها خودخواهی و جهالت و توجه به مصالح پست است که عرض اندام می کند و پیشرفت ما را بسوی حقایق متوقف می سازد. اینها نیروهائی هستند که ما در مواجهه با آنها متوقف می شویم، ما می خواهیم آنها را از جلوی راه خود کنار بزنیم تا برای نفوس تشنه و عقل های علاقه مند به کشف حقایق، امکان یافتن غذا میسر شود.»[25]
[1] – أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ (بحار الأنوار ج۷۴ ص۳۸۲)
[2] – و ما او ر در روز قیامت کور محشور می کنیم. (124/ طه)
[3] – آنها کوری را بر هدایت ترجیح دادند. (17 / فُصِّلت)
[4] – کشف الغمة، ج1، ص544-545
[5] – اَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ. ( بحار الانوار – جلد 70 – صفحه 134)
[6]– غرر الحکم , جلد۱ , صفحه۳۴۸
[7] – نظامی » خمسه.
[8] – حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ (بحار الانوار – جلد 68 – صفحه 72 )
[9] – حدیث نبوی است به این مضمون که: سبکباران نجات یافتند و آنان که بار سنگین (بار گناهان) دارند، هلاک شدند (بحار الأنوار : 77 / 55 / 3)
[10] – امیر مومنان می فرماید: مردمان خوابند، آنگاه كه بميرند، بيدار ميشوند. (عیون الحکم , جلد۱ , صفحه۶۶)
[11] – زنگی نامه – صفحه 143
[12] – منظور از هالك و فاني بودن مخلوقات، نابودي آنها نيست بلكه رفت و آمد و نزول و عروج و بود و نبود و تغيير و تحول آنهاست.
[13] – إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ، فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا، فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ [بِأُمِّهِ] بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ (خطبه 42 نهج البلاغه)
[14] – بحارالانوار – ج 42- ص 157
[15] – بحار الأنوار , جلد۶۴ , صفحه۲۳۲
[16] – اَمتَعه = جمع متاع و كالا
[17] – مكاتيب قطب بن محیی – صفحه 231
[18] – مثنوي معنوي- دفتر1- بيت 3600
[19] – مناصب = مشغوليتها
[20] – معارف بهاء ولد – جلد 1 – صفحه 223
[21] – حدیث نبوی است: مردم خوابند وقتی بمیرند، بیدار میشوند. (عیون الحکم , جلد۱ , صفحه۶۶)
[22] – کتاب انسان الکامل – در بیان رسیدن بحقیقت
[23] – دوره کامل آثار افلاطون، ج ۱، رساله فایدون، ص 519
[24] – فصل چهارم/ سقراط و افلاطون 175
[25] – انسان روح است نه جسد – ص ۳۰۶
دیدگاهها