بازتابِ اعمال در تولد مجدد

اگر به محیط اطراف خود اندکی دقت کرده باشید، کودکانی را می بینید که از ابتدای طفولیت آثار ایمان و اعتقاد و اخلاق نیک در رفتار و کردار آنها به وضوح نمایان است و همچنین کودکانی که آثار کفر و الحاد و انکار نیز در رفتار آنها کاملا قابل تشخیص است. براستی ریشه این تفاوت فاحش میان کودکان از کجاست؟ آیا خداوند آنها را اینچنین متفاوت خلق نموده است؟ خداوند متعال در ابتدای سوره نساء این شبهه را برطرف نموده می فرماید:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ….  (1/ نساء)

اى مردم، بپرهیزید از پروردگارتان كه شما را از «نفسی یکسان» آفريد. …

این بدان معناست که همه ما انسان ها از – نفسی یکسان و مشابه- خلق شدیم و اصطلاحاً جنس و خصایصِ نفوس همه ما با هم برابر بوده و هیچگونه تبعیضی در کار خلقت نیست. در روایت است که حق تعالی در حدیث قدسی می فرماید:

خَلَقْتُ عِبَادِي كُلَّهُمْ حُنَفَاءَ

من همه بندگان خود را – یکتاپرست – خلق کرده ام.[1]

حتی آیه ذیل نیز روایت مذکور را تصدیق می کند، آنجا که می فرماید:

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا  (8/ شمس)

پس (به نفس همه انسان ها) الهام کرد بدی ها و خوبی ها را.

بی شک، خلقت انسان ها از یک نفس واحده؛ با “تبعیض در خلقت” منافات دارد و خداوند کسی را کافر و یا مومن خلق نمی کند. حال باید دید تفاوتی که در ابتدا به آن اشاره کردیم چگونه و به چه شکل در میان انسانها ایجاد شده است؟ خداوند متعال از حقیقت این امر به سادگی پرده بر می دارد و در جهت آگاهی ما می فرماید:

هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم فَمِنكُم كَافِر وَ مِنكُم مُّؤمِن وَٱللَّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ  (2/ تغابن)

‌او کسى است که شما را آفرید، پس برخى از شما کافرند و برخى از شما مؤمن، و خدا به آنچه عمل می‌کنید بیناست.

محتوای این آیه شریفه به ما می آموزد که کفر و ایمان هر دو از اعمال خود انسان نشئت می گیرد و این خودِ فرد است که ایمان را با اعمال صالح و کفر را با گناه در خود ایجاد می کند. عبارت آخر یعنی-فَمِنكُم كَافِر وَ مِنكُم مُّؤمِن- نیز اثبات می کند که اعمال شما در زندگی قبلی است که ایمان یا کفر را در زندگی بعدی برایتان رقم زده است. همچنین در سوره انعام دوباره به عباراتی مشابه با آیه مذکور بر می خوریم که می فرماید:

وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ  (98/ انعام)

اوست که شما را از”نفسی یکسان” آفرید! و شما دو گروه هستید: بعضی پایدار و بعضی ناپایدار؛ به تحقیق ما آیات خود را برای کسانی که می‌فهمند، تشریح نمودیم!

در تفسیر این آیه شریفهامام علی (علیه السلام) می فرماید:

مُسْتَقَرٌّ؛ عبارت است از گروهی از مردم که ایمان به آنان داده می‌شود و در دلشان ثابت می­گردد. و مُسْتَوْدَعٌ، کسانی هستند که ایمان به آنان داده می­شود، ولی بعداً از آنان گرفته می‌شود.[2]

و امام صادق (ع) نیز فرمود:

ایمانِ مستقر، آن است که در دل ثابت بماند و مستودع ایمان عاریَتی است که ثباتی ندارد.[3]

از این روایات می توان دریافت که ایمان، همان امانت الهی است که در دل انسان های نیکوکار به ودیعت نهاده می شود، حال اگر –نعوذ بالله– به این امانت خیانت کنیم، ایمان از ما گرفته می شود و جای خود را به کفر می دهد ولی چنانچه آن امانت را با اعمال صالح و عبادت حفظ نماییم، به تدریج و در طی زمان های طولانی به ایمانی استقرار یافته در دل و نهایتا به یقین تبدیل می شود.

در حقیقت منظور خداوند متعال از بیان این آیات شریفه این است که شما انسانها بدانید که ایمان و کفر شما ریشه در اعمال شما دارد و اگر کودکانی را می بینید که از ابتدا مومن و یا کافر هستند، مطمئن باشید که یقین و انکار و کفر و ایمانِ آنها ریشه در زندگی گذشته شان دارد. این حقیقت نه تنها در قرآن کریم بلکه در کتاب مقدس هندوان –گیتا- نیز بیان شده، آنجا که می گوید:

هرکه در نسل این چنین مردمان (يعني مردم شناسای آفریدگار) پدید آید، از تأثیر پیدایش پیشین، او را طلبِ یوگ (توحید) حاصل شود و از بهر حصولِ خلاصی، سعی نماید و کسب سابق،[4] البته او را به طرف خود کشد و او بی اختیار به آن جانب گراید و در مقام اطلاع از جوگ (توحيد) شود… و جوگی (يعني شخصِ موحّد و يكتاجو) که روز به روز بیشتر از پیش کار کند و از حیطه گناهان برآمده باشد، در پیدایش (های) متعدد؛ کسبِ کمالات کرده، به مقام خلاصی می‌رسد … .[5]

پس معلوم می شود که فرد نیکوکار که در زندگی گذشته از معرفت و صفات الهی بهره ای داشته، در حیات مجدد ایمانی مضاعف دریافت خواهد کرد تا بتواند با آن در زندگی مجدد؛ شوق توحید و خدا طلبی را بیش از پیش در خود ببیند و به آن عمل کند و به این طریق راه وصول به مبدا را برای خود سهل و هموار نماید. اما این گوهری نیست که به سادگی بدست بیاید، بلکه مراقبت و دقت می خواهد تا مبادا از انسان عملی سر زند که ایمان او را متزلزل کند و در نهایت جای خود را به کفر و الحاد دهد. این حقیقت در روایتی از رسول اکرم (ص) آمده که می فرماید:

همانا فرزندان آدم (ع) بر طبقات گوناگونی خلق شده اند؛

از ایشان کسی است که مومن متولد می شود، مومن زندگی می کند و مومن می میرد

و از ایشان کسی است که کافر متولد می شود، کافر زندگی می کند و کافر می میرد

و از ایشان کسی است که مومن متولد می شود، مومن زندگی می کند اما کافر می میرد

و از ایشان کسی است که کافر متولد می شود و کافر زندگی می کند اما مومن می میرد.[6]

شکی نیست که همه ما – چه کافر و چه مومن- ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﻳﻲ ﺭﺍ در ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻮﺩ ﺣﻤﻞ میﻛﻨﻴﻢ و آن را از یک زندگی به زندگی بعد می بریم. تجربه هاي ﻗﺮﻭﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﻜﻞ ﻣﻲ ﺩﻫد. ﺍﻓﻜﺎﺭ و ﺍﻋﻤﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﻇﺎﻫﺮﻱ و ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺧﻠﺎﻕ و ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺎست. ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻫﺎﻱ ﻣﺎ، ﻋﻠﺎﻗﻤﻨﺪيﻫﺎﻱ ﻣﺎ، ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ﺑﺎ ﺍﻃﺮﺍﻓﻴﺎﻥ كه ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ در نشآت گذشته ﻣﺎﺳﺖ، ﻭضعيت هاي ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻛﺮﻩ ﺯﻣﻴﻦ، ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﻣﺎ، ﻣﻬﺎﺭﺕ ﻫﺎ و ﻧﻘﺎﻳﺺِﻣﺎ، ﺳﺮﻋﺖ ﻳﺎ ﻛﻨﺪﻱ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺁﮔﺎهي ما، ﻣﻜﺎﻥ و ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻮﻟﺪ ما همه و همه نشأت گرفته از زندگي در زمانهاي پيشين است. جالب است که حتی حضرت نوح (ع) نیز از این حقیقت کاملا اطلاع داشته که اگر خداوند؛ کافرانِ آن زمان را به حال خود رها می نمود، از آنها هیچ کودکی متولد نمی شد مگر گناهکار و کافر. همانطور که حق تعالی از قول آنحضرت می فرماید:

إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا  (27 / نوح)

بار خدایا! از آنها هر که را باقی گذاری، بندگانِ (پاک و با ایمان) تو را گمراه می‌کنند و فرزندی هم جز بدکار و کافر از آنان متولد نمی شود.!!

یعنی اگر هم؛ زنی از آنها وضع حمل کند، بچه ای را به دنیا می آورد که در زندگی قبلی خود نیز فاجر و کافر بوده است، وگرنه خداوند هیچکس را کافر خلق نمی کند.

پرسش دیگری که مطرح است این است که چرا هنگام عذاب ‌های همگانی، برخی کودکان  نیز مشمول عذاب می‌ شوند؟ چرا خداوند هنگام عذاب قوم ثمود، کودکان آنها را نیز عذاب نمود؟ چرا خداوند بقا و حق حیات را از آنها می‌گیرد؟ آیا این با عدالت خداوند سازگار است؟! در حالیکه بر اساس دلایل قرآنی و مبانی عقلی، خداوند در حق هیچکس کوچک‌‌ترین ظلمی روا نمی‌دارد. اما برخی مخالفان برای اینکه نظر خود را توجیه کنند، می گویند: “این نوع مرگ برای آنها نوعی مرگ طبیعی است؛ زیرا هنوز به سن تکلیف نرسیده‌اند و گناهی انجام نداده‌اند”، و این یک استدلال بی پایه است، زیرا نمی شود که هلاکت به بلاهای سهمگین؛ برای عده ای عذاب و برای دیگران امری طبیعی باشد!!

آنها باز در مقام توجیه می گویند؛ “زندگی و دوام آن؛ هدیه‌ای از سوی خداوند است و کسی حقی بر خداوند ندارد؛ بنابر این گرفتن حیات از یک فرد را نمی‌توان ظلم در حق او به شمار آورد.!!” این توجیه نیز قابل قبول نیست زیرا که خداوند علت هلاکت و مرگ های فاجعه بار را بارها در قرآن بیان نموده، که:

فَأَهلَكنَهُم بِذُنُوبِهِم  (6 / انعام)

پس آنها را به خاطر گناهانشان هلاک کردیم.

بنابر این، روا نیست که ما از زعم خود، چنین مواردی را به حکمتی نامعلوم و بیان نشده حواله کنیم. بلکه بايد اذعان نمود كه بچه‌ها و کودکانی كه در بسياري از این اقوام همراه با دیگران هلاک شدند، بي شك، در نشأت گذشته از جمله گناهکاراني بوده‌اند كه، در نتيجه گناهان و قتل و غارت در زندگي گذشته، به مرگ و هلاکت ناگهانی در زندگی مجدد دچار شدند تا تاوانِ اشتباهاتِ خود را بپردازند.

*****

همانطور که می دانیم، خداوند متعال همواره داستان های پیشینیان را در کتب آسمانی بازگو نموده تا شاید خوانندگان آن، عبرت گرفته، اعمالِ خویش را اصلاح کنند. همچنانکه می فرماید:

تِلْكَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الْكافِرين   (101 / اعراف)

این، داستانهایی است که از برخی شهرها برتو حکایت می‌‌‌کنیم و به تحقیق که فرستادگان آنها با دلایل آشکار به نزد ایشان آمدند، اما برآن نبودند که ایمان آورند، زیرا آنها از زمان قبل نیز ایمان نمی‌‌‌آوردند. اینچنین است که خداوند بر دلهای کافران مهر می‌‌‌نهد.

‏این آیه شریفه به وضوح از زمان قبلی صحبت می‌‌‌کند که در آن زمان نیز گمراهان، به آیات و رسولان پروردگار ایمان نیاورده بودند. بنابر این، ایمان نیاوردن ممکن است در یک زندگی، انسان را برای چند زندگی؛ از ایمان حقیقی محروم سازد. این مسئله با همین سبک و سیاق در آیه 74 سوره یونس نیز دوباره تکرار شده تا آیه بالا را معنا کند؛ در ابتدا می فرماید:

فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ  (73/ یونس)

قوم نوح باز او را تکذیب کردند، ما هم او و پیروانش را که با او در کشتی بودند نجات داده و خلفای روی زمین قرار دادیم و آنان که آیات ما را تکذیب کردند را غرق کردیم، بنگر تا عاقبت انذار شدگان به کجا کشید!

سپس می فرماید:

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدين‏   (74 / یونس)

 سپس ما بعد از نوح (ع) رسولانی را با دلایل آشکار به سوی قوم آنها فرستادیم. درصورتیکه ایشان بر آن نبودند که ایمان آورند، زیرا ایشان از قبل نیز ایمان نمی‌‌‌آوردند. اینچنین ما بر دلهای سركشان مهر می‌‌‌نهیم.

در آغاز می فرماید ما تکذیب کنندگان را غرق کردیم، سپس می فرماید اکنون بنگر تا پس از غرق شدن، در حیات مجدد چه کردند! ما به آنها در زندگی دوباره با آیات و بینات توجه نموده، اما آنها باز توجه نکردند و ایمان نیاوردند، زیرا که در زندگی قبل، نوح (ع) را نیز تکذیب کرده بودند. به عبارت دیگر، عملِ تکذیب، صفت تکذیب را در قلب آنها محکم کرد چنانکه با دلی تاریک تر از قبل باز به آیات الهی ایمان نیاوردند. بنابر این، کفر و سرکشی امروز، محرومیت از ایمان در حیات مجدد را در برخواهد داشت؛ اکنون درمی یابیم که چرا خداوند می فرماید:

تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ  … (31/ یونس)

زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج می کنی.

امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه فرمود:

اینکه می فرماید: او زنده را از مرده بیرون می‌آورد، و مرده را از زنده؛ یعنی مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن بیرون می آورد.[7]

پس اینکه شخصی کافر و یا مرده دل به دنیا بیاید، تنها می تواند به این دلیل باشد که کثرت گناهان او در زندگی گذشته، قلب وی را کشته و او را – قسی القلب- نموده است. برای همین هم در زندگی کنونی هم شخص مذکور سنگدل و کافر است و حتی در اوانِ کودکی هم مهربانی و عطوفت در رفتارش دیده نمی شود و همین قساوت قلب مانع از این می شود که حقایق را درک کند و به آنها ایمان آورد. همین است که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:

چشمها خشک نمى شود و اشک آن قطع نمى گردد مگر بخاطر قساوت قلب، و قساوت قلب هم نیست مگر بخاطر گناهانِ بسیار.[8]

براستی چگونه می شود که شخصی مومن و زنده دل متولد شود؟ و اصلاً، او گوهر ایمان را در زندگی کنونی و در اوان کودکی چگونه بدست آورده است؟ امیرالمومنین علی(ع) در گفتاری کلیدی و راهگشا می فرماید:

ایمان، به اعمال صالح هدایت کند و اعمال صالح هم، به ایمان هدایت می کند.[9]

از این گفتار معلوم می شود که ایمان به حقایق در کودکی، به طور مستقیم محصول نیکوکاری در زندگی گذشته است و البته بالعکس،كفر و انكار نيز نتیجه گناهان در زندگی های پیشین است؛ این مطلب در روایت ذیل به خوبی مشهود است؛

روزي زنديقي به نزد امام صادق (ع) آمد و عرض كرد: آيا بنده‏اى كه خدا كافرش آفريده! توان ايمان را دارد؟ اگر ندارد، پس او براي ترك ايمان بهانه خوبى در دست دارد (زيرا كه خداوند او را كافر آفريده است!!)؟

امام فرمود: خداوند خلایق را تسليم آفريده و آنها را امر و نهى فرمود، و كفر؛ اسمى است كه هنگام ارتكاب به فاعلش مى‏رسد، و خداوند در ابتدا هيچ بنده‏اى را كافر نيافريد، و فقط وقتى كافر می شود كه حقّ بر او عرضه ‏شود و حجّت بر او تمام گردد و در صورت انكار كافر مى‏گردد.»[10]

از اینرو، روایاتی که در آن به خلقت جداگانه مومن و کافر از ازل اشاره شده است، به هیچ وجه قابل اعتنا نیست، زیرا که خداوندِ عادل در خلقت خود فرق نمی گذارد و بی دلیل کسی را از ایمان محروم نمی کند. مگر اینکه خودِ انسان با اعمال ناشایست خود در زندگی های گذشته؛ زمینه های کفر و انکار را در زندگی مجدد ایجاد کرده باشد تا جایی که در حیات کنونی به شکل فردی کافرخو و عاری از فضایل انسانی متولد می شود. همین است که می فرماید:

ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ  (10/ روم)

سپس سرانجامِ کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!

بنابر این آیه شریفه، دلیل تکذیب آیات الهی، فقط و فقط اعمال زشت انسان در گذشته است و در اینجا نیز اثبات می شود که کفر و بی ایمانی در سنینِ پایین، نتیجه اعمال گناه آلود در نشآت گذشته است. اکنون معنای آیات متعددی که اشاره به خروج مرده از زنده و زنده از مرده دارد واضح می شود که؛

يُخرِجُ الحَيَّ مِنَ المَيِّتِ وَيُخرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَيِّ وَيُحيِي الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وَكَذلِكَ تُخرَجونَ  (19/ روم)

زنده را از مرده بيرون مى آورد و مرده را از زنده خارج می کند، و زمين را پس از مرگش زنده مى كند؛ و (شما نیز) همینگونه خارج می شوید.

امام صادق (ع) منظور از دو عبارت آغازین آیه فوق را -خروج مومن از کافر و خروج کافر از مومن – بیان می دارد. به این معنا که کافر بر اساس اعمال ناشایست خود در نشآت گذشته با صفتِ کفر (و لو از بطن مادری مومن) متولد می شود و مومن نیز بواسطه اعمال خیر خود ممکن است از شکم مادری کافر متولد شود و ایمان را با خود به حیات مجددش به همراه بیاورد. جالب این که، خداوند متعال در پایان این آیه شریفه بیان می دارد؛ همانطوری که در گذشته از بطن مادر خارج شدید و پا به عرصه حیات نهادید، باز به همان شکل دوباره از شکم مادر خارج خواهید شد و شما را هیچگاه رها نخواهیم کرد؛ درست مانند زمین که پس از مرگش دوباره زنده می شود و جان می گیرد. پس باید به این نکته توجه کنیم که هر زندگی، آموزنده ای برای زندگی بعدی است. برای همین، حیات بعدی وسیعتر و عمیق تر از حیات قبلی می باشد و تجلی حیات بعدی بسته به میزان آگاهی است که عقل در حیات قبلی بدست آورده ایم و همچنین بسته به میزان عاطفه یا قساوت قلبی است که آدمی از حیات قبلی در روح خود ذخیره می کند.[11] مثلا اگر كسي در نشئات گذشته به آزار و اذيت خو كرده باشد، در نشئات بعد، از همان زمانِ كودكي کودکانِ ديگر را به راحتي آزار مي­دهد و به آنها ستم مي­كند.

در اینصورت، صفت ظلم و ستمگری چیزی نیست که در ابتدای دوران کودکی در برخی از ما انسانها نهاده شده باشد، که این خلاف عدل الهی است. بلکه این صفت، حاصل عملِ خود ما طی مدت های طولانی است و اکنون نیز حاصلی جز استحکامِ صفت ظلم در وجود ظالم ندارد، صفتی که برای از بین بردن آن نیاز به زمان های طولانی خواهد بود. صفات حسنه و اخلاق و عادات نیکو نیز تنها بر اثر استمرار در انجام آنها در طول زندگی های متوالی، برای انسان تبدیل به ملکه و خلق و خو می شود.

پس در یک جمع بندی کلی؛ پاداش متقیان و پرهیزگاران همانا ورود به مراتب بالاتر و شریف تر در زندگی های بعدی است و در نهایت رهایی از عالم ماده و در مقابل؛ جزای گناهکاران، محروم گشتن از مواهب معنوی و انوار الهی است.

*****

بنابر آنچه که تاکنون گفته شد، در می یابیم كودكاني كه در خانواده­اي فقير متولد مي­شوند و از همان كودكي دچار فقر و سوء تغذيه هستند نيز جزاي اسراف­كاري هاي خود در نشأت گذشته را مي­دهند، به طوري كه امروز به همان مواد غذایی كه در گذشته دور ريختند و اسراف نمودند، محتاج­ شده اند. حق تعالي در قرآن كريم این حقیقت را به وضوح بیان نموده مي فرمايد:

فَأَمّا الْانسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَئهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبىِّ أَكْرَمَنِ

وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَئهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبىّ‏ أَهَانَنِ

كلاَّ بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ

وَ لَا تحَاضُّونَ عَلىَ‏ طَعَامِ الْمِسْكِينِ

وَ تَأْكُلُونَ الترُّاثَ أَكْلًا لَّمًّا

وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ( 15تا 20 / فجر)

و اما انسان، هرگاه كه پروردگارش او را آزمايش كند و اكرام نمايد و نعمت بخشد، مي­گويد: پروردگارم مرا گرامى داشت.

و هرگاه كه او را آزمايش كند و روزى را بر او تنگ گيرد، مي­گويد: پروردگارم مرا خوار كرد.

نه. چنين نيست (كه مى‏پنداريد كه زيادى نعمت، آزادى عمل دادن است و كمى آن، خوار شمردن)

بلكه ( فقر و فاقه به این دليل است كه) يتيم را گرامى نمى‏داريد.

و بر اطعام فقيران يكديگر را ترغيب نمى‏كنيد،

و ميراث خود را همراه با ارث ديگران مى‏خوريد،

و ميراث را -هر چند ميّت از حلال و حرام جمع نموده باشد- تصرف مى‏كنيد و مال (دنيا) را به شدت دوست مى‏داريد.

اگر در اين مجموعه آيات دقت كنيد متوجه مي­شويد كه دليل فقر و فلاكت و تنگي معاش به وضوح بيان شده است. یعنی اگر دچار تنگي معيشت هستیم به اين دليل است كه: آنگاه كه بايد يتيمان را نوازش مي­كرديم، نكرديم، آنگاه كه بايد فقيري محروم و مستحق را دستگيري مي­كرديم، نكرديم و دوستي مال و ثروت تمام وجود ما را آلوده كرده بود و ما را به اسراف كشاند.

بنابر این، واضح است كه فقر يا انواع مصائب و ناراحتي هايي كه از آغاز تولد با آن دست به گريبانيم هم؛ نتيجه و عكس العمل اعمال گناهآلودِ ما در نشآت گذشته است كه قطعاً به ما بازگشته است. اکنون سؤالى كه درباره كودكان مطرح شده اين است كه اگر كودكان پس از مرگ، به بهشت بروند، بدون طاعت و عبادت جايزه گرفته‏اند و اگر به دوزخ بروند، بدون جرم و معصيت كِيفر می بینند. راوی گويد:

به امام صادق (ع) عرض کردم: كودكانى كه قبل از بلوغ مى‏ميرند، سرنوشت آنان با چه ميزانى معين مى‏شود؟

ابو عبد اللَّه فرمود: اين مسأله را از رسول خدا پرسيدند و آنحضرت در پاسخ فرمود: وَ اَللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ یعنی: خدا بهتر مى‏داند كه آنان چه كرده‏اند؟[12]

«پاسخى كه از رسول خدا (ص) دريافت شده، داراى دو احتمال است: احتمال اول اين است كه فعل «كانوا» ماضى بعيد باشد. در اينصورت، بايد در ترجمه حديث بگوئيم: «خدا بهتر مى‏داند كه اين كودكان چه كارهائى كرده‏اند». اگر اين احتمال قطعى بشود، پاسخ قانع‏كننده‏اى براى سؤال مزبور بدست مى‏آوريم. زيرا معناى حديث اين است كه اين كودكان، قبلاً نيز به دنيا آمده‏اند و با اعمال نيك و بد، تكليف بهشت و دوزخ آنان روشن شده است.

اما احتمال دوم اين است كه «كانوا» شأنيّه باشد. در اينصورت بايد در ترجمه حديث بگوئيم: «خدا بهتر مى‏داند كه اگر اين كودكان زنده مى‏ماندند، چه كارهائى مى‏كردند!!». ولى اين معنى نمى‏تواند قابل اعتماد باشد، زيرا اگر جايزه و كيفر كودكان بر اساس علم الهى باشد: آن دسته از كودكانى كه راهى بهشت مى‏شوند، براى طاعتِ فرضى و عبادتِ ناكرده جايزه مى‏گيرند! و آن دسته از كودكانى هم كه راهى دوزخ مى‏شوند، براى جُرمِ فرضى و گناه ناكرده كيفر مى‏شوند! بنابراين، احتمال اول تقويت مى‏شود.»[13]یعنی: خدا بهتر مى‏داند كه اين كودكان چه كار كرده‏اند.

چنانکه واضح است، رسول اکرم (ص) وضعیت کنونی این کودکان را نشأت گرفته از اعمال ناشایست آنها در زندگی های گذشته عنوان داشتند. اما متاسفانه راویان روایات به دلایل مبهمی، از فهم و انتقال دقیق معنا و مفهوم این چنین روایاتی عاجز ماندند و یا به دلایلی در کنکاشِ معنی این نوع روایات احتیاط کرده اند!

*****

در میانِ روایات معتبر به مواردی برمی‌‌‌خوریم که جزای اعمال و نتایجِ آنرا به شکلی کاملاً محسوس در زندگی دوباره بیان می‌‌‌دارد. رسول خدا (ص) می فرماید:

متکبران در روز قیامت به شکل مورچه های ریز با صورتی انسانی محشور می‌‌‌شوند و زیر پای مردم له می شوند تا خداوند از حساب خلایق فارغ شود. سپس باز به سوی آتش برده می شوند و از طینت خبال که عصاره اهل آتش است می نوشند.[14]

متکبران و گردن کشان هيچگاه از عذاب و عقوبت در امان نيستند. آنهايي كه با صفت ظلم و ستم و تكبر و خود­پرستي حيات را بدرود گويند، علاوه بر عذاب شدید در برزخ، بايد منتظر باشند تا در بازگشت به دنيا به مورچه تبديل شوند و در زير دست و پاي مردم آزار ببينند و به هر مقدار كه مردمان را تحتِ ظلم خود قرار دادند، امروز بايد خود زيردست شوند و تا روز قیامت متحمل رنجهاي بسيار گردند. در روايتي ديگر آمده است كه امام صادق (ع) فرمود:

هر کس که به مؤمن و مؤمنی بُهتان و تهمتِ (زنا) زند، به آنچه که در وی نبوده، خدای تعالی او را در -طینت خَبال- برانگیخته سازد. تا اينكه از همان چيزي كه گفته است خارج گردد!!

گفته شد: طینت خبّال چیست؟

فرمود: آبی خون آلود که از فرجِ زنان بدکار خارج می‌‌‌شود.[15]

و این دقیقاً مطابق با سخن خداوند متعال است که مي فرمايد:

إِنَّ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (23/ نور)

كسانى كه زنان پاكدامن و بى‏خبر(از هر گونه آلودگى) و مؤمن را متهم مى‏سازند، در دنيا و آخرت لعنت شده اند و عذاب بزرگى براى آنهاست.

بله. دروغ بستن و تهمت زدن به مؤمن و مؤمنه جزایی سخت در پی دارد که در آينده متجلی می‌‌‌شود. يعني آن دسته از انسانها که حاصل پيوندي نامشروع بوده اند و يا به عبارتي زنا زاده‌اند، بي شك در نشئات قبلی خویش به زنان و مردان مؤمن تهمت و بهتان زده بودند و بسياري از انسانهاي بي گناه را به اين گناه متهم مي داشتند و صفت آنها همواره دروغ گويي و غيبت بوده است. به همین دلیل خداوند متعال جزایی مساوی با عملشان را به آنها می‌‌‌دهد، به این شکل که بنا بر همين روايت آنها باید از رحِمِ زنی زناکار یعنی، از همان جايي كه به آن دروغ مي­بستند خارج شوند و به زندگي خفت بار خود ادامه دهند و تا زماني كه نتوانند عادت خود را ترك كنند دائماً به همين شكل متولد خواهند شد و عمل زشت زنا بستري مناسب براي تولد و عقوبت چنين افرادی خواهد بود.

در باب عمل “غیبت” نیز روایتی آمده که حقایقی را آشکارا بیان می کند؛ حضرت امام سجاد (ع) می فرماید:

از غیبت کردن بپرهیزید که همانا غیبت، غذای سگ های آتش است.[16]

و ما در قرآن کریم می خوانیم که:

وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ  (12/ حجرات)

و بعضى از شما غيبت بعضى دیگر نكند؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟

با اندکی دقت در روایت فوق و همچنین آیه مذکور در می یابیم که منظور از سگان آتش همان افرادی هستند که زبان خود را به غیبت مردم آلوده می کنند و گوشت آنها را می خورند و اصولا سرگرمی آنها همین است و حیات و زندگی آنها با غیبت ادامه پیدا می کند و آتشی که آنها در آن زندگی می کنند نیز همان زندگی پر مشقت دنیاست که اهل آن نیز در آن می مانند و عذاب می شوند در روایتی دیگر نیز به وضوح هرچه تمام تر بیان شده که خداوند او را (قبل از تولد مجدد) به مدت 30 خریف یا 30 پاییز در فرجِ زنان گناهکار زندانی می کند.[17]

پس باید دانست «هنگامي كه ما؛ در جسد مادي هستيم نتيجه اعمال قبلي ما در اين جسد براي روح ما ظاهر شود، مانند كسي كه غذا مي خورد؛ ذات آن غذا جزو جسد فيزيكي او مي گردد و حيات در هر كدام از آن ذرات ظاهر مي شود و در نتيجه در صحت جسم و عقل انسان اثر می گذارد. نظير اين فرآیند در روح هم به وقوع مي پيوندد؛ يعني وقتي روحي با اختيار خود به يك جسد فيزيكي حلول مي كند تا به زمين بيايد، آن افكار قبلي به منزله غذا براي افكار فعلي شخص می باشد و آن افكار طبعاً عبارت از همه آن افكاري خواهد شد كه روح از بدو تولد آن را در خود می پرورد.

وقتي كه روح داخل جسد جديدي مي شود، در مقابلش درِ جديدي باز مي گردد تا بتواند براي بالا بردن روح خود از آن استفاده كند. منتها در اين فرصت هر كدام از خير و شري كه روح قبلاً آماده كرده بوده ظاهر مي شوند و در ضمن يك فرصت بخشودگي هم براي روح هست. ولي به روح فرصت ترك مسئوليتهائي را كه خود قبول كرده داده نمي شود، يعني روح در همين جسد اگر زجر ببيند نتيجه كارمائيِ اعمال گذشته اوست كه وي را تصفيه مي كند و اگر خوشي و راحتي هم ببيند باز نتيجه اعمال گذشته اوست كه به وي باز مي گردد. پس در واقع زندگي هاي متعدد براي روح، راهي براي تطَوُّر و ارتقاء است و روح را آماده پاك شدن مي نمايد. با اينكه اين راه براي عقلِ خودآگاهِ فيزيكيِ فعلي راه مشقت بار و رنج آوري مي باشد ولي با اين همه، هر رنج و بدبختي كه عقل فعلي انسان احساس مي كند براي روح يك نوع تصفيه و طهارت محسوب می شود.»[18]


[1] – تفسير نور الثقلين ,  جلد۵ ,  صفحه۳۳۸

[2] – أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- فَالْمُسْتَقَرُّ قَوْمٌ یُعْطَوْنَ الْإِیمَانَ وَ مُسْتَقَرٌّ فِی قُلُوبِهِمْ وَ الْمُسْتَوْدَعُ قَوْمٌ یُعْطَوْنَ الْإِیمَانَ ثُمَّ یُسْلَبُونَهُ.    (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۴، ص۵۰۶ بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۶۱)

[3] – الصّادق (علیه السلام)- فَالْمُسْتَقَرُّ مَا ثَبَتَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ الْمُسْتَوْدَعُ الْمُعَارُ وَ قَدْ هَدَاکُمُ اللَّهُ لِأَمْرٍ جَهِلَهُ النَّاسُ فَاحْمَدُوا اللَّهَ عَلَی مَا مَنَّ عَلَیْکُمْ بِهِ.    (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۴، ص۵۰۸ بحارالأنوار، ج۶۶، ص۲۲۳/ العیاشی، ج۱، ص۳۷۱/ البرهان/ نورالثقلین)

[4] –  منظور  نتیجه اعمال  نیک در حیات پیشین است.

[5] – بگود گیتا (سرود الهی) از مجموعه اوپانیشادها

[6] – الا انّ‌ بنى آدم خلقوا على طبقات شتّى: فمنهم من يولد مؤمنا، و يحيى مؤمنا. و منهم من يولد كافرا و يحيى كافرا و يموت كافرا. و منهم من يولد مؤمنا و يحيى مؤمنا و يموت كافرا. و منهم من يولد كافرا و يحيى كافرا و يموت مؤمنا   (کشف الاسرار و عدة الابرار جلد 10 ، صفحه 126)

[7] – تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۵۱۶ بحارالأنوار، ج۶، ص۱۵۶/ نورالثقلین

[8] –  ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ اِلاّ لِقَسْوَةِ الُقلُوبِ و مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ اِلاّ بِکَثْرَةِ الذُّنُوبْ   (علل الشّرایع، صفحه 81 و میزان الحکمة، باب 3402، حدیث 16699)

[9] –  فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى اَلصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى اَلْإِيمَانِ  (نهج البلاغه، جلد 1، ص 219)

[10] – طبرسى، احمد بن على؛ الإحتجاج؛ ج۲، ص ۲۱۷ ، ۲۲۰؛ ترجمه جعفرى؛ تهران؛ اسلامیه؛  چ۱؛ ۱۳۸۱ ش.

[11] – انسان روح است نه جسد، ص ۶۱

[12] – اصول کافی، جلد 3، ص 249

[13] – صحیح الکافی نوشته محمد باقر بهبودی،  ج‏2، ص: 177

[14] –  يُحْشَرُ الْمُتَكَبِّرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي خَلْقِ الذَّرِّ فِي صُوَرِ النَّاسِ.   (وسائل الشیعة  ,  جلد۱۵  ,  صفحه۳۷۸)

[15]– قَالَ مَنْ بَهَتَ مُؤْمِناً أَوْ مُؤْمِنَةً بِمَا لَيْسَ فِيهِ بَعَثَهُ اللَّهُ فِي طِينَةِ خَبَالٍ حَتَّى يَخْرُجَ مِمَّا قَالَ قُلْتُ وَ مَا طِينَةُ الْخَبَالِ قَالَ صَدِيدٌ يَخْرُجُ مِنْ فُرُوجِ المُومِسَات‏.  (اصول کافی ، جلد 2 ، صفحه 357)

[16] – إيّاكُم و الغِيبَةَ ؛ فإنّها إدامُ كِلابِ النارِ     (بحار الأنوار : ۷۵/۲۵۶/۴۳.)

[17] –  قَالَ علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ : مَنِ اِغْتَابَ مُؤْمِناً حَبَسَهُ فِي طِينَةِ خَبَالٍ ثَلاَثِينَ خَرِيفاً قِيلَ وَ مَا طِينَةُ خَبَالٍ قَالَ مَا يَصِيرُ طِيناً مِنْ صَدِيدِ فُرُوجِ اَلزَّوَانِي.  (مستدرك الوسائل ,  جلد۹  ,  صفحه۱۱۴)

[18] – انسان روح است نه جسد – ص 373 و 374

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *