انسان مانند گیاه دوباره می روید! …

گلهاي قاصدك هنگامي كه به حد كمال برسند، از شاخه جدا شده و در فضا رها مي شوند. قطره هاي آب به تدريج و پس از گذر از مراحل مختلف – همانطور كه در آغاز از دريا برخاسته بودند- دوباره به دريا بازمي گردند و هزاران مثالِ ‌ديگر نمایانگرِ طرح و نقش اساسی هستی، یعنی مرگ و تولد دوباره است و آدمی در این چرخه آنقدر باقی می ماند تا تسویه حساب کند. زیرا که در هنگام مرگ باید برای تمامی آنچه در زندگی اخیرش انجام داده، پاداش و کیفر دریافت کند. اما در این میان، برخی گفته اند که قرآن کریم چگونگی بعثت مُردگان را تنها در هاله ای از کنایات و رموز و اشارات اسرارآمیز بیان نموده است. اما براستی چگونه ممکن است که چنین کتابی؛ دومین پیام مهم خود را -پس از توحید- مبهم، نامعلوم و ناتمام گذارد و انسانها را غرق در سردرگمی و شک و شبۀ رها نماید؟! و حال آنکه می فرماید:

وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ   (89/ نحل)

و ما بر تو این کتاب (قرآن عظیم) را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را بیان کند.

همانطور که تاکنون دیدید، بجرأت باید گفت که موضوعی روشنتر و محکمتر از چگونگی ” بعثت مُردگان”؛ در قرآن؛ بیان نشده است! از اینرو هر هندو و بودائی که آیات معاد را در قرآن کریم بخواند؛ ” تولد دوباره ” و چگونگی آن را به راحتی از کلمات و آیاتِ آن در می یابد! چون پیش از آن با این حقیقت آشنا بوده است. اما تفسیر سنتی که تصویر ما را از قرآن (مخصوصا در مورد چگونگی معاد) تغییر داده، موجب شده که درک رجعت و تولد های دوباره در قرآن برای برخی افراد سخت شود و حال آنکه به صراحت قرآن کریم، آموزه رجعت به ما می آموزد که بارها و بارها متولد می شویم تا تکامل بیابیم. قانون کارما یا همان قانونِ “عمل و جزای عمل” نیز تصریح دارد که اعمال با نتایج اجتناب ناپذیر آن ارتباط مستقیم دارند؛ به این معنا که در هر زندگی آنچه را که آدمی در زندگی قبلی کاشته است، درو می کند.

اگر قدري با تأمل به فصول طبيعت بنگريم، درمي يابيم كه زندگي گياهان، نشانه اي بسيار عالي براي اثبات حقيقتِ معاد و زندگی دوباره است. آنها پس از خواب زمستاني و سردي و فسردگي كه دچار آن مي شوند، در بهار زنده مي شوند و ثمر مي دهند. اين روند بارها و بارها در طول سالهاي متمادي، تكرار مي شود تا اينكه گياه يا درختِ مورد نظر، عمر طبيعي خود را طي كند. در زبان عرب، هنگامي كه ميوه مي رسد و از درخت جدا مي شود، اصطلاحاً مي گويند ميوه – حرّ– يا آزاد شد، حريّت و آزادي از چرخه طبيعت براي انسان نيز به همين معناست؛

اين جهان همچون درخت است اى كرام     
سخت گيرد خامها مر شاخ را           
چون بپخت و گشت شيرين لب‏گزان     
چون از آن اقبال شيرين شد دهان           

  ما بر او چون ميوه‏هاى نيم خام‏
ز انكه در خامى نشايد كاخ را
سست گيرد شاخها را بعد از آن‏
سرد شد بر آدمى مُلكِ جهان[1]

انسان نيز آنقدر مي ميرد و زنده مي شود تا به مرتبه كمال خود برسد و از اين چرخه آزاد شود و این چرخه نشانه ای از رحمت الهی است که شامل انسان می شود برای همین است که می فرماید؛

فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ   (50/ روم)

پس به آثار رحمت خداوند بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مى‌گرداند. در حقيقت، هم اوست كه قطعاً زنده‌كننده مردگان است، و اوست كه بر هر چيزى تواناست.

جالب است که خداوند مهربان در این آیه شریفه، زنده شدن زمین پس از مرگش را نشانه ای از تجلی رحمتش نامیده است، نه عذاب و نقمت. زیرا که انسان به این شکل بمانند گیاه می تواند از فرصتی دوباره برای ارتقاء و رشد خود استفاده کند. اکنون معلوم می شود که چرا رسول اكرم (ص) فرمود:

اِذا رَأیتُم الرَّبیعَ فَاکثروُا ذَکرَ النُّشوُر

آنگاه که بهار را دیدید، نشر و برانگیخته شدن و حیات دوباره را بسیار یاد کنید. [2]

زیرا که رحمت واسعه الهی هیچگاه امید انسان را منقطع نمی سازد و به او مانند هر بهار فرصت رشد دوباره می دهد، باشد که این بار کاستی های خود را برطرف سازد، از گذشته نادم گردد و راه به سوی خالقش را از سر گیرد. خداوند متعال در کلامی قدسی در صحیفه ادریس نبی (ع) به طوری واضح زندگی دوباره و شباهت آن به رویِش برگ های درختان را به خلایق گوشزد نموده می فرماید:

ای مردم! همانا بدرستی آن درختی که بعد از ریزش برگ هایش از برگهای تازه پوشیده می شود و پس از پیری به جوانی باز می گردد و پس از مرگ زنده می شود و خشکی آن با طراوت جایگزین می شود و پس از پژمرده شدن، دوباره می روید، بزرگترین دلیل بر معاد و بازگشت شماست.

پس چرا در این امر شک می کنید؟! به گرفتن عهد از شما در حالت نطفه و رفت و برگشت تان در صورت ها و خلقت های گوناگون و انتقال شما از صلب ها و به ارحام مادران! پس نشر مردگان و زنده شدن ارواح و وجود معاد را هیچگاه انکار نکنید. او قادر است  به این که شما را دوباره بازگرداند و شما را مبعوث کند به همان شکلِ (اول) که شما را خلق نمود. [3]

از منظری دیگر، اگر گردش شب و روز؛ وجود نمی داشت؛ یکی از آن دو؛ برای همیشه برقرار می ماند. و در چنین صورتی؛ در حقیقت؛ نه شب وجود می داشت و نه روز. زیرا که در این حالت دیگر هیچکدام بدون وجود دیگری” مفهوم ” نمی یافت. اما ” رحمت خدا ” که سرچشمۀ ” هویّت مخلوقات ” است ایجاب می نماید که” شب ” و ” روز ” با گردش مکرر یکدیگر موجودیت یابند که؛

وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

(73/ قصص)

و از رحمت اوست که برای شما؛ شب و روز را قرار داد؛ تا آرامش بیابید و از نعمتهای او بجوئید و در نتیجه؛ شکرگزار باشید.

بنابر این؛ دو پدیدۀ ” آرامش ” و ” تلاش “؛ نیز ؛ در هماهنگی با شب و روز؛ در چرخش و گردش هستند. پس این دو نیز؛ بنوبۀ خود؛ هویّتِ وجودیِ مستقلی بدست می آورند. خداوند در مورد “مرگ و زندگی” هم مانند شب و روز حقیقت چرخشیِ آنها را بیان می کند و می فرماید:

الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ   (2/ مُلک)

همانكه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد، و اوست ارجمند آمرزنده.

چنانکه می بینید؛ اگر منظور از عبارت” الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ ” چرخه مرگ و زندگی نباشد، دیگر فرصتی برای رسیدن انسان ها به ” احسن عمل[4] وجود نخواهد داشت، و همچنین عبارت پایانی یعنی: وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ نیز بی معنا می شود، زیرا که با یکبار زندگی در دنیا برای همیشه، دیگر فرصتی برای جبران خطاهای گذشته نخواهد بود تا مغفرت خداوند شامل حال ما شود. بنابر این، خداوند متعال در این آیه شریفه، ما را از وجود «چرخه مرگ و زندگی» آگاه نموده تا بتوانیم از فرصتهایی که او برای ما قرار می دهد، کمال استفاده را ببریم و نهایتاً به “احسن عمل” دست یابیم. پس  یکبار فرصت “؛ اصلا “ فرصت” نیست! زیرا فرصت با “یکبار” نمی تواند “هویّت وجودی” بیابد و فطرت هیچ انسانی؛ قائدۀ: “ فرصت = یکبار زندگانی “؛ را نمی پذیرد. زیرا “بار اول”؛ تنها؛ شرط لازم  و مقدمۀ ” فرصت ” است، نه خود آن.

جالب است که مانند نمونه های پیشین از آیاتِ “جفت” در قرآن، در آیه ذیل نیز همان عبارت –لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا – با اندکی تغییر، به جهت مقایسه و نتیجه گیری بیان شده تا ما را به حقیقت رهنمون سازد؛ آنجا که می فرماید:

إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا  (7 / کهف)

در حقيقت، ما آنچه را كه بر زمين است، زيورى براى آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كداميك از ايشان نيكوكارترند.

چنانچه این دو آیه شریفه را در کنار هم قرار دهیم می بینیم که امتحان انسان با زینت های دنیا، برابر می شود با چرخه مرگ و حیاتی که برای امکان وقوع این امتحانات ضروری است. بدان معنا که چنانچه انسان در یک دوره از “چرخه مرگ و حیاتِ” پر فراز و نشیب خود دچار لغزش شود و فریب دنیا را بخورد و گمراه شود، خداوند نیز آن را به حال خود رها نکرده و باز به او فرصت می دهد تا در امتحان دیگری شرکت کند و بتواند به تدریج “احسن عمل” را به دست آورد. زیرا شکی نیست که انسان نمی تواند تنها در یک زندگی کوتاه مدت به احسن عمل برسد. زیرا که خام است و باید در طی مصائب زندگی مجرب و پخته گردد و احسن عمل را درک کند و به آن عمل نماید. در اینصورت معلوم می شود که عبارت –خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ- بمعنی «چرخۀ مرگ و زندگی» همان” چرخۀ معاد ” است و “حیات نیز عبارت از توالی زمانهائی است که عقل برای نجات یافتن از خطا و لغزش و اشتباه خود، باید از آن استفاده کند.»[5] و بالطبع، بهمان اندازه که عقل، خود را از خطاها پاک می کند، اخلاق هم، از رذایل و زشتيها منزه می گردد.

خداوند انسان را در آتش فتنه ها و امتحانات دنیا قرار می دهد و به این شکل فرصتی برای تعالی و روح او در اختیارش قرار می دهد تا نهایتاً پاک و منزه از هر رجس و پلیدی و با معرفتی کامل به مبدأ خویش باز گردد. پس عقوبت الهی– چه در دنیا و چه در آخرت- موجب بیداری و تنبّه انسان است و ايمان به اين نكته چراغي است فرا راهِ‌ انسان در طريق كمال. اين قانونی است كه خداوند متعال در نظام طبيعت سرشته است كه هر عملي از نيك و بد كه انجام داده باشيم به خودمان باز مي گردد، نظامي كه در مكاتب عرفانيِ مشرق زمين «كارما » ناميده مي شود. بی شک، عذابهای دنیوی، موجب بیداری فطرت انسان و کمک در راه تطهیر و رغبت به سوی خداوند است که معبود حقیقی و يگانه ملجأ و پناه انسان است. خداوند متعال نیز بندگان خويش را با چشاندن عذاب‌هاي دنیوی،(كه از اعمال خود آنها سرچشمه مي‌گيرد)‌ مدد می‌‌‌نماید تا متنبه گشته و مسیر تاریک زندگی اش را تغییر دهد و خود را اصلاح نماید و در مسير تطهير و پاك شدن گام بردارد. همانطور که خداوند، مقرّبین و دوستان خود را به محض ارتكاب كوچكترين خطا يا اشتباه، بی درنگ  كيفر می دهد تا مبادا گَرد گناه بر چهره قلب آنان بنشيند و آنها را از مسير حق منحرف سازد.

ولی بايد دانست که مسير بازگشت به خداوند براي یک انسان گناهکار -که بر گناه خود دائماً اصرار می ورزد- با گذشت زمان در طی زندگی های متعدد؛ سخت تر و دشوارتر مي شود، زیرا که شخص گناهکار در هر زمان، باید تاوان گناهان گذشته خویش را بپردازد و چشيدن این عقوبت، خود نیاز به زمانهایی طولانی دارد و هر چه بارِ گناهان و جفاكاري ها بیشتر شود، توبه و بازگشت به سوی خدای تعالی نيز دشوارتر می گردد. اما با این همه خداوند متعال راه را بر انسان نمی بیندد، بلکه مواردی را جهت جبران به انسان گوشزد می کند تا او بنواند قصور در عبادت در زندگی های گذشته را به نحوی جبران کند؛ همانطور که می دانید، روايات بسياري موجود است مبني بر اينكه انسان مسلمان اگر در روزهاي مشخصي روزه بگيرد و يا نماز مستحبي بخواند، اين نماز و يا روزه كفاره 70 سال عبادت و يا پاداش 900 سال عبادت را دارد. این به چه معناست؟

اين بدان معناست كه اين نوع از عبادات که ارزش فوق العاده ای برای آنها بیان شده، مي تواند خلأ هاي عبادي ما در زندگی های گذشته را جبران نمايد. زيرا كه اگر فرد مسلمان در زندگی های گذشته سهل انگاري كرده باشد و از عبادت خداوند سر باز زده باشد، كار خود را سخت كرده و نفس خود را بيش از پيش مرهون اعمال خويش نموده است و حال بايد زحمات بيشتري براي آزاد شدن از قيد و بند هايي كه به دور خويش ساخته است، متحمل شود. برای همین هم این امکان برای وی فراهم می شود تا با انجام چنین اعمالی گذشته های دور و پر غفلت خود را جبران نماید.

*****

رجعتِ ما به زمین چگونه صورت می گیرد و کیفیت و فرایند بازگشت ما به زندگی چگونه است؟ این موضوعی بسیار مهم و کلیدی است که در بسیاری از آیات و روایات بدان اشاره شده و قرآن؛ برای این پرسش نیز؛ پاسخ جهانشمولی دارد:

كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ   (104/ انبیاء)

همانگونه که آفرینش را آغاز کردیم؛ (دوباره) بازمی گردانیم.

یعنی؛ معاد؛ بر اساس همان قوانین، طرح و الگوی گذشته؛ خواهد بود. زیرا فرآیند آفرینش طبیعیِ الهی؛ چنان کامل و بی عیب و نقص است که؛ جائی برای آفرینش جدید التاسیسی باقی نمی ماند!!

 همه ما می دانیم که در زمان نزول دعوت الهی و كلامِ رباني توسط پیامبران، همواره كافران و معاندان، به انکار برمی‌‌‌خاستند و حیات دوباره و ثواب و عقاب را تکذیب می‌‌‌کردند و پرسشی که همواره مطرح می­كردند این بود که مي‌گفتند: آیا آنگاه که بمیریم و خاک شویم، دوباره برانگیخته می‌‌‌شویم؟ آنها همواره نسبت به زنده شدن دوباره و تشکیل دوباره جسمشان در شک و تردید بودند و آن را امری غیر ممکن می پنداشتند.[6] پرسشی که کافران همواره در مجادله با پیامبران مطرح می‌‌‌کردند، در قرآن كريم آمده است که:

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى‏ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ   (38/ نحل)

آنها سوگندهاى شديد به خدا ياد مي­كنند كه: «هرگز خداوند كسى را كه مى‏ميرد، برنمى‏انگيزد!» آرى، اين وعده قطعى خداست؛ ولى بيشتر مردم نمى‏دانند!

اين سخنان متعلق به طبيعيان، دهريان و لامذهبان است كه منكِرِ زندگى پس از مرگ­ هستند. آنها مي­گويند: انسان بعد از متلاشى شدنِ بدن محو و نابود مي­شود و آنچه از وي باقى مي­ماند اجزاء و موادى است كه تبديل به اشياء و موجودات ديگر مي­شود.

به طور کلی مشكلِ اصليِ منكرينِ معاد –و نیز برخی فلاسفه!!- آنست كه چگونه ممكن است اجساد فانى و تباه شده كه هر جزئى از اجزاى آن در گوشه‏اى از اين دنيا پراكنده است مجددًا با همان وضعى كه در اين دنيا داشته است زنده شود و مورد عقاب و پاداش اعمال خود قرارگيرد؟ در وهله اول، باید ببینیم که در قرآن کریم پاسخ کافران و منکران معاد چگونه داده شده است؟ بدون شک پاسخ قرآن کریم باید جامع و کامل باشد و موضوع را برای پرسشگران دقیقاً روشن نماید.

همانطور که می دانیم، در قرآن کریم؛ باور به؛ یکبار زندگانی در دنیا و یکبار برای همیشه مُردن؛ از عقائد خرافی کافران شمرده شده است! پس چگونه پیامبر اسلام (ص) می توانست؛ همفکر و شریک عقیدۀ کافران و حتی غیر مستقیم سخنگوی آنها بوده باشد؟! آیا یکی از دلائل “کافر” بودن آنها؛ باور به همین اندیشۀ باطل – یعنی یکبار زندگی کردن – نبوده است؟ و حال آنکه کافران می گفتند:

أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ  إِن هُوَ إِلَّا رَجُلٌ ٱفتَرَى عَلَى ٱللَّهِ كَذِباً وَ مَا نَحنُ لَهُۥ بِمُؤمِنِينَ (35 تا 37/ مومنون)

آیا او شما را به این عقیده دعوت می کند که وقتی مُردید و خاک و استخوان گشتید؛ (باری دیگر) زنده بیرون می آئید؟! هرگز چنین وعده ای؛ رخ  نخواهد داد. زیرا که زندگی دنیوی ما غیر از (و بیش از) این نخواهد بود که نسل ما می میرد و نسل بعدی به زندگی می آید. تردیدی نیست که این مرد (یعنی رسول خدا)؛ چنین عقیدۀ دروغی را به الله نسبت داده و ما هرگز آن را باور نخواهیم کرد.

اکنون، بر عهدۀ مخالفان عقیده” زندگی های متوالی ” است که عقیده خرافی ” تولد یگانه ” را ثابت کنند. زیرا ” قانونِ طبیعت “؛ همواره بر ” تکرار ” است. به زبانی دیگر، اگر ” تولد “؛ ” قانون ” است؛ پس اصل بر ” تولد دوباره ” است؛ مگر خلاف آن ثابت شود. همانطور که می فرماید:

وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ  (5 / رعد)

و اگر تو (از این سخن) تعجب کنی؛ ولی در اصل؛ انکار آنان مبنی بر اینکه “وقتی خاک شدیم؛ در آفرینشی نو و دوباره؛ در خواهیم آمد؟”؛ واقعا تعجب آور است!

خداوند متعال در قرآن­كريم عموماً وقتي از تشكيل نطفه انسان و رشد او سخن مي گوید، به طبيعت، گياهان، آسمان و زمين و مثالهايي از اين دست اشاره مي­كند و ما با نگاهی دقیق در جزئيات عالم خلقت، تشابهات بسیاری میان انسان و دیگر مخلوقات خداوند می‌‌‌یابیم. یکی از این تشابهات، یکسان بودن روند تولد و رشد انسان با گیاهان است. به عنوانِ مثال در آياتِ ذيل به تشابهی که میانرشد گیاهان از زمین و رشد انسان از بدوِ تولد وجود دارد به وضوح اشاره شده است؛

وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً ثُمَّ يُعيدُكُمْ فيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً (17 تا 20 / نوح)

و خداوند شما را مانند گیاهان از زمین رویاند، سپس شما را در آن باز می‌‌‌گرداند و بار دیگر شما را از آن خارج می سازد.

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ   (19/ روم)

زمين را پس از مردنش حيات مى‏بخشد، و شما (نیز) به همينگونه خارج مي شويد.

وَ الَّذي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (11/ زخرف)

همان كسى كه از آسمان آبى فرستاد بمقدار معيّن، و بوسيله آن سرزمينی مرده را حيات بخشيديم. شما نیز همينگونه خارج مي شويد.

و در آخر و از همه کامل تر و دقیق تر آیه ذیل است که می فرماید:

ای مردم! اگر در مورد بعث شک دارید، پس بدانید که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه سپس از علقه سپس از مضغه -خلق شده و خلق نشده- تا برای شما آشکار کنیم و مائیم که قرار می‌‌‌دهیم در رَحِمها آنچه را که بخواهیم تا اجلی مشخص. سپس شما را مانند طفلی خارج می‌‌‌کنیم. سپس به سن میانسالگی می‌‌‌رسید و از شما کسی هست که می‌‌‌میرد و از شما کسی هست که به مراتب پایین عمر بازمی‌‌‌گردد تا بعد از دانایی، دیگر چیزی نمی‌‌‌داند!!  ……..

(همینطور است) آنگاه که زمین را خشک می‌‌‌بینی، پس آنگاه که آب بر آن فروریزانیم، رشد و اهتزاز می‌‌‌یابد و نباتات و گیاهان از هر زوجی شاداب از آن می‌‌‌روید.[7]  (5/ حج)

اشاره به كلمه – بعث – در آغاز اين آيه، اين شك را در ما برطرف مي سازد که ما نبايد در مورد بعث و برانگيخته شدن ترديد كنيم، زيرا هر کدام از مراحل خلقت انسان، از نطفه تا خارج شدن از شکم مادر و جوانی و میانسالگی همه و همه، انواع مختلفی از بعث و نشور – به شکل طبیعی- است كه به آن اشاره شده است. خداوند متعال سپس برای شرح چگونگي بعث، در آخر آیه مثالی می‌‌‌آورد تا موضوع خروج دوباره نطفه از خاک و همچنین تولد دوباره از شکم مادر و بعث دوباره برای ما دور از انتظار نباشد و آن مثال این است که: «زمینی خشک و بی آب و علف را می‌‌‌بینی که وقتی بر او آب فرو می‌‌‌ریزیم، رشد و اهتزاز  می‌‌‌یابد و گیاهان مختلف از هرگونه زوج‌هاي شاداب از آن رشد می‌‌‌کنند و متولد می‌‌‌شوند.»

بنابر این، در این مثال قرآنی، آب که از آسمان می بارد، نشان مرد است و زمینِ خشک و مناسب، نشان زن است. همانطور که آب در آسمان است و به زمین نازل می‌‌‌شود و موجب رشد دانه در زمین می‌‌‌گردد، انتقال نطفه اصلی هم که از صُلب مرد، به رحم زن صورت می گیرد، موجبات رشد نطفه را در رحم مادر فراهم می‌‌‌کند. مضاف بر این، مراحل تولد و رشد گياه در طي زمان و به تدريج صورت مي گيرد، همانطور که تولد و رشد انسان نيز به زمان و طي مدت نياز دارد و دفعتاً انجام نمی شود.

كدام دانه در زمين رفت كه نرَست؟             

  چرا به دانه انسانَت اين گمان باشد؟[8]

در آغاز سوره مومنون نیز به مطالبی بر می خوریم که مراحل خلقت انسان را به شکلی کامل بیان نموده و مضاف بر این، امکان اجرای دوباره این مراحل نیز در مفاد این آیات بیان شده است؛ این هفت مرحله از قرار ذیل است؛

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ  

و به يقين، انسان را از عصاره‌اى از گِل آفريديم.

ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ              

پس او را [به صورت‌] نطفه‌اى در جايگاهى استوار قرار داديم.

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً                              

آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم.

فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً                                   

پس آن علقه را [به صورت‌] مضغه گردانيديم،

فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا                              

و آنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم،

فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا                                

بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم

ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ    (12 تا 14/ مومنون)

آنگاه [جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم.آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.

سپس در آیه بعدی می فرماید:

وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ    (17/ مومنون)

و (چنانکه گفیتم) به راستى بالای شما هفت راه خلق!! کردیم و ما هیچگاه از [كار] خلقتِ (شما) غافل نبوده‌ايم.

هر کدام از مراحل مختلف خلقت انسان، مطابق آنچه در آیات ۱۱ تا ۱۴ این سوره آمده، بیانگر راه، روش، شیوه و نحوه خاص به کار گرفته شده در طی خلقت اوست و در هر مرحله، روند خلق انسان به شیوه ای پی گرفته شده است. خداوند در این آیات بـه طور مشخص به هفت نحوه خلق و تبدیل در طی خلقت انسان اشاره کرده است(آیات ۱۴ – ۱۲). شکل گرفتن اولین مراتب وجودی یک انسان از مواد طبیعی (گل) و تبدیل این مواد در بدن پدر و مادر به اولین سـنگ بناهای یک انسان، اولین تبدیل و خلقتی است که به آن اشاره شـده اسـت. همانطور که گفته شد، هفت گونه تبدیل و هفت طريقـه و شیوه در آفرینش انسان به کار گرفته شده تا خلقت او با خروج از بطن مادر تکمیل شود و به اتمام رسد.  نکته جالب اینکه، خداوند پس از ذکر مراحل آفرینش انسان، به مردن و برانگیخته شدن او اشاره کرده تا به او بفهماند که چنین آفرینشی همـواره میسر بوده و پس از مرگ نیز ادامه دارد.[9] اکنون لازم است که روایتی که چندی قبل خواندیم را دوباره به طور خلاصه مورد بررسی قرار دهیم؛

« ابوبصیر گوید به امام صادق (ع) عرض كردم: يا ابن رسول اللَّه! مرا بترسان كه قسىّ القلب و دل سنگ شده‏ام!

پس امام (ع) فرمود: اى أبا محمد! پس خود را براي حياتي طولاني آماده کن‏.

همانا دوزخیان، آتش را بزرگ می شمارند، اما بهشتیان، بهشت و نعمت فراوان آن را بزرگ می‌شمارند؛ و زمانی‌که دوزخیان وارد دوزخ شوند [به اندازه‌ی] مسیر هفتادساله در آن سقوط ­می­کنند، هرگاه خود را به بالای جهنّم برسانند، با گرزهای آهنین بر سرشان کوبیده­ می­شود و به پایین جهنّم بازگردانده ­می‌شوند و پیوسته حالشان چنین است … آنگاه پوست‌های دیگری جایگزین پوست‌های بدنشان می‌شود».

در این‌هنگام امام [خطاب به من] فرمود: «بیان همین مقدار تو را کفایت می‌کند»؟ عرض کردم: «آری! برایم کافی است، کافی است»![10]

بنابر این، جهنمیان هر بار که به جهنمِ طبیعت باز می گردند پوست جدیدی خواهند داشت. پس، تبديل پوست ها در جهنمِ طبیعت، همان زنده كردن و اعاده حيات به پوست های قبلی است و تبدیل پوست کافران در جهنمِ طبيعت عملی است که از نهایتِ حکمت و رحمتِ پروردگار سرچشمه می‌‌‌گیرد، همانطور که در آخر آیه 56 نساء می‌‌‌فرماید:

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزيزاً حَكيما

همانا خداوند عزیز و حکیم است.

و این حکمت همان تنبیه، مجازات، تصفیه و در نهایت رشد بشریت است. نکته مهم این که؛ امام (ع) می فرماید: اهل آتش، آتش را بزرگداشت می‌‌‌کنند. این بدان معناست که اهل دنیا و دنیا پرستان، دنیا را بزرگداشت می‌‌‌کنند و نمی‌‌‌دانند که دنیا خود آتشی سوزاننده است که اهل خویش را هیزم خویش می‌‌‌گرداند و آنها را در خود می‌‌‌سوزاند! از عمّار ساباطى روايت شده كه گفت:

از امام صادق (ع) در مورد ميّت سؤال كردند كه آيا جسدش متلاشى مى‏شود؟ آنحضرت در پاسخ فرمود: بله! تا جايى كه هيچ گوشت و استخوانى از وي باقى نماند مگر آن طينتى كه از آن آفريده شده. زيرا كه آن طينت هرگز از هم نمى‏پاشد، بلكه در قبر به اشكال و حالات گوناگون دایره وار در گردش است و اين گردش و دگرگونى را مرتّبا طى ميكند تا شخصِ مرده همچنانكه اوّلين بار از آن بوجود آمده مجددا از آن خلق شود. [11]

این روایت نیز بیان می کند که  نفْس بعد از مفارقت از بدن تا زمانی معین در عالم برزخ می‌‌‌ماند تا جسمی‌‌‌که در خاک فرورفته است دوباره و با طی مراحلی شگفت انگيز، آماده شود تا بار دیگر برای کسب کمال تلاش نماید. با این حساب، شُبهه ای که مخالفان مطرح کرده اند مبنی بر اینکه – بازگشت نفس به جسمِ دیگر محال است – از میان می رود، زیرا بر طبق روایت مذکور، پوست دوم، همان پوست اول است که دوباره و در طی فرایندی -پوشیده از چشمان ما- به تدریج در رحم مادر تشکیل شده و آماده پذیرش روح می شود ولو با ظاهری متفاوت.

پیش از این نیز بیان شد که ژن ها (نطفه ها) در خاک مي توانند در حالي كه صفات اوليه را در خود نهفته دارند ميلياردها سال زندگي كنند.[12] در حقیقت، تمامی‌‌‌اجزای بدن ما در زمانی که به خاک تبدیل شده است و حیوانات اهلی و وحشی آن را خورده‌اند و یا حتی با آن دیوارها و ساختمانها ساخته شده و یا حتی در کف رودخانه‌ها و دریاها پخش گردیده و در تمامی‌‌‌جهان پراکنده شده، به صورت‌هاي گوناگونی دوباره به هم خواهند رسید و بالاخره بدن شخص مرده را دوباره به دست قادر متعال، تشکیل خواهند داد. به این صورت که با حرکت‌هايي که توسط موجودات زنده در سطح کره زمین و در زیر آن انجام می‌‌‌شود، نطفه انسان‌ها و ذرات اصلی و محفوظات روحی آنها که در نطفه محفوظ است، به حرکت در می‌‌‌آید و خداوند متعال انواعِ گیاهان، حشرات و حیوانات را مامور می‌‌‌سازد تا ذرات بدن هر شخص را به جایگاه مناسب خویش باز گرداند تا نطفه‌اي که باید دوباره رشد کند، به طُرُقِ مختلف به صُلب و رحم مورد نظر وارد گردد و باز زنده شود.

قطره‌اي كز جويباري مي‌رود               

  از پيِ انجام كاري مي‌رود[13]

اما در نظر کافران و آنهایی که خود را جز این تن خاکی نمی پندارند، این امری عجیب و بعید می نماید که؛

أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًاً ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ  (3 / ق)

آیا هنگامی که مردیم و خاک شدیم [زنده می شویم و به حیات دوباره باز می گردیم؟] این بازگشتی بعید و عجیب است!

و حال آنکه ذره‌اي از ذرات عالم از نظر خداوند متعال خارج نیست و اوست که به تمامی‌‌‌این ذرات حکم می‌‌‌راند. اوست که پشه‌اي را مامور می‌‌‌گرداند تا نطفه انسان را با خود حمل کند، سپس حیوانی آن پشه را شکار می کند و این نطفه درون بدن آن حیوان باقی می‌‌‌ماند، سپس انسانی، گوشت آن حیوان را می‌‌‌خورد و همراه با آن، نطفه نیز به بدن انسان منتقل می‌‌‌گردد و اینچنین آماده تولد دوباره می‌‌‌شود و به این ترتیب، بزرگترین نشانه‌های قدرت خداوند متعال در همین جابجایی‌هاي ماهرانه آشکار می‌‌‌گردد. این است که می فرماید:

قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِنْدَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ  (4/ ق)

قطعاً آنچه كه زمين از اجسادشان فرو مى‌كاهد را دانسته‌ايم. و نزدِ ما كتاب ضبط كننده‌اى است.

به عنوان مثال، اگر شخصی سفید پوست در قاره آسیا فوت نماید و جسمش درخاک رود، نطفه اصلی او که در خاک می‌‌‌ماند، می‌‌‌تواند به طرُق مختلفی مثلا به قاره آفریقا منتقل شود و ذرات جسم او تا زمان تولد دوم، در رحم مادر و صُلبِ پدرسیاه پوست جمع شوند و بعد از تولد نیز ذرات باقی مانده جسم، از طریق تغذیه به هم بپیوندند. به این شکل می‌‌‌توان درک کرد که چگونه می‌‌‌شود که انسان سفید پوست در زندگی گذشته، امروز با پوستی متفاوت اما طينتي واحد پا به عرصه وجود گذارد. برای همین است که می فرماید:

نُنْشِئَكُمْ في‏ ما لا تَعْلَمُون  (61 / واقعه)

شما را در آنچه که نمی‌‌‌دانید برانگیخته سازیم.

جالب این است که تبديل پوست در جهنم براي اهل جهنم، مطلبي است كه در مورد بهشت و اهل بهشت مصداق نمي يابد. زيرا كه آنها از قيد جسم خلاص شده اند و براي پرواز در عالم ملكوت به جسم و ابزار مادي نيازي ندارند و اين تفاوت، نشان­دهنده خلاص شدن اهل بهشت از قيد ماده، عالم طبيعت،بدن مادی و زندان دنیاست.

مرحوم استاد بهبودی می نویسد: «قرآن در بیان کیفیت معاد جسمانی گزارش هایی دارد که بیان کننده رشد دوبارۀ همان مولکول های نادیدنی انسانی (DNA)  در درون خاک است. بر طبق منطق قرآن، جای هیچ شگفت و انکاری نیست که قبل از برپایی همگانی از دل خاک، رجعت افراد بشر (به شکل طبیعی) ممکن و قطعی باشد. زیرا همان مولکول های نامرئی انسانی که بار اول، از پدر و مادر پا به دنیا گذاشته اند، می توانند به علل (و اشکالِ) مختلف، قبل از رستاخیز و با بالندگی در دل خاک، دوباره از طریق همان پدر و مادر یا پدر و مادر دیگری، به طور کاملا طبیعی و از مجرای طبیعی به دنیا بیایند.

در تمام آیاتی که پیش از این ذکر شد کیفیت بازآفرینی انسان ها در رستاخیز با رشد تخم نباتات در دل خاک، مقایسه شده است. حال این سوال به ذهن آدمی متبادر می شود که اگر قرار باشد جهت به تصویر کشیدن قدرت قاهرۀ الهی در احیاء اموات به جریان خلقتی از خلایق اش اشاره شود؛ چرا هر بار، رشد و بالندگی تخم گیاهان در دل خاک گزارش شده است؟

با توجه به این مبنا و اساسی که قرآن مجید برای رستاخیز بیان می کند، جای هیچگونه شگفت و انکاری نیست که برخی افراد بشر، چند نوبت به عالم آفرینش قدم گذارند. زیرا در غیر اینصورت، باید رستاخیز بشر را نیز منکِر شویم. در حالیکه احکام طبیعت در موارد مشابه، کاملاً یکسان است. یعنی اگر رستاخیز بشر به گونه ای که قرآن گزارش شده ممکن و قطعی باشد؛ رجعت افراد بشر نیز ممکن و قطعی خواهد بود.

منظور ما از رجعت افراد بشر، این است که اگر در میان انسان ها، کسانی باشند که پس از طی نمودن یک دوره از حیات دنیوی، تکلیفشان قطعی نشده باشد و به دلایلی، پروندۀ عملیِ آنها ناقص بماند؛ طبق همین نظام کنونی طبیعت، رجعت می کنند. به عبارتی، مولکول اصلی و نادیدنی آن ها، بار دیگر از راه تغذیه واردخون یک مرد شده، از آن جا نیز راه صلب و سپس راه رحم مادر را پیش می گیرد و از این طریق به زندگی دنیا و آزمونی مجدّد قدم می گذارد.

این بود دلایل رجعت، شرح و کیفیت آن که نه تنها با عقل و منطق برابر است، بلکه کاملاً طبیعی است. اما کیفیتی که عموم شیعیان تصور کرده اند، کاملاً رنگ عامیانه دارد و علاوه بر این که دلیل علمی هم از قرآن و حدیث ندارد، دچار اشکال های فراوانی نیز می باشد؛ از جمله این که اگر رجعت کنندگان، از قبور خود به پا خیزند، ولی صحنه قیام از قبرها مشهودِ مردم نباشد و ناگهان بشریت با شخص و اشخاصی روبرو شود که می گویند: ما رجعت کرده ایم: مثلاً یکی مدعی شود: منم عمّار یاسر. آن دیگری فریاد زند: منم ابوذر غفاری. در مقابل، دیده شود که عمار و ابوذر یقه شخصی را گرفته اند، می کوبند و می زنند که این مرد مروان حَکم است و رجعت کرده است، ما می خواهیم انتقام ضرب و شتم سابق را بگیریم!! آیا صحنه هایی از این قبیل، قابل استناد است؟

گذشته از این، اگر صحنه برخاستن از قبر مشهودِ همگان باشد و بشریت و یا امت اسلامی به چشم خود ببیند که جماعتی از داخل گورهای هزار و سیصد ساله، برخیزند و خود را به نام های پیشینیان معرفی کنند، باید بساط تکلیف و شریعت را برچیده دانست. زیرا به صریح آیات قرآن مجید، اگر آیتی از آیات حقیقت جلوه گر شود که راز پشت پرده برملا شود، دیگر ایمان کسی پذیرفته نمی شود. بنابراین؛ کیفیت رجعت، بر اساسِ برخاستن از گور، با منطق قرآن و عقل سازگاری ندارد. بلکه برداشتِ مزبور کاملاً عامیانه است و به هیچ وجه با حدیث اهل بیت (ع) نیز تأیید نمی شود. بلکه با توجه به توضیحات گذشته، رجعت افراد بشر، بر پایه همین نظام موجود تکوینی است که انسان ها -یعنی نطفه های بشری- از صلب پدران وارد رَحمِ مادران می شوند و بعد از ولادت نیز خاطره گذشته ها را از یاد می برند وگرنه برنامه ادیان و کتاب تکوین و اساسِ تکلیف به هم خواهد خورد.»[14] پس اینکه می فرماید:

وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ  (7/ حج)

و محققا ساعت قیامت بی‌هیچ شک بیاید و خدا به یقین مردگان را از قبرها برانگیزد.

موردی استثنایی است که تنها در قیامت عظمی به وقوع می پیوندد، زیرا که در آن زمان -به قول قرآن کریم- هر ماده بارداری، بار خود را سقط می کند.[15] بنابر این، در آن زمان دیگر هیچ کودکی متولد نخواهد شد و بالطبع آنان که در خاک خفته اند -که شریرترین افراد اند- به قدرت الهی از همان خاکی که در آن خفته اند، بر می خیزند. همانهایی که روایت نَبوی در مورد آنها می فرماید:

لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ إِلاَّ عَلَى شِرَارِ اَلنَّاسِ.

قیامت برپا نمی شود مگر بر بدترین مردمان.[16]

جالب است که در قصه طوفان حضرت نوح (ع) نیز همین حکم جاری بوده است، و به فرموده امام رضا (ع): خداوند متعال، صُلبِ مردان و رَحِم زنانِ قوم نوح (ع) را به مدّت چهل سال عقیم کرد و در این مدّت، نسل آنان منقطع‌ شد و آن زمان که غرق شدند کودکی در میان آنها نبود و خداوند تبارک‌وتعالی چنین نیست که با عذاب و غضبِ خود، افرادی که گناهی مرتکب نشده باشند را به هلاکت برساند.[17]

این در حالیست که تفسیر سنتی ” معاد ” را؛ امری عَرَضی می داند که با ” فرمان الهی “؛ و نه با” قانون الهی “؛ بطور خارق العاده و غیر طبیعی؛ بوقوع می پیوندد و حال آنکه این استثناء تنها ناظر به قیامت عظمی است که بدترین افراد از گور برمی خیزند تا به حسابشان رسیدگی شود، زیرا که در آن زمانِ هولناک هیچ مادری طاقت حمل نوزاد نخواهد داشت.

نکته ای که اکنون در می یابیم آنست که درخواست حضرت ابراهیم (ع) از خداوند مبنی بر چگونگی بعثت مردگان نیز به چگونگی برخاستنِ آنها از قبرها در قیامت عظمی اشاره دارد، زیرا این تنها مثالی است در قرآن کریم که با رشد دوباره گیاهان از دل خاک تفاوت دارد و در آن هیچ عاملِ واسطی مانند آب، دانه و نطفه وجود ندارد؛

و چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم تا (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد.

پس خدا فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را به هم درآمیز نزد خود، آنگاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان، که به سوی تو شتابان پرواز کنند؛ و بدان که خدا (بر همه چیز) توانا و داناست.[18]

بنابر این، ” تولد “؛ پدیده ای طبیعی و عادی است. اما آفرینش از ” گِل ” یا ” زنده شدن جسد مُرده “؛ پدیده ای غیر طبیعی و خارق العاده است که تنها در قیامت عظمی به وقوع می پیوندد. از اینرو؛ چنین موارد استثنایی از طرف قرآن کریم نیاز به افشای صریح دارند و آنچه که لازم است؛ در رابطه با ” تولد “؛ در قرآن تصریح شود؛ تنها ” قانون چرخه ” تولد و مرگ است که به طور واضح به آن تصریح شده است! اما نفسِ ” تولد “؛ پدیده ای طبیعی و معمولی است. و اصولا ً احتمال وقوع پدیده های غیر طبیعی و خارق العاده نادر است نه پدیده های طبیعی مانند تولد. بنابر این؛ اصل در چگونگی ” معاد “؛ ” تولد دوباره ” است؛ مگر آنکه موارد استثنای آن؛ از طریق قرآن کریم اثبات گردد. به زبانی دیگر، قائدۀ جهانشمول و طبیعی معاد؛ بازگشت به رحم مادر است نه برخاستن از قبر به شکل غیرطبیعی زیرا که فرمود:

كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ   (29/اعراف)

همانگونه که (آفرینش شما را) آغاز کردیم؛ شما را بازمی گردانیم.

*****

اساساً مفهوم ” بازگشت ” در قرآن؛ مفهومی اساسی و زیربنائی می باشد. بدین معنی که ” بازگشت به زمین “؛ شامل ” بازگشت به رحم مادر” نیز می باشد. چرا که ” رحم “؛ جزئی از همین ” دنیای زمینی ” است. چنانکه قرآن به این نکتۀ ظریف؛ اشاره نموده است که:

إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ …  (32/ نجم)

آنگاه که شما را از زمین آفرید؛ و آن موقع که جنین هائی در رحم مادرانتان بودند!…

و در جای دیگر می فرماید:

وَلَقَد عَلِمتُمُ ٱلنَّشأَةَ ٱلأُولَى فَلَولَا تَذَكَّرُونَ؟!   (62/ واقعه)

و شما که حتما؛ می دانستید که آفرینش قبلی چگونه بوده. پس چرا نمی فهمید؟!

 اما چرا آفرینش به شکل طبیعی؟ زیرا که:

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا   (23 / فتح)

قوانین (نظام آفرینش) الهی؛ همان است که قبلا هم حاکم بوده و هرگز به جای سنت خدا؛ قوانین دیگری؛ جایگزین نخواهد شد.

          مرحوم استاد باقر بهبودی می گوید: «خداوند متعال در قرآن کریم هریک از انواع نباتات و حیوانات را دارای هویتی مخصوص به خود معرفی می کند و هویّت هر حیوانی در نطفه آن حیوان نهفته است. چنانکه هویت هر گیاهی نیز در دانه آن گیاه نهفته است. خداوند می فرماید:

وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ   (79 / مومنون)

او است که نطفه شما را مانند «بذر» در زمین پاشیده و (بدانید که) به سوی او محشور می شوید.

            بر این اساس، هر فردی از افراد بشر؛ نطفه و به عبارتی دیگر تخم مخصوص به خود دارد که هرگاه در دل مردابی مناسب و یا در دلِ رحم کشت شود، خواه و ناخواه تغذیه می کند، می بالد، بزرگ می شود و سرانجام بر طبق هویّت همان نطفه، اندام او نیز مشخص می شود. اصولا منطق قرآن این است که واقعیت هر فردی در نطفه او خلاصه می شود. این نطفه است که قبل از پیدایش حیات، وجود داشته و اینک از مجرای صُلب وارد رَحم می گردد و با طی کردن مراحل مختلف حیات، به عنوان بشر (قابل لمس)، دوباره وارد زندگی می شود.»[19]

با اینکه بسیاری از علماء اسلام با ” قانون زندگی های متوالی” مخالف بودند ولی برخی با فلسفۀ نهایی آن؛ یعنی بازگشت دوباره به حیات دنیا برای رشد و کمال؛ شرعا و عقلا موافق بودند. مرحوم آیت الله شاه آبادی (ره) صراحتاً می گوید: رجعت ارواحِ صاعده به عالم مُلک، موجبِ اختلال نظام نمی شود، بلکه موافق با نظامِ اَحسن است. زیرا رجعتِ (انسان)، برای تکمیلِ ایمان و تنظیمِ عالم آخرت است. به خاطر همین است که مذهب تشیّع بنوعی ” زندگی های متوالی ” را تحت عنوان ” رجعت ” پذیرفته است. بعنوان مثال برای حضرت امیرالمومنین (ع) چندین رجعت قائل است و بنابر برخی روایات؛  بسیاری ستمکاران حتی تا هزار بار رجعت خواهند کرد! حتی عده ای از علماء بزرگ و مشهور؛ مانند مرحوم علامۀ قزوینی و مرحوم آیت الله شاه آبادی؛ به عمومیت ” رجعت ” قائل بودند. بدین معنا که همۀ کسانی که رشد کافی نکرده اند؛ به حیات دنیا رجعت خواهند کرد تا در پرتو تعالیم مهدی موعود (عج) و دیگر معصومین (ع) به درجۀ کمال مطلوب دست یابند. [20]

*****

فرصت‌هاي خداوند متعال همواره در زمان مناسب و در موقعیتی که انسان بتواند از آن استفاده کند فرا می‌‌‌رسد، اما کافران و ستمکاران غالبا از این فرصتها بهره نمی‌‌‌برند و بالعکس دائماً بر گناهان خویش می‌‌‌افزایند، همانطور که می فرماید:

وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فيهِ الْأَبْصار…. فَيَقُولُ الَّذينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُل‏…  (42 و 44 / ابراهیم)

و خدای تعالی را غافل از حال ستمکاران نبینید. همانا مهلت ایشان را تاخیر می‌‌‌دهیم تا آن روزی که دیدگان در آن روز وامانَد … پس ظالمان می‌‌‌گویند: پروردگارا! تا اجل نزدیکی ما را مهلت بده تا دعوت تو را اجابت کنیم و از فرستادگانت پیروی کنیم.

چنانکه می بینید، در این آیه شریفه نیز صحبت از مهلت دادن به ستمکاران است و خداوند متعال می‌‌‌فرماید که ما اجل آنها را تاخیر می‌‌‌اندازیم برای روزی که در آن، دیده‌ها بینا شود. متاسفانه بسیاری از مترجمان، تاخیر مذکور در این آیه را تاخیر در کیفر و مجازات دانسته‌اند نه تاخیر در اجل و مرگ، اما این ترجمه صحیح نیست زیرا که می فرماید:

إِنَ‌ رَبَّکَ‌ سَرِيعُ‌ الْعِقَابِ‌… (165/ انعام)

آرى، پروردگار تو زودكيفر است.

در اینصورت، خداوند در عقوبت گناهکاران به هیچوجه تاخیر روا نمی دارد. پس تاخیری که خداوند برای آنها قضا می نماید، همانا مهلت و فرصت در طول زمان های طولانی است تا آنها بتوانند به آخرِ خط خود برسند و اکنون آنها در روزی که دیدگانِ آنها تیزبین شده (یعنی حقیقت را ديدند)، دريافتند كه بايد از مهلتهاي خداوند در راه بندگي او استفاده مي‌كردند و نکردند.

جالب این است که مشابه عبارت – لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فيهِ الْأَبْصار در آیه ذیل نیز بیان شده تا ما را در اینکه منظور خداوند از این عبارت در این آیه – روز قیامت – است به یقین تبدیل کند؛ در این آیه شریفه خداوند پس از بیان خروج یاجوج و مأجوج در آخر الزمان، می فرماید:

وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا في‏ غفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمين‏   (95 تا 97 / انبیاء)

و نزدیک شود وعده حق. پس آنگاه تیزبین شود دیده آنان که کافر شدند و گویند: وای بر ما! که تا پیش از این در غفلت بودیم از این امر، بلکه ما از ظالمین بودیم.

پس محتوای آیه 44 سوره ابراهیم که پیش از این گذشت اثباتی بر این مطلب است که  خداوند همچنان که به مومنان فرصت های دوباره می دهد، به کافران و گناهکاران نیز تا مهلت می دهد تا در قیامت عظمی نتوانند بر خدا حجتی اقامه کنند.

دو روایت مشابه ذیل نیز به وضوح هرچه تمامتر، موضوع تولد دوباره در جهنم را بیان می کنند؛ پیامبر اکرم (ص) می فرماید:

جهنمیانی که در آتش جاودانه اند، مرگ و زندگی برای آنان معنی ندارد، ولی کسانی که به خاطر گناهانشان در آتش افتاده اند، آتش آنان را می میراند تا این که ذغال شوند، آن گاه به ایشان اجازه شفاعت داده می شود ، سپس گروه گروه آنان را آورده، بر کنار نهرهای بهشتی می افکنند، آنگاه ندا می دهند که: ای اهل بهشت! بر آنان (آب) بپاشید. در نتیجه، آنان همانند دانه ای که در گذرگاهِ سیل قرار گرفته باشند، از نو می رویند!![21]

همچنین محمّدبن‌مسلم گوید:

«از امام ‌صادق (ع) درباره‌ی جهنّمیان پرسیدم».

ایشان فرمود: «پدرم امام‌باقر (ع) ‌فرمود: «جهنّمیان از آن بیرون می‌آیند و به چشمه‌ای در درب ورودی بهشت که چشمه‌ی زندگی نام دارد، می‌رسند  و از آب آن چشمه بر روی آنها پاشیده می‌شود. پس همانگونه که گیاهان رشد می‌کنند، دوباره گوشت و پوست و استخوان‌هایشان بر بدن آن‌ها می‌روید».!! [22]

مشابه همین مضمون را در آیات قرآن کریم نیز می خوانیم که:

وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا

و خداوند شما را مانند گیاهان و نباتات از زمین رویانید.

مولوی (ره) نیز این معنی را به زیبایی سروده که:

گر بپرسندَم زحال زندگی               
گر بگویم شرح حال خویش را              

  هفتصد و هفتاد قالب دیده ام
همچو سبزه بارها روییده ام[23]

جالب است که در زبان قرآن؛ ” آفرینش از زمین ” و ” آفرینش از رحم مادر”؛ در طول یکدیگرند و هر دو به عنوان یک حقیقت واحد؛ معرفی شده اند. قرآن؛ آفرینش همۀ انسانها را مستقیما؛ از ” زمین ” بیان می دارد! و ” رحم مادر “؛ نیز در ” تابلوی قرآن از آفرینش “؛ جزئی از همین” زمین ” است. گوئی ” مادر ” و ” زمین “؛ در نگاه خداوند؛ دو چهره از یک حقیقت واحدند!؛

در آیۀ فوق؛ قرآن آفرینش همۀ انسانها را؛ مستقیما از ” زمین “؛ آنهم بشکل روئیدنی ها (گیاهان) توصیف نموده است! اما در جائی دیگر؛ همان روش آفرینش را؛ از” رحم مادر ” فاش نموده می فرماید:

إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي … فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا    (35 تا 37 / آل عمران)

آنگاه که همسر عمران گفت: پروردگارا نذر کرده ام که آنچه در شکم من است را آزاده قرار دهی. پس آن را از من بپذیر… پس خداوند نیز آن را با نیکوئی پذیرفت و رویاند آن را روئیدنی.

بنابر این همۀ انسانها؛ بدون استثناء؛ مستقیما از ” زمین ” آفریده شده اند! اما وسعت و شعاع این ” زمین “؛ در قرآن کریم” رحم مادر ” را نیز در برگرفته است! در نتیجه آنجا که قرآن خبر از آفرینش انسان از ” زمین ” می دهد؛ و یا خروج او از ” زمین ” را فاش می سازد؛ منظور تنها ” کرۀ زمین ” نیست. بلکه ” رحِم مادر ” نیز؛ شامل همین قاعده می شود.

*****

از نمونه های قطعی تولدهای دوباره که به عنوان یک نمونه تاریخی در قرآن کریم بیان شده، زنده شدن دوباره فرزندان ایوب (ع) است؛

«وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَ ذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ (83 و 84 / انبیاء)

و یاد کن از ایوب پیامبر که فریاد برآورد: بار پروردگارا! دردی ناعلاج وجود مرا فرا گرفته و تو از همگان مهربان تری. پس ما ندای او را اجابت کردیم و درد ناعلاج او را برطرف ساختیم و فرزندان تباه شده او را به او عطا کردیم و مانند همان فرزندان او را بر عطای خود افزودیم. این همه مهربانی و ترحم بود از جانب ما و پندی برای بندگان.

«مورد استناد این آیات شریفه، – چنان که متن آن گواه است – بازگرداندن فرزندان ایوب (ع) است که البته بازگرداندن همان افراد، جز به صورت رجعت (نطفه)، مفهومی ندارد. پس برای اینکه مطلب اشتباه نشود، می فرماید: «وَ مِثلَهُم مَعَهُم». یعنی ۱۰ تن پسران و دخترانِ سابق او را که به او بازگرداندیم، ۱۰ تن دیگر هم علاوه بر فرزندان سابق، بدان ها افزودیم که شماره فرزندانش به بیست تن رسید. اگر عین فرزندان سابق، یعنی همان نطفه های قبلی و همان شخصیت های قبلی بدو عطا نشده بودند، برای این جمله «وَ اَتَیناهُ اَهلَهُ وَ مِثلَهُم معَهُم» وجهی نبود وکفایت می کرد که بگوید: «وَ اَتَیناهُ مِثلَی اَهلِهِ»: یعنی: دو برابر فرزندان قبلی را به او عطا کردیم.

اما باید گفت که زنده شدن فرزندان فوت شدۀ ایوب (ع) جز از طریق مذکور در باب رجعت، یعنی تولد دوباره به طور طبیعی متصوّر نیست و بعید است که فرزندان از دست رفته ایوب که بارِ دیگر زنده شده و به او برگردانده شده اند، از دل خاک بیرون آمده و گفته باشند ما فرزندان تو هستیم.

قرآن کریم رجعت فرزندان ایوب که مرده بودند را با تفصیل بیشتری مطرح نموده و همچنین بیان می کند که چگونه ایوب به دوره جوانی بازگشت و از همسر نوجوان و باوفایش صاحب فرزند شد. با این کیفیت که فرزندان سابق او گرچه از مادران دیگر بودند، اما مجدداً در صلب او قرار گرفته و از رحم مادر نوجوانشان، باز پا به دنیا گذاشتند؛ و ده تن دیگر هم از نطفه های بشری دیگر برای اولین بار ( و شاید برای چندمین بار) از صُلب او در رحمِ مادر جوان خود تولد یافتند و به زندگی دوباره قدم نهادند. همانطور که می فرماید:

وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ. وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنَّا وَ ذِکْرَى لأولِی الألْبَابِ   (41 تا 43/ ص)

«یاد کن بنده ما ایوب را. آنگاه که فریاد برکشید که: پروردگارا شیطان رنج و عذاب را بر تن من نهاده.

پس گفتیم: بشتاب با پای خود، اینک! حمام سرد و شربت گوارا. و ما فرزندانش را بدو عطا کردیم و چند فرزند مانند آن فرزندان علاوه بر آن به او بخشیدیم که خاندانش دو چندان شد. به خاطر ترحمی که از جانب ما دریافت تا یادبودی باشد برای صاحبان خرد».

           چنانکه ملاحظه می شود، این آیه، حکایتی است از همان آیات قبلی. منتها در اینجا سرّ جوانی و کیفیت اعطای فرزندان ایوب نیز روشن شده است. چون در کنار پهنه ی دشت، چشمه ساری از آب حیات ظاهر شد، سرد و گوارا که هم در آن شست وشو کرد، تا ظاهر بدن درمان یابد؛ و هم از آن نوشید تا بافت و اعضای درونی را ترمیم کند و حیات بخشد. بدین سان ایوبِ نبی (ع) پس از سال ها رنج، درد، خواری و عذاب، به دوره جوانی بازگشت و نطفه فرزندانِ در گذشته ی او، (به تدریج) دوباره به صلب او پیوست و از مجرای جهاز تناسلی در رحم زوجه اش قرار گرفت و پس از ولادت همان فرزندان نرینه و مادینه، همانند آنان نیز بر شمار اهل بیت او افزون گشت. همانطور که می بینید، این یک نمونه از رجعتِ (طبیعی) در قرآن است که به هیچ وجه قابل تردید و انکار نیست.[24]

*****

همانطور که تا پیش از این دریافتیم؛ انشاء دوباره انسان از نطفه به شکل تولد مجدد، مطلبی است که در چند آیه از قرآن کریم به آن اشاره شده و شک و شبهه را از بین برده است، خداوند می فرماید:

أَوَلَمْ يَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ  قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ  (77 الی 81 / یس)

آیا انسان نمی بیند که ما او را از نطفه آفریدیم ؟! پس آنگاه او آشکارا مخالفت می کند و برای ما نمونه ائی می آورد در حالیکه آفرینش خویش را فراموش کرده می پرسد: چه کسی اسخوانهای پوسیده و پراکنده را زنده می کند ؟! بگو ! همان کسی که آن را بار نخست آفرید، بر آفرینشِ همانند آنها نیز تواناست و اوست بسیار خلق کننده دانا.

عبارت « أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ » بمعنی ” آفرینش طبیعی بار اول ” نشان می دهد که باید ” آفرینش طبیعی بار دوم ” هم وجود داشته باشد . و ” آفرینش طبیعی بار اول ” را قرآن در ابتدای آیات تذکر داده که از « نطفه » بوده است. بالطبع ” انشاء بار دوم ” هم نمی تواند مخالف با ” انشاء بار اول ” باشد. با اینحال قرآن در ادامه با دقت تاکید می نماید که: یخلق مثلهم یعنی ” انشاء بار دوم ” همانند ” انشاء بار اول ” خواهد بود، همین است که می فرماید:

و لقد علمتم النشاه الاولی فلولا تذکرون  (62/ واقعه)

شما که بتحقیق، می دانستید که آفرینش (طبیعی) قبلی، چگونه است! پس چرا درنمی یابید؟

امام سجاد (ع) در تفسیر همین آیه می فرماید:

جای تعجّب است از کسی که زنده‌شدن دوباره را انکار می‌کند با اینکه پیدایش اوّل را می‌بیند.[25]

پس انسان برای پی بردن به جزئیاتِ معاد باید به آفرینش اولیه خویش بنگرد همانطور که می فرماید:

أَوَلَمْ يَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَة (77/ یس)

آیا انسان نمی بیند که ما او را از نطفه ای خلقت کردیم؟

و خداوند برای درکِ آفرینش اولیه سوره طارق را نازل نموده. سوره ای که به طرزی آشکار به تولد دوباره انسان و بازگشت نطفه به رحم مادر برای تولد مجدد اشاره می کند و می فرماید:

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ، خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ (5 و 6 / طارق)

پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده؟ از آب جهنده‌اى خلق شده.

و در ادامه فاش می سازد که:

يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ.  إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ (7 و 8 / طارق)

(آن آب جهنده ای) که از میان صلب و سینه ها بیرون آید. همانا خدا به باز گردانيدنِ (آن آب جهنده) تواناست.

چنانکه واضح است، ضمیر “ه” در عبارت « رجعه » به « نطفه و آب جهنده» اشاره دارد. یعنی اینکه نطفه انسان، به دست قادر متعال بار دیگر به همان جایگاهی که از آن خارج شده است -یعنی صلب و ترائب– باز خواهد گشت. در این سوره، قضیه به قدری واضح بیان شده که علی بن ابراهیم، مفسر مشهور شیعی نیز در معنای عبارت – إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ می نویسد: یعنی خداوند همچنانکه در آغاز؛ انسان را از نطفه خلق نمود می تواند دوباره او را به دنیا بازگرداند.[26]سپس خداوند برای تفهیم مطلب مثالی ملموس آورده، می‌‌‌فرماید:

وَٱلسَّمَاءِ ذَاتِ ٱلرَّجعِ وَٱلأَرضِ ذَاتِ ٱلصَّدعِ

قسم به آسمان صاحب بازگشت و قسم به زمین پرشکاف.

اگر دقت کنید می بینید که عبارت – رجع– که به آسمان نسبت  شده، همان کلمه ایست که در عبارت إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ نیز به آن اشاره شده تا اثبات کند آن خداوندی که آب را بارها و بارها به آسمان بازمی گرداند، نطفه را نیز دوباره و دوباره به صُلب و رحِم باز می گرداند. بنابر این، آسمان صاحب بازگشت، کنایه از وجود مرد است که نطفه اصلی به درون او باز می‌‌‌گردد و همچنین قدرت بارورسازی دارد و زمین پر شکاف نیز اشاره به وجود زن دارد که نطفه را در خود می‌‌‌پذیرد و آن را چون دانه گیاه می‌‌‌پروراند.

آسمان گوید زمین را: مرحبا
آسمان مرد و زمین زن در خرَد


  با توام چون آهن و آهن‌ربا‏
هرچه آن انداخت، این می‌پرورد‏[27]


[1] – مثنوى‏معنوى، دفتر سوم، صفحه‏ى 399

[2] – مفاتیح الغیب، ج17، ص194

[3] – إِنَّ لَكُمْ أَيُّهَا اَلنَّاسُ فِي اَلشَّجَرِ الذی يَكْتَسِي بَعْدَ تَحَاتِّ اَلْوَرَقِ وَرَقاً نَاضِراً وَ يَلْبَسُ بَعْدَ اَلْقُحُولِ زَهْراً زَاهِراً وَ يَعُودُ بَعْدَ اَلْهَرَمِ شَابّاً وَ بَعْدَ اَلْمَوْتِ حَيّاً وَ يَسْتَبْدِلُ بِالْقَحْلِ نَضَارَةً وَ بِالذُّبُولِ غَضَارَةً لَأَعْظَمُ دَلِيلٍ عَلَى مَعَادِكُمْ فَمَا لَكُمْ تَمْتَرُونَ أَ لَمْ تَوَاثَقُوا فِي اَلْأَظْلاَلِ وَ اَلْأَشْبَاحِ وَ أَخْذِ اَلْعَهْدِ عَلَيْكُمْ فِي اَلذَّرِّ وَ اَلنُّشُورِ و تَرَدَّدْتُمْ فِي اَلصُّورِ وَ تَغَيَّرْتُمْ فِي اَلْخَلْقِ و اِنْحَطَطْتُمْ مِنَ اَلْأَصْلاَبِ وَ حَلَلْتُمْ فِي اَلْأَرْحَامِ فَمَا تُنْكِرُونَ مِنْ بَعْثَرَةِ اَلْأَجْدَاثِ وَ قِيَامِ اَلْأَرْوَاحِ وَ كَوْنِ اَلْمَعَادِ.  …… قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُعِيدَكُمْ كَمَا بَدَأَكُمْ وَ يَبْعَثَكُمْ كَمَا خَلَقَكُمْ.     (بحار الأنوار  ,  جلد۹۲  ,  صفحه۴۵۲)

[4] – از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) روایت شده که آنحضرت در تفسیر این آیه شریفه فرمود: «یعنی تا کدامیک از شما عقل و خردش کامل‌تر و بهتر و اجتناب و دوری او از محرّمات الهی بیشتر و در انجام فرمان خدا سریع‌تر است». 

[5] – انسان روح است نه جسد ص ۵۷

[6] – این پرسش در آیاتی از قرآن مجید آمده است نظیر:  5  / رعد –  35 / مومنون–  82 / مومنون– 67 / نمل – 16 / صافات– 53 / صافات–  3 / ق–  47 / واقعه

[7]– يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيج.  ‏ (5 / حج)

[8] – مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شماره ۹۱۱

[9] – فصلنامه علمی – پژوهشی مطالعات تفسیری، سال پنجم، تابستان ۹۳، ش ۱۸

[10] – عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ خَوِّفْنِي فَإِنَّ قَلْبِي قَدْ قَسَا فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ اِسْتَعِدَّ لِلْحَيَاةِ اَلطَّوِيلَةِ …  .  (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۶۱۰ بحارا لأنوار، ج۸، ص۲۸۰/ القمی، ج۲، ص۸۱/ نورالثقلین/ البرهان)

[11] –  عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ عَنِ اَلْمَيِّتِ يَبْلَى جَسَدُهُ؟ قَالَ: نَعَمْ، حَتَّى لاَ يَبْقَى لَحْمٌ وَ لاَ عَظْمٌ إِلاَّ طِينَتُهُ اَلَّتِي خُلِقَ مِنْهَا فَإِنَّهَا لاَ تَبْلَى، تَبْقَى فِي اَلْقَبْرِ مُسْتَدِيرَةً حَتَّى يُخْلَقَ مِنْهَا كَمَا خُلِقَ أَوَّلَ مَرَّةٍ. .   (بحار الأنوار  ,  جلد۷  ,  صفحه۴۳)

[12] – مقاله پژوهشی “بررسی رابطه طینت و ژنتیک با تربیت پذیری از دیدگاه علمِ اثبات گرا و اندیشمندان اسلامی” نوشته فاطمه فرضعلی

[13] – پروین اعتصامی ، دیوان اشعار

[14] – مقالات رجعت – استاد باقر بهبودی

[15] – وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا

[16] – شرح فارسی شهاب الأخبار  ,  جلد۱  ,  صفحه۳۴۷

[17] – تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۶۵۲ بحار الأنوار، ج۵، ص۲۸۳

[18] –  وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ  قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي  قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ  (260 / بقره) 

[19] – مقاله رجعت، باقر بهبودی

[20] – کتاب ایمان و رجعت نوشته آیت الله شاه آبادی.

[21] – متن روایت اینچنین است: أما أهل النّار الّذين هم أهلها فإنّهم لا يموتون فيها و لا يحيون و لكن ناس أصابتهم النّار بذنوبهم فأماتتهم إماتة حتى إذا كانوا فحما أذن بالشّفاعة فجيء بهم ضبائر ضبائر فبثّوا على أنهار الجنّة ثمّ قيل يا أهل الجنّة أفيضوا عليهم فينبتون نبات الحبّة تكون في حميل السّيل. (نهج الفصاحه – فقره 536)

[22] – الصّادق (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْجَهَنَّمِیِّینَ فَقَالَ کَانَ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) یَقُولُ یَخْرُجُونَ مِنْهَا فَیُنْتَهَی بِهِمْ إِلَی عَیْنٍ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّهْ تُسَمَّی عَیْنَ الْحَیَوَانِ فَیُنْضَحُ عَلَیْهِمْ مِنْ مَائِهَا فَیَنْبُتُونَ کَمَا یَنْبُتُ الزَّرْعُ لُحُومُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ وَ شُعُورُهُم.  (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۹۰ الزهد، ص۹۵ / البرهان)

[23] – دیوان شمس تبریزی

[24] –  مقاله رجعت – استاد باقر بهبودی

[25] – الْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْکَرَ النَّشْأَهْ الْأُخْرَی وَ هُوَ یَرَی النَّشْأَهْ الْأُولَی.  (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۵۰۸ الکافی، ج۳، ص۲۵۸)

[26] – إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ، كَمَا خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ يَقْدِرُ أَنْ يَرُدَّهُ إِلَى اَلدُّنْيَا وَ إِلَى  اَلْقِيَامَةِ  يَوْمَ تُبْلَى اَلسَّرائِرُ  قَالَ يَكْشِفُ عَنْهَا.   (بحار الأنوار  ,  جلد۷  ,  صفحه۴۷)

[27] – مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم »  بخش ۲۱۲ – ملاقات آن عاشق با صدر جهان

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *