حذف مفهوم – بازگشت به جسم- در انجیل!

دين مسيحيت ­كه تكامل يافته دين يهود است، در طي قرون و اعصار گذشته دستخوش تغييرات و تحريفات بسياري شده و به فرقه هاي گوناگوني تبديل شده است. اما علیرغم این تغییرات”تا قرن دوم بعد از ميلاد مسيح، طرز فكر ديني عيسويان مانند تفكر افلاطونیان بود، يعني معتقد بودند كه همه روح ها يكسان نيستند بلكه در سطوح مختلفي قرار دارند. بالاتر از همه (يكتاي برتر مطلق) يا خداوند خالق تلقي مي شد كه همه روح ها از او تراوش مي كنند و در وجود انسان جا مي­گيرند و نهايتاً بايد اين روح ها پيشرفت كنند و مجدداً به آن خالقِ يكتا بپيوندند[1]حتی اکنون نیز “برخی از مسیحیان بر این باور هستند که مسیح تعلیماتی در مورد زندگی های متوالی داشته ‌است که کلیسا این نوشته‌ها را از بین برده است!! بر این اساس، برخی از اساتید فلسفه دین، بر این عقیده اند که نوشته‌های مرتبط به این عقیده در متون مسیحی ناپدید شده و یا سانسور شده‌اند.!!” آنها معتقدند که آموزه مسیحیت و تناسخ، سیستم های اعتقادی متقابل با یکدیگر نیستند و اصلاً تضادی با هم ندارند.

در قرون اولیه مسیحیت، مبارزه بین کلیسای رُم و کلیسای اورشلیم که اعضای آن پس از حمله روم به اسرائیل در سال ۷۰ پس از میلاد به مصر گریختند گسترش یافت تا اینکه جناح رومی “تناسخ و تولد دوباره” را رد کرد و همچنین گفتند که عیسی “خدا انسان” است. اورشلیمی ها می‌دانستند که عیسی (ع) مردی است که به وحدتِ انسانی-الهی دست یافته است ولی پسر خدا نیست و هدفِ همه انسانها نیز فرار از چرخه تولد و مرگ و داشتن زندگی ابدی است. اما با این حال، روم در نبرد “سیاسی عقیدتی” پیروز شد و تعریف “ارتدوکسی[2]” از رستاخیز را به همگان تلقین کرد.”

اینکه چرا و با چه انگیزه ای عقیده تولد دوباره در مسیحیت مخدوش شد، حقیقتی است که دکتر برایان ال وایس از آن پرده برداشته است؛ او در يكي از نوشته هاي خود حقیقت و مفهوم بازگشت دوباره را در متون مسیحی بررسی کرده می‌نویسد: «در طول یک هفته، جزوه‌اي مربوط به سیر تطبیقی مذاهب، که واحدش را در سالهای اول و دوم دانشگاه کلمبیا انتخاب کرده بودم، مطالعه کردم. در این جزوه منابع بسیاری مربوط به بازگشت به جسم -چه در عهد عتیق و چه در عهد جدید- وجود داشت. در سال 325 بعد از میلاد کنستانتین کبیر، امپراطور روم، به همراه مادرش هِلنا این منابع موجود در عهد عتیق را حذف کردند!!

در دومین اجلاس کنسول‌ها در قسطنطنیه نیز در سال 553 بعد از میلاد، این عمل تأیید شد و اعلام شد که مفهوم -بازگشت به جسم کفر- محسوب می‌شود. اهلِ كليسا ظاهراً گمان می‌کردند که این مفهوم باعث می‌شود انسان‌ها دریابند که برای رستگاری فرصت زیادی دارند و این از اقتدارِ رو به رشد کلیسا مي­کاهد. با این حال منبع اصلی باز هم وجود داشت، اولین کشیشان کلیسا مفهوم زندگی های متوالی را باور داشتند. پیروان اولیه گنوسی،[3] کِلِمِنتِ اول در اسکندریه (اسقف قدیم روم)، اُریگن،[4] سن زِرون و بسیاری دیگر، باورداشتند که قبلاً زندگی کردند و پس از این هم دوباره زندگی خواهند کرد.»[5]

«در قرون اول مسيحیت، اين قانون، مجسم كننده اعتقاد كليسا در غرب بود. ولي هنگاميكه مجمع قسطنطنيه در سال 553 مسيحي تشكيل شد، اعلام داشت كه -عود در تجسد- با آن نظام عجيبي كه اُسقفها در صدد اقامه آن بودند انطباق ندارد. لذا عود در تجسد، بدعت در دين مسيح محسوب گرديد و همچنين قانونِ كارما كه -عود در تجسد- را مجاز جلوه مي دهد، آن هم بدعت است.»[6] به همين خاطر كليسا معاد جسماني را تا حدود زيادي منتفي اعلام كرد و آنرا به نوعي تخطئه نمود. اما همانطور که گفته شد، پیش از ظهور مسیحیت، عقیده زندگی های متوالی یکی از جنبه های مهم اعتقادات مذهبی همه مردم اروپا بود: اسلاوها، فنلاندی ها، ایسلندی ها، لاپلندی ها، نروژی ها، سوئدی ها، دانمارکی ها، ساکسون های باستان و سلت های ایرلند، مردم اسکاتلند و انگلستان، همه به نوعی به زندگی های دوباره معتقد بودند. در مسیحیت اولیه نیز مفهوم -زندگی های مکرّر- بخشی جدایی ناپذیر از آموزش بود. اما بعدها این مفهوم از مسیحیت خارج شد، مفهومی که آخرین پژواک تعالیم واقعی مسیح (ع) بود.

*****

همانطور که پیش از این بیان شد، در اثر تحریفاتی که در کتاب مقدس مسیحیان صورت گرفته، امروزه مفهوم باززایی به عنوان باور اصلی در مسیحیت در نظر گرفته نمی شود. اما با این حال، اشاراتی به این عقیده در انجیل وجود دارد که تا به امروز از دستخوش تحریف، مصون مانده است. این مطالب نشان می دهد که انبیا و رسولان (ع) نیز به دنیا باز می گردند.

به عنوان مثال یکی بودن یحیی (ع) و ایلیای نبی (ع) از نگاه عیسی مسیح (ع) به ‌قدری واضح و مشهور بوده که در واقعه‌ای که عیسی مسیح از آمدن ایلیا و نشناخته شدنش توسط مردم صحبت می‌کرده است، شاگردان وی بلافاصله می‌فهمند که منظور عیسی از ایلیای ظهور کرده، همان یحیای تعمید دهنده است:

«شاگردان عیسی پرسیدند: چرا روحانیانِ یهود با اِصرار می‌گویند که قبل از ظهور مسیح، الیای نبی باید دوباره ظهور کند؟

عیسی جواب داد: حق با آنهاست. الیاس (یا ایلیا) باید بیاید و کارها را روبه راه کند. در واقع او آمده است ولی کسی او را نشناخت و با او بدرفتاری کردند. حتی من نیز که مسیح هستم، از دست آنها آزار خواهم دید. آنگاه شاگردانش فهمیدند که عیسی درباره یحیای تعمید دهنده سخن می‌گوید. [7]

همچنین عیسی (ع) در بخشی از انجیل می گوید:

“اگر خواهید قبول کنید، او همان ایلیا است که باید بیاید. هر که گوش شنوا دارد بشنود. ایلیا آمده است و هر چه می خواستند با او کردند، همانطور که در مورد او نوشته شده است.” [8]

بنابر متن انجیل، ایلیا در زمان حیات حضرت عیسی (ع) به عنوان یحیی تعمید دهنده دوباره از نزد خداوند ماموریت یافت و به دنیا بازگشت. به عبارت دیگر، قبل از ظهور مسیح، ایلیا (ع) باید می آمد و مردم را به سوی او دعوت می کرد. و ما می دانیم که یحیی (ع) بود که این کار را انجام داد. … از این رو تنها راه برای وفق دادن این دو مورد؛ این است که باور کنیم که یحیی تعمید دهنده باید بازگشت دوباره ایلیای نبی (ع) باشد، چنانکه آیات انجیل بیان می دارد که؛

فرشته به زکریا گفت: “ای زکریا نترس، زیرا دعاهای تو مستجاب شده و همسرت الیزابت برای تو پسری خواهد زایید و او را -یحیی- خواهی نامید.

شادی و سرور نصیب تو خواهد بود و بسیاری از تولد او شادمان خواهند شد.

زیرا او در نظر خداوند بزرگ خواهد بود

وهرگز به شراب و باده لب نخواهد زد.

از همان ابتدای تولد از روح القدس پر خواهد بود و بسیاری از بنی اسرائیل را به سوی خداوند، خدای آنان باز خواهد گردانید. ایلیا مانند پیشاهنگی در حضور خداوند قدم خواهد زد تا پدران و فرزندان را آشتی دهد و سر‌‌کشان را به راه نیکان آورد و مردمانی مستعد برای خداوند آماده سازد.” [9]

و همچنین می گوید:

اینک من ایلیای نبی را قبل از آمدن روز بزرگ و مهیب برای شما می فرستم. و او دل‌های پدران را به فرزندانشان و دل‌های فرزندان را به پدرانشان می‌گرداند، مبادا من بیایم و زمین را ویران سازم.” [10]

این جملات نشان می دهد که در زمان حضرت عیسی (ع)، حواریون نظرات متعددی در مورد اینکه پیامبر موعود چه کسی می تواند باشد، داشتند. آنها اسامی رسولان و پیامبران قبلی مانند ایلیا و ارمیا را ذکر کردند!! این نشان می دهد که آنها می دانستند که ممکن است پیامبری در گذشته، در آینده هم به عنوان پیامبر بیاید. بنابراین برای حواریون عیسی (ع) تصور بازگشت روح به جسم، تصور عجیب و غیر ممکنی نبود.

همانطور که گفته شد؛ برخی موارد با اشاره به زندگی های دوباره در انجیل از دستبرد تحریف مصون مانده است. مثلا: در داستان ایوب (ع) سخن خداوند به وضوحِ تمام، لطف خداوند بر بشر را در قالب حیات و فرصت دوباره بیان می نماید که:

«هرگاه فرستاده ای از آسمان در زمان مرگ حاضر شود تا براي انسان شفاعت نموده و آنچه را که درست است به وی نشان بدهد، آنگاه خدا بر او ترحم نموده، می فرمايد: آزادش سازيد! نگذاريد بميرد! » آنوقت بدن او مثل بدن يک طفل، سالم شده، دوباره جوان و قوی می گردد.!!

هر وقت بحضور خدا دعا کند، خدا دعايش را شنيده، او را اجابت می کند و او با شادی خدا را پرستش می نمايد و خدا او را به وضع خوب گذشته اش بر می گرداند. سپس او به مردم خواهد گفت: من گناه کردم و به راستی عمل ننمودم ولی خدا از سر تقصيرم گذشت. او نگذاشت بميرم و از نور زندگی محروم گردم. (در واقع) خدا بارها اين کار را برای انسان انجام می دهد و جان او را از مرگ می رهاند تا (بالآخره) نور زندگی (و حیات) بر او بتابد[11]


[1]– سفر روح – ص 142

[2] – این مذهب اواخر قرن پنجم میلادی به هنگام تجزیه روم به شرقی و غربی به وجود آمد. به کلیسای روم شرقی – ارتدوکس- اطلاق می‌شود.

[3]– عرفای مسیحی قرون اولیه مسیحیت که برای متون مسیحی معانیِ عرفانی قائل بودند.

[4]– اُریگن، اهل اسکندریه بود که از سال 185 تا 254 میلادی می‌زیسته و سعی کرده اصول عقاید مسیحیت را به صورت فلسفی، مانند اصول فلسفه افلاطون، درآورد.

[5] – استادان بسیار,  زندگیهای بسیار –  صفحه 31

[6]– انسان روح است نه جسد – ص 355

[7] – ترجمه‌ی تفسیری کتاب مقدس، متی 17: 10-13

[8] – ترجمه‌ی تفسیری کتاب مقدس، متی 11: 14

[9] – انجیل لوقا 17-13: 1

[10] – انجیل لوقا 17-13: 1

[11] – ایوب 30-29: 33

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *