رهایی از چرخۀ “مرگ و زندگی”

از آنجائی که قرآن اَقوَم کُتُبِ هدایت است؛ و همچنین با توجه به اصل مهم جامعیتِ قرآن؛ این آخرین کتاب آسمانی؛ به موضوع  ” چرخۀ زندگی های متوالی ” بسنده نکرده؛ بلکه به” چرخۀ مرگهای متوالی در دنیا ” نیز؛ بطور مستقل پرداخته است؛ تا جای هیچ عذر و بهانه ای باقی نماند. خداوند متعال می فرماید:

لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلمَوتَ إِلَّا ٱلمَوتَةَ ٱلأُولَی وَوَقَهُم عَذَابَ ٱلجَحِيمِ فَضلا مِّن رَّبِّكَ ذَلِكَ هُوَ ٱلفَوزُ ٱلعَظِيمُ (56/ دخان)

(بهشتیان) در بهشت بجز ” مرگ نخست “؛ مرگی نمی چشند. و [خدا] آنان را از عذاب آتش بزرگ حفظ می‌کند. اين از فضل پروردگار توست و اين همان رستگارى بزرگ است.

و همچنین:

أَفَمَا نَحنُ بِمَيِّتِينَ إِلَّا مَوتَتَنَا ٱلأُولَى وَمَا نَحنُ بِمُعَذَّبِينَ إِنَّ هَذَا لَهُوَ ٱلفَوزُ ٱلعَظِيمُ (58 و 59/ صافات)

آیا بجز ” مرگ در دنیا “؛ ما دیگر نمی میریم؟! اين همان سعادت و رستگارى بزرگ است.

تردیدی نیست که این دو آیه بدون نیاز به تفسیر؛ تنها یک پیام بزرگ و مهم دارد و آن ” رهائی از مُردن ” برای همیشه است و عبارت نوید بخش « وَمَا نَحنُ بِمُعَذَّبِينَ »؛ نیز اشاره دارد به رهائی از ” عذاب چرخۀ زنده شدن ها و مُردن ها “.

به عبارت دیگر، منظور از «ٱلمَوتَةَ ٱلأُولَی» آخرین مرگ دنیویِ آنها می باشد. آنان در بهشت عدن جاویدان خواهند بود و هرگز از آنجا اخراج نمی شوند تا با بازگشت به حیات دنیا، مرگ دیگری را بچشند. در نتیجه آنان برای همیشه از ” عذاب ” رهائی یافته اند. اما کافران در چرخۀ مرگ و زندگی دچار عذاب می شوند. این چرخۀ همچنان ادامه دارد تا انسانها به کمال مطلوب برسند و بالآخره برای همیشه از این چرخه رهائی یابند. توجه داشته باشید که ” رهائی از دنیا ” ممکن است که با ” یکبار مُردن ” قابل فهم و قبول باشد؛ اما با ” یکبار مُردن “؛ هرگز ” رهائی از مرگ ” معنی نخواهد داشت! زیرا که در اینصورت اهل جهنم نیز با آنها “در رهایی از مرگ” یکسان می شوند و این محال است.

به عبارتی روشنتر باید گفت؛ مرگ بار اول، به اقتضای ” جبر طبیعت “؛ سرنوشت و سرانجام همۀ موجودات زنده است. حال اگر نظام آفرینش مبتنی بر؛ تنها یکبار مُردن باشد؛ در اینصورت رهایی از مرگ؛ هم برای مومنین می شود و هم برای کافران! و در این حالت، تعجب در سخن مومنین که از مرگ رهایی یافته اند روا نیست!! از اینرو سخن بهشتیان؛ نه از تعجبِ بی دلیل آنهاست؛ بلکه از شادی و خوشحالی آنهاست. بدلیل اینکه در پایان می گویند: ذَلِكَ هُوَ ٱلفَوزُ ٱلعَظِيمُ یعنی: این؛ همان پیروزی بزرگ است.

روشن است که؛ حالت بهشتیان – چه از روی شادی و سرور باشد و چه تعجب- فرقی نمی کند. بلکه اتفاقا تعجب آنها؛ سوال برانگیزتر است. زیرا این تعجب دلالت بر این دارد که؛ امری ” غیر عادی ” بوقوع پیوسته! گویی آنان ” مرگ های متعددی ” را قبلا تجربه کرده بودند و اکنون خبری مسرت بخش مبنی بر اینکه -مرگِ دیگری وجود نخواهد داشت- موجب تعجب، حیرت و شادمانی آنها گردیده است. زیرا اینان؛ پس از پشت سر گذراندن مرگهای متعدد و متوالی در  دنیا؛ اکنون برای همیشه از چرخۀ مرگ و زندگی رهائی یافته اند و مرگ آخریِ آنها؛ بعنوان آخرین مرگ شان بوده است. برخلاف کافران که؛ نه اصلا به چنین چرخه ائی اعتقاد و ایمان دارند و نه از درد و رنج مرگهای متعدد رهائی می یابند و این تنها ” مُردن ” نیست که دردناک است؛ بلکه” زندگی دنیا ” نیز؛ رنج آور است.

در آیه شریفه ذیل نیز کافران بمحض اینکه ، ” حیات دوم ” و ” مرگ دوم ”  را تجربه می کنند ، آگاه می شوند و بر خطاها و گناهان خود اعتراف می کنند؛ از اینرو به اضطرار می گویند:

… رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ (11/ غافر)

… پروردگارا ما را دو بارمیراندی؛ و دو بار زنده کردی؛ اکنون ما به گناهان خود اعتراف می کنیم. آیا برای ما راه “رهائی” وجود دارد؟

بی شک، یکبار مردن؛ قابلیت و مفهوم ” رهائی از مرگ” را ندارد. مگر اینکه مرگ؛ حداقل با دو بار مُردن؛ تکرار گردد! از اینرو قرآن توسط آیه مذکور؛ ملاک ” تعریف رهائی ”  را؛ از تعدادِ ” دو بار مُردن ” و ” دو بار زنده شدن ” به بالا؛ بیان نموده است.

کسی که منکر ” زنده شدن دوباره ” و ” مُردن دوباره ” است، لازم نیست که بیشتر از ” دو بار ” مُردن و زنده شدن را تجربه کند که به این حقیقت اعتراف نماید . بلکه کافیست که تنها ” دو بار” تجربه کند تا بدان آگاهی یابد.گویی جهنمیان به رحمت الهی چشم طمع دوخته اند. اما اگر قرار باشد هر کس که یک بار برای همیشه مسیر زندگی را طی کند، دیگر جای درخواستی این چنین باقی نمی ماند. مگر این که بگوییم آیۀ شریفۀ مورد نظر، گواه رجعت است و جهنمیان به آن شهادت می دهند و با توجه به اینکه در آخرت فهمیده اند که دو بار در زندگی دنیا، مورد آزمون الهی قرار گرفته اند، طمع دارند که بار دیگر نیز فرصتی نصیبشان شده و برای بار سوم به دنیا بازگردند. از این رو، در مقدمۀ سخن خود، به دوبار زندگی بخشیدن و دو بار میراندن اشاره کرده اند.

متاسفانه تفسیر سنتی میان عبارت «فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ» (آیا راه خروجی از عذاب است؟) و عبارت «أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ» (دو بار ما را میراندی و دو بار ما را زنده نمودی)؛ یعنی قسمت اول و دوم آیه، ارتباط مستقیم و متقابلی نمی بیند!! بلکه آن دو را؛ دو موضوع  مستقل و جدا از هم می بیند!!! اما همین کافران قبلا تنها به یکبار زندگی و یکبار مُردن؛ اعتقاد داشتند و با تمسخر و متکبرانه، زندگی دیگر و مرگ دیگر را انکار می کردند و به همین خاطر هم؛ در قرآن؛ ” کافر ” خوانده شده بودند. آنها وقتی حقیقت برایشان آشکار می گردد؛ ناگهان لحن سخن شان دگرگون می شود و عاجزانه از پروردگارشان می خواهند که برای آنها؛ راه خروجی قرار دهد! جالب اینکه خداوند متعال راه خروج از چرخه مرگ و زندگی را برای انسان تبیین نموده می فرماید:

وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا  (3/ طلاق)

و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه خروجی قرار مى‌دهد.

نکتۀ قابل تامل اینکه در آیۀ  11 از سورۀ مومن؛ اشاره ای به” عذاب ” نشده است. اما در آیۀ 42 از سورۀ شوری – که نمونه ی دیگری از همین مطلب است؛ صریحا به  ” عذاب ” اشاره نموده می فرماید؛

تَرَى الظَّالِمينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبيلٍ  (44/ شوری)

ستمكاران را در آن هنگام كه عذاب الهى را مشاهده مى‌كنند مى‌بينى كه مى‌گويند: «آيا راهى به‌ سوى بازگشت [و جبران] وجود دارد»؟!

جناب مرحوم بهبودی در شرح این آیه شریفه می نویسد: «این سخن دوزخیان است که قرآن مجید حکایت می کند و گواه بر این است که دوبار در زندگی شرکت کرده اند و در هر نوبت که به عالم برزخ بازگشته و پرونده اعمال خود را دیده اند، به خطاکاری خود معترف شده اند. در واقع اظهار می کنند که حتی از شرکت مجددمان هم در کلاس ایمان، نفعی عاید نگشت. اینک اگر برنامه دیگری باشد، ارایه کنید. باشد که راهی برای خروج از این دوزخ فروزان بیاییم.

اکنون دوبار به زندگی آوردن و حیات بخشیدن و دوبار میراندن و مرگ دادن، در صورت قبول رجعت کاملاً روشن است. چون ابتدا بشر از عالم ذرّ برای اولین بار پا به زندگی دنیا می گذارد. این اِحیای اول است. بعد از سپری شدن دوره حیات، از دنیا می رود. این اِماته اول است. چون مسئؤولیت او، یعنی وضع پرونده او روشن نیست، دوباره –به شکل رجعت- پا به زندگی می گذارد. این احیای دوم است و باز هم پس از طی دوره زندگی، از دنیا می رود. این هم اِماته دوم است.

این در حالیست که اگر زندگی مجدد را تنها به عنوان -حشر عمومی در قیامت- منظور کنیم، در فاصله مرگ اول تا زندگی در حشر و رستاخیز که عالم برزخ است، اصلاً خطایی صورت نگرفته و مسؤولیتی پیش نیامده است که در مقام اعتراف، یادآوری آن صحیح باشد. علاوه بر این، اگر احیای دوم را برای رستاخیز منظور کنیم و رجعت را منکر شویم، مرگ دومی وجود نخواهد داشت که بگویند دوبار از زندگی، پا به مرحله مرگ نهادیم.

اما برخی گفته اند منظور از مرگ اول، مرگ قبل از زندگی است. یعنی از عالم ذرّ که تلاش و جنبش در آن نیست، تعبیر به مرگ شده است، ولی این تفسیر هم تفسیر بی مورد و بی ربطی است. زیرا در آیات مورد بحث سخن از دو نوبت اِماته است و اِماته به معنی میراندن، جز در مورد افراد زنده صادق نیست. یعنی باید کسی زنده باشد تا میرانده شود.»[1]

 اینک به سادگی می توان دریافت که؛ عذاب مُندرج در آیات مورد بحث؛ چیزی جز عذابِ “سرگردانی در چرخه مرگ و زندگی های ملال آور” نیست و منظور از « سبیل »؛ در این آیه، ” چرخۀ مُردن ها و زنده شدن ها ” است. و مُراد از « خروج »؛ نیز ” رهائی از همین چرخۀ عذاب  است. پس کسانی که به این درجۀ رفیع؛ (با مقیاس قرآن) نائل گشته اند؛ مرگ آنها؛ آخرین مرگ در چرخۀ مرگ و زندگی خواهد بود: همانطور که حق تعالی از قول آنها می فرماید:

أَفَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ؟ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى‌ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ؟ (58 تا 60/ صافات)

آیا ما؛ بعد از مرگ قبلی مان؛ دیگر نخواهیم مُرد؟! و دیگر رنج نخواهیم کشید؟ براستی که این همان رستگاری بزرگ است!

بعبارت دیگر؛ گروه ” ابرار”؛ دیگر به زندگی دنیا بازگشت نخواهند کرد. بدین ترتیب آنان برای همیشه از رنجِ مُردن ها و زنده شدن های پی در پی؛ آزاد شده اند. به بیان دیگر؛ آنها برای همیشه مورد ” مغفرت ” خداوند قرار گرفته اند. این نشان می دهد که تا موقعی که انسانها؛ شایستگی ” مرگ ابرار” در دنیا را کسب نکرده اند؛ مورد ” مغفرت مطلوب ” قرار نمی گیرند و در نتیجه باید آنقدر به زندگی دنیا بازگشت کنند تا به بالآخره مغفرت خداوند شامل حال آنها شود.

توضیح اینکه متقین یا مقربون بخاطر ” آخرین مرگشان ” و رهائی همیشگی از مُردن های پی در پی؛ خدا را حمد می نمایند. درست بر خلاف جهنمیان که؛ مُردن هایشان همچنان ادامه خواهد داشت که:

لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا … (36/ فاطر)

آتش دوزخ براى آن‌هاست هرگز فرمان مرگشان صادر نمى‌شود تا بميرند.

و معنی عبارت مذکور این نیست که؛ حکم مرگ آنها صادر نمی شود و آنها نمی میرند. زیرا عبارت «لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا»؛ فعل مضارع است که دلالت بر تکرار و استمرار دائمی دارد. یعنی اینکه آنها از چنگال مرگ رها نمی شوند و مرگ همواره بر آنها مسلط است.

*****

یکی از کلمات پرکاربرد در قرآن کریم که به عذاب های پس از مرگ اشاره می کند، –جحیم– است. با اندکی دقت و تامل در آیات قرآن کریم می توان دریافت که عذاب جحیم چیزی غیر از عذاب جهنمِ طبیعت است. زیرا در سوره شعرا گناهکاران – در همان حال که در جحیم قرار دارند- از خداوند می خواهند که آنها را بار دیگر به دنیا بازگرداند؛

فَلَو أَنَّ لَنَا كَرَّة فَنَكُونَ مِنَ ٱلمُؤمِنِينَ   (102/ شعراء)

اگر بار ديگر (به دنيا) باز گرديم از مؤمنان خواهيم بود

این مطلب نشان می دهد که آنها پس از مرگ در فضایی برزخ گونه قرار دارند و از عذابی به نام –عذاب جحیم– در رنج و عذاب اند و طبعاً آرزو می کنند که به دنیا بازگردند و از فرصت دوباره بهره ببرند. حتی در جای دیگر خداوند می فرماید:

إِنَّ لَدَينَا أَنكَالا وَجَحِيما   (12/ مزمّل)

نزد ما زنجيرها و آتش هایی است

این آیه شریفه نیز با عبارت – لَدَينَانشان می دهد عذاب جحیم که در نزد پروردگار است بسی شدیدتر از عذاب جهنمی است که اکنون در آن زندگی می کنیم. زیرا که در جهنمِ طبیعت هنوز ابزار جسم و بدن در اختیار ماست اما پس از مرگ که بدن خود را از دست می دهیم دیگر امکان هیچ تغییر و اصلاحی وجود ندارد. به همین دلیل است که اصولاً عذاب های اُخروی سنگین تر از عذاب های دنیوی هستند. عذاب جحیم، همان عذاب برزخ پس از مرگ است که امام صادق (ع) از آن برای شیعیان خود بیمناک است که؛

وَاَللَّهِ، مَا نَخَافُ عَلَيْكُمْ إِلاَّ اَلْبَرْزَخَ

قسم به خدا که ما نمی ترسیم بر شما، مگر از (عذاب) برزخ.[2]

قابل توجه است که خداوند متعال در سوره صافات، داستان جحیم را از معرفی درختی شوم به نام – درخت زقوم – آغاز نموده، درختی که ریشه در آتشی بزرگ به نام – جحیم– دارد؛

أَذَلِكَ خَيْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ، إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ، إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ  (62 الی 64/ صافات)

آیا این پذیرایی (و مقام عالی) بهتر است یا درخت زقّوم جهنم؟ ما آن درخت را براى ابتلا و فتنه ستمكاران پديد آورده‌ايم. و آن، درختى است كه از قعر جحیم مى‌رويد،

اینکه خداوند – شجره زقوم – را مایه آزمایش و فتنه ای برای ظالمین (نه برای مومنین) قرار داده نکته بسیار قابل تامل و روشن کننده ای است. در این آیه شریفه، خطاب خداوند با ظالمین است؛ به این خاطر که مومنین فریب نمی خورند و از میوه درخت زقوم تناول نمی کنند زیرا آنها آن میوه ها را مانند سرهای شیاطین زشت و هول انگیز می بینند و طبعاً از آن دوری می کنند، اما ستمکاران آن را زیبا و خوشایند می بینند، برای همین هم هست که فریب می خورند و به آن میل می کنند و از آن می خورند.

اکنون معلوم می شود شاخه ها و میوه های درخت زقوم دقیقاً در همان جایی قرار دارد که انسان در آن مورد امتحان و فتنه قرار می گیرد، یعنی دنیا. ظالمان و مجرمان نیز که همواره دنیا را می پرستند از انواع میوه های آن تناول می کنند، غافل از اینکه نمی دانند که چه سرنوشت تلخی در انتظار آنهاست. اما این چه میوه هایی است که اهل کفر و گناه سراسیمه به سوی آن می دوند و آنها را می بلعند؟ این همان مطلبی است که امام حسن عسکری (ع) از آن پرده برداشته است؛ در تفسير منسوب‌ به‌ آنحضرت در ضمن‌ حديث‌ طويلي‌ كه‌ از حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص)‌ روايت‌ مي‌كند مي‌فرمايد:

سوگند به‌ آن‌ كسي‌ كه‌ بحق‌ مرا مبعوث‌ به‌ نبوّت‌ فرمود: هركس‌ در روز اول‌ شعبان‌ به‌ هر يك‌ از درهاي‌ شرّ و عصيان‌ دست‌ بزند و هر گناهي‌ مرتكب‌ شود، خود را به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ درخت (زقّوم‌) آويزان‌ نموده‌ است‌ و آن‌ شاخه‌ او را به‌ آتش‌ خواهد رسانيد.

پس‌ از آن‌ فرمودند: هركس‌ در نماز فريضة‌ خود كوتاهي‌ كند و آن‌ را ضايع‌ گذارد به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌ و آن‌ شاخه‌ او را به‌ آتش‌ مي‌رساند.

و هركس‌ امروز (روز اول شعبان) در نزد او شخص‌ ضعيف‌الحالي‌ بيابد كه‌ از حالات‌ و امور خود شكوه‌ و گلايه‌ كند، و او توانائي‌ داشته‌ باشد كه‌ بدون‌ ضرري‌ كه‌ به‌ خودش‌ برسد حالات‌ و امور او را تغيير دهد و كسي‌ ديگر هم‌ نبوده‌ باشد كه‌ نايب‌ و يا قائم‌ مقام‌ او در اين‌ امر گردد و با اين‌ حال‌ آن‌ ضعيف‌الحال‌ را به‌ حال‌ خود گذارد كه‌ حقّش‌ و اُمورش‌ ضايع‌ و خراب‌ بماند و در سختي‌ و مشكلات‌ بسر برد و دستي‌ از او نگيرد، در اين‌ صورت‌ خود را به‌ شاخه‌اي‌ از درخت‌ زقّوم‌ آويزان‌ كرده‌ است‌.

و هركس‌ در نزد او شخص‌ خطاكاري‌ بيايد و از خطاي‌ خود معذرت‌ طلبد و او نپذيرد، و سپس‌ در عقوبت‌ آن‌ خطا كار؛ تخفيفي‌ ندهد بلكه‌ زياده‌ عقوبت‌ كند، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

 و هركس‌ بين‌ مردي‌ و زنش‌ را بهم‌ بزند و يا بين‌ پدري‌ و فرزندش‌ را، و يا برادري‌ با برادرش‌ را و يا بين‌ دو همسايه‌ و يا بين‌ دو شريك‌ و خليط‌ و مصاحب‌ را، و يا بين‌ دو نفر اجنبي‌ را بهم‌ بزند و ايجاد فساد و جدائي‌ كند، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ درخت‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

و هركس‌ بر بدهكاري‌ سخت‌ بگيرد، و بداند كه‌ او قادر بر اداء ديون‌ خود نيست‌ و در اين‌ صورت‌ ناراحتي‌ و نگراني‌‌ آن‌ بدهكار را زياد كند، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

و البته نیز هركس‌ بر عهدة‌ او نسبت‌ به‌ كسي‌ دَيني‌ و قرضي‌ باشد و با مماطله‌ و بهانه‌ آوري‌ كاري‌ كند كه‌ او خسته‌ شود و از دِين‌ خود بگذرد، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

و هركس‌ بر يتيمي‌ جفا كند و او را آزار برساند و مال‌ او را بخورد، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

و هركس‌ در آبروي‌ برادر مؤمن‌ خود خللي‌ وارد سازد و آن‌ را لكّه‌ دار كند و فحش‌ دهد و ناسزا بگويد و مردم‌ را بر اين‌ بگمارد و ترغيب‌ كند، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ درخت‌‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

 و هركس‌ تَغنّي‌ كند به آواز حرام‌، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ درخت‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

و هركس‌ بنشيند و زشتي‌هاي‌ كردار خود را در دعواها و جنگهائي‌ كه‌ با مردم‌ كرده‌ و انواع‌ ستم‌ها و ظلمهائي‌ را كه‌ به‌ بندگان‌ خدا نموده‌ است‌ بشمارد و به‌ آنها افتخار و مباهات‌ كند، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

و هركس‌ همساية‌ او مريض‌ شود و از روي‌ بي‌ اعتنائي‌ و عدم‌ اهميت‌ و استخفاف‌ بشأن‌ او عيادت‌ و ديدن‌ او را ترك‌كند، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ زقوم آويزان‌ شده‌ است‌.

و هركس‌ که همساية‌ او بميرد، و از روي‌ حقارت‌ و پست‌ شمردن‌ مقام‌ و حقّ او در تشييع‌ جنازه‌اش‌ كوتاهي‌ كند، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

و هركس‌ نسبت‌ به‌ كسي‌ كه‌ مصيبتي‌ بر او وارد شده‌ است‌ اعراض‌ كند و از روي‌ كوچك‌ شمردن‌ و عيب‌ دار كردن‌ او جفا نموده‌ و از دلجوئي‌ِ او خودداري‌ كند، به‌ شاخه‌اي‌ از آن‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

و هركس‌ مخالفت‌ پدر و مادر خود و يا يكي‌ از آن‌ دو را بنمايد و از شفقت‌ و مهرباني‌ و احسان‌ دربارة‌ آنها دريغ‌ كند و يا به‌ آنها استخفاف‌ كند، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

 و هركس‌‌ سابقاً عاق پدر و مادرش‌ بوده‌ و آنها را تا به‌ امروز راضي‌ نكرده‌ و كوتاهي‌ كرده‌ است‌، به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌ است‌.

بنا بر همين‌ نهج‌ و همين‌ منوال‌ هركس‌ هر فعلي‌ از افعال‌ شرّ را بجاي‌ آورده‌ است‌، بر شاخه‌اي‌ از آن‌ آويزان‌ شده‌ است‌ و سوگند به‌ آن‌ خداوندي‌ كه‌ مرا بحق‌ به‌ نبوّت‌ برانگيخته‌ است،‌ تمام‌ كساني‌ كه‌ به‌ شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ درخت‌ زقّوم‌ آويزان‌ شده‌اند، آن‌ شاخه‌ها آنها را تا قعر جحيم‌ خواهد برد.[3]

چنانکه می بینید انواع ظلم و ستم و گناهان، همان میوه های درخت جهل در دنیاست که گناهکاران به سوی آنها می روند و آنها را – اصطلاحاً – می خورند و در نهایت پس از مرگ از – جحیم- سر در می آورند و آتش حسرت و ندامت برای مدت های طولانی آنها را فرو می گیرد.

نکته بسیار مهم اینکه در آیه 68 نیز خداوند متعال جحیم را (به مانند جهنم) بازگشتگاه گناهکاران معرفی می نماید و می فرماید:

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ  (68/ صافات)

سپس همانا بازگشت آنها قطعا به سوی جحیم (آتش بزرگ) خواهد بود.

 به این معنی که آنها پس از هربار زندگی ننگین و عصیان بارِ خود در جهنمِ دنیا، با قلبی آکنده از حسرت به جحیمی باز می گردند که با دست خود برای خود فراهم نموده اند، جحیمی که در دنیا با انواع شهوات و لذات پوشیده شده بود، اما پس از مرگ با از بین رفتن ادراکاتِ مادی و حذفِ تعلقات و دلبستگی ها، بلافاصله در سینه انسان شعله ور می شود و نهاد وی را می سوزاند.

به زبانی ساده تر، افراد گمراه به طور مکرر از جهنم خارج و پس از مرگ به جحیم وارد می شوند و باز پس از مدتی به جهنمِ دنیا باز می گردند و این چرخه تا آنجایی که آنها از حیطه ظلم و گناه خارج شوند ادامه خواهد داشت، برای همین است که خداوند؛ درخت زقوم را جهت فتنه و امتحان ظالمان در دنیا بر سر راه آنها قرار می دهد، تا چنانچه میوه آن را بخورند، در حیات برزخی مجدد نیز دوباره به جحیمِ حسرت و ندامت باز گردند.

قابل ذکر است، از آنجایی که جحیم در لغت به معنای –آتش بزرگ- است، این مفهوم از لحاظ معنایی با عباراتی مانند – نار الکبری، نار الله الموقده، عذاب الاکبر و عذاب الآخره مشابهت پیدا می کند. اکنون پس از کشف معنا و جایگاه عذاب جحیم می توانیم درک بهتری از عذاب های اُخروی برای گناهکاران داشته باشیم و دریابیم که آیات ذیل از چه عذاب رنج آوری سخن گفته اند؛

کلَّا لَيُنبَذَنَّ فِي ٱلحُطَمَةِ                        نه چنين است؛ حتماً در حطمه خواهد افتاد

وَمَا أَدرَاكَ مَا ٱلحُطَمَةُ                         و تو چه دانى حطمه چيست؟

نَارُ ٱللَّهِ ٱلمُوقَدَةُ                                  آتشِ خداست که برافروخته می شود

ٱلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى ٱلأَفئدةِ                       آتشى كه از دلها سر بر مى زند

إِنَّهَا عَلَيهِم مُّؤصَدَة                               آتشى كه بر ایشان مسلط شود

فِي عَمَد مُّمَدَّدَةِ  (4 تا 9 / همزه)                     در ستون هایى بلند و کشیده شده.

از همین مجموعه آیات نیز نتیجه می شود که جحیم (یا همان حُطَمه) آتشی است که در دل هر گناهکار شعله ور می شود، یعنی جحیمِ هر فرد با فرد دیگر متفاوت است و برای همین است که خداوند در “آیه 12 سوره مزمّل” از لفظ – جحیماً– به شکل نکره استفاده نموده تا ما این حقیقت را بهتر و دقیقتر دریابیم که؛

إِنَّ لَدَينَا أَنكَالا وَجَحِيما

البته که نزد ما غل و زنجیر و آتشِ جحیم مهیاست.

 نکته مهم و بسیار حائز اهمیت این است که امکان رویتِ جحیم برای آنهایی که به علم یقین دست یافته باشند در همین دنیا وجود دارد. زیرا که می فرماید:

کلَّا لَو تَعلَمُونَ عِلمَ ٱليَقِينِ            نه چنین است، اگر علم یقین داشتید

لَتَرَوُنَّ ٱلجَحِيمَ                            البته جحیم را می دیدید

ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَينَ ٱليَقِينِ                 و سپس به چشمِ یقین آنرا می دیدید.

ثُمَّ لَتُسـئلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيم       آنگاه آنروز شما را از نعمتها باز می‌پرسند.

(5 تا 8 تکاثر)

نکته اول اینکه بر اساس آیات فوق، دیدن جحیم در دنیا برای گناهکاران مقدور نیست، زیرا که آنها از علمِ یقین بی بهره اند که اگر می دانستند، عصیان نمی کردند و نکته دوم اینکه جحیم، عبارت است از عذاب های روحی و حسی پس از مرگ و درک چنین مواردی حتی در زندگی روزمره ما نیز براحتی امکان پذیر است؛ احساسات منفی و عذاب دهنده ای مانند؛ حسرت، دلتنگی، دلشوره، بغض، غم و موارد دیگری که گناهکاران آنها را پس از مرگ -بیشتر از آنچه در دنیا احساس می کردند- در خواهند یافت.

اما نشانِ اینکه انسان پس از ورود به عالم برزخ و جحیمی که برای خود ساخته اند، باز به جهنمِ دنیا باز می گردد، آیات ذیل است که می فرماید:

ثُمَّ ٱلجَحِيمَ صَلُّوهُ، ثُمَّ فِي سِلسِلَة ذَرعُهَا سَبعُونَ ذِرَاعا فاسلُكُوهُ  (31 و 32 / حاقه)

سپس او را در جحیم وارد کنید. سپس  او را به زنجیری ببندید که طول آن 70 ذراع است.

همانطور که می بینید، عبارت –سَبعُونَ ذِرَاعاً – طبق احادیثی که پیش از این ذکر شد، یادآورِ عبارت سَبعونَ خَریفاً به معنای هفتاد پاییزاست. این بدان معنی است که انسان گناهکار پس از طی دوره حضور در جحیم در عالم پس از مرگ؛ مجبور می شود دوباره عمری برابر با طول تقریبی 70 سال را طی کند، تا در طی آن؛ هم جزای اعمال خود را دریافت کند و هم فرصتی دوباره بیابد تا اشتباهات گذشته خود را در فرصتی جدید اصلاح کند. قرآن کریم در مورد اینکه در برزخ چه افرادی به جحیم بازمی گردند نیز می فرماید:

فَكُبكِبُواْ فِيهَا هُم وَالغَاوُۥنَ   (94/ شعراء)

گمراه شدگان در جحیم می افتند و همچنین گمراه کنندگان.

امام صادق (ع) در تفسیر این آیه شریفه فرمود: الْغَاوُونَ، کسانی هستند که حق را شناختند ولی بر خلافش عمل کردند.[4] به عبارتی، گمراهان همانانی هستند که هنوز راه صواب را از راه خطا باز نشناخته اند، برای همین هم هست که پس از ورود به جحیم، آرزو می کنند کاش بار دیگر به زمین باز گردند تا بتوانند اعمال نیک انجام دهند و از اعمال ناشایست دوری کنند.

*****

موضوع مرگ های متوالی در قرآن کریم با الفاظ و اشکالِ دیگری نیز بیان شده که نشان از نیازِ طبیعی انسان به فرصت های متعدد برای جبران خسران در حیاتِ گذشته است؛

وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثيراً قُلْ أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصيرا   (13 تا 15 / فرقان)

و آنگاه که در گوشه‌اي تنگ از سعیر افکنده شوند، خواستار (مرگ و زندگی) گردند و به آنها گفته شود: (مرگ و زندگی) را یکبار طلب نکنید بلکه (مرگ و زندگی های بسیار) طلب کنید. ای پیامبر! بگو آیا این بهتر است یا بهشتی جاودان که به پرهیزگاران وعده داده شده است. همانا آن (بهشت) جزا و جایگاهِ بازگشتِ ایشان است.

دقت کنید که مترجمان قرآن به چه سادگی از ترجمه مهم این آیه شریفه گذشته اند و با فرض اینکه زندگی و تولد دوباره وجود ندارد، ترجمه ای غیر واقعی و بدون کاربرد از این آیه شریفه ارائه داده اند!! بیشتر مترجمان، عبارت مذکور در این آیه را اینچنین معنی کرده اند که “امروز يك بار زارى مكنيد، بلكه بسيار زارى كنيد” و این ترجمه ایست خلاف واقع و بی کاربرد.

جالب است که در زبان عرب : “مثبر” را جایی گویند که کودک انسان، پس از تولد بر زمین می آید، یعنی محل زاییدن زن، همچنین در فرهنگ نامه ناظم الاطباء نیز آمده که “هذِه مَثبِرهٌ” یعنی” این جایی است که زن در آنجا می زاید”. بنابر این، ثبور را باید به –تولد- معنی کرد، نه هلاکت، تولدی دوباره که گناهکاران آن را به فریاد از خداوند می طلبند.

بر این اساس، این تقریر کاملا صحیح است که؛ از طرف خداوند تعالى به آنها گفته مى شود که «در جهنم به سبب انواع و اقسام عذاب براى شما، مرگ يك مرتبه نيست بلكه چندين مرگ هست (اما هلاكتى نيست كه هلاك شده و از عذاب خلاص شويد بلكه در هر مرگى براى شما عذاب شديد آماده است) پس براى خود مرگِ واحد طلب نكنيد بلكه مرگهاى متوالى بخواهيد.» [5]

در اینصورت به جهت هدایت گناهکاران، نه یک بار تولد بلکه تولدهای بسیار لازم است تا به تدریج تجربه حاصل کنند و با چشیدنِ طعمِ تلخِ عقوبتِ اعمال خویش خواستار رهایی از دوزخ شده و برای بیرون آمدن از آن به جبران اعمال گذشته بپردازند. عبارت – ثُبُوراً – در آیه ذیل نیز آمده است که می‌‌‌فرماید:

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً وَ يَصْلى‏ سَعيراً إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُور   (10 تا 14/ انشقاق)

اما آن کس که کتاب اعمال وی بر پشت وی ظاهر گردد، بزودی (مرگ و زندگی دوباره) را خواهد خواست! و به آتش وارد خواهد شد، تا پیش از این در دنیا او با اهل خویش شاد و مسرور بود، همانا او گمان می‌‌‌برد که هرگز (به دنیا) باز نمی‌‌‌گردد!

در اینجا نیز طلب بازگشت به دنیا، برای جبران مافات و اصلاح گذشته است. پس خواستن مرگ و زندگی دوباره از طرف شخص گناهكار نیز به این دلیل است که او، رهایی از عذاب برزخ و مشاهده نتایج اعمال ناپسند خویش را تنها در کشیدنِ عقوبت سخت در حیات دنیا می‌‌‌ بیند و می داند که برای رهایی از عذاب آخرت راهی جز تولد دوباره و تحمل عقوبت و تلاش مجدد وجود نخواهد داشت. او مي‌داند كه باید بعد از مرگ، دوباره به دنیا بر گردد و در مقابل نتایج اعمال کفر آمیز خویش، قرار بگیرد. برای همین است که خداوند متعال می‌‌‌فرماید: یک تولد را طلب نکنید بلکه تولدهای زیاد بخواهید. زیرا که پاک شدن و منزه شدنِ ما مستلزم حیات‌ها و هلاکت‌هاي پی در پی است. بنابر این، تا زمانی که فرد گناهکار در صراط مستقیمِ هدایت قرار نگیرد و اعمال خود را تصحیح نکند، در دایره مرگ و هلاکت و بدبختی زندانی خواهد بود. جالب اینکه در ادامه خداوند به شفق، شب و ماه قسم یاد می کند که:

لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ  (19/ انشقاق)

همانا شما (دائماً) از ظرفی به ظرفی دیگر منتقل می شوید [تا به كمال برسيد.]

پس اگر باور ندارید، بدانید که شما دائما پوست خود را عوض می کنید و به دنیاباز می گردید تا تصفیه شوید. و سپس می فرماید: فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ  (20/ انشقاق) پس چیست که آنها ایمان نمی آورند؟!

*****

در قرآن کریم کلمه – کَرَّت- به معنی – تکرار – در چند جایگاه در مورد امکان و یا عدم امکان حیات دوباره به کاربرده شده است؛ جهت تحقیق در این مورد، ابتدا مجموعه آیاتِ ابتدایی در سوره نازعات را مورد بررسی قرار می دهیم؛ در این سوره خداوند از قول کافران می فرماید:

… أَءِنَّا لَمَردُودُونَ فِي ٱلحَافِرَةِ

أَءِذَا كُنَّا عِظَما نَّخِرَة

قَالُواْ تِلكَ إِذا كَرَّةٌ خَاسِرَة   (10تا 12/ نازعات)

آیا ما پس از مرگ به “حافره” بازخواهیم گشت؟

آيا وقتى ما استخوان‌ريزه‌هاى پوسيده شديم [باز زندگى را از سر مى‌گيريم‌]؟»

[و با خود] گويند: «در اين صورت، اين برگشتى زيان‌آور است.»

راغب اصفهانی در مفردات، به خوبی کلمه – حَافِرَةِ – را معنی نموده است؛ او می نویسد: حافرة – در اين آيه مَثَلى است براى كسانى كه برگردانده مى‌شوند. يعنى بهمان جائى كه از آن آمده‌اند بازمی گردند، پس معنى آيه اين است که؛آيا بعد از اينكه مرديم دوباره زنده مى‌شويم‌؟ و گفته‌اند: حافرة در این آيه “زمين” است كه گور و آرامگاهشان بوده و معنى آيه بنابر اين تعبير چنين است که؛ آيا درحالى‌كه ما در گورهایمان هستيم باز بدنيا برگردانده مى‌شويم‌؟[6]

پر واضح است که کافران پس از توضیح حقیقت معاد به مفهوم زندگی دوباره از جانب رسول خدا (ص) ابتدا تعجب کرده، می پرسند: یعنی تو می گویی آنگاه که ما استخوانی پوسیده شدیم دوباره به حافره بازمی گردیم و زندگی را از سر می گیریم؟

برای همین است که آنها هنگامی که به کفر و گناهان خود می نگرند، نتیجه می گیرند که در اینصورت بازگشت دوباره ما به زمین بسیار زیانبار خواهد بود. زیرا که در آن حال باید تقاص تک تک اعمال خود را بدهند تا حسابشان تسویه شود و این بسیار سخت و جانفرساست. اما جالب است که همین کفار به شهادت قرآن، پس از مرگ آرزو می کنند که کاش بار دیگر به دنیا بازگردند و گذشته را جبران کنند که؛

فَلَو أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكونَ مِنَ المُؤمِنينَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَأيَة وَمَا كَانَ أَكثَرُهُم مُّؤمِنِينَ (102/ شعراء)

پس اگر بار دیگر (به دنیا) بازگردیم از مؤمنان خواهیم بود. همانا در اين داستان، عبرتى است؛ ولى بيشترشان ايمان نمى آورند

جالب اینکه خداوند در آخر همین آیه می‌‌‌فرماید:

إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ

ولی همانا پروردگار تو شکوهمند و مهربان است

این نشان می‌‌‌دهد که خداوند، در خواست ایشان را اجابت می‌‌‌کند ولی با اين همه، اکثر ایشان باز ایمان نمی آورند، زيرا اگر غير از اين بود، خداوند نمي‌فرمود: اكثر ايشان مومن نيستند. مضاف بر این، عبارت – أَكْثَرُهُمْ – نیز کاملا ثابت می‌‌‌کند که تمامی‌‌‌آنها دروغ گو نمی‌‌‌باشند، بلکه بعضي از آنها هستند که بعد از اجابت دعایشان و بازگشت به دنیا فطرت خویش را فعّال نموده و به عهد خود که در ازل با خداوند متعال بسته‌اند، وفا می‌‌‌کنند. پس، همواره تعداد قليلي از افراد هستند كه در زندگي مجدد، ايمان مي‌آورند و اکثر آنها ایمان نمی آورند.

به توضیح دیگر، صفتِ عزیز و رحیم که در آخر این آیات آمده است، حاکی از این امر است که درخواستِ آنها از طرفِ خداوند رحیم مورد اجابت قرار می‌‌‌گیرد و خداوند برطبق رحمانیتِ خود با بندگان عاصی رفتار می‌‌‌کند (در فصلهای قبل اشاره شد که رحمت خدا با دادن مهلت‌هاي طولانی به بندگان خویش تجلی می‌‌‌یابد.) و از خداوند رحیم، بعید است که خواسته گناهکاران را اجابت نکند و آنها را به حال خود رها کند. از اینرو، همانطور که در سوره نازعات خواندیم، درخواست آنها مقرون به اجابت می شود اما به آنها تکراری زیانبار عطا می شود. تکراری همراه با پرداخت غرامت و تحمل جزای تک تکِ گناهان و ستمهایی که از آنها سرزده است. بنابر این، این آیات شریفه نیز می خواهد ما را از تکرار کره خاسره، زیانبار، پر هزینه و پر غرامتِ بازگشت به جهنم برحذر دارد، برای همین است که متقیان در دعای خود می گویند:

رَبَّنَا اصرِف عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَرامًا  (65/ فرقان)

پروردگارا! عذاب جهنم را از ما دور بدار که همانا عذاب و رنج آن پر غرامت است.

گویی آنها کسانی هستند که از احوال مجرمان درس گرفته اند و دیده اند که آنها در زندگی دوباره خود متحمل چه رنجها، گرسنگی ها، حقارت ها، معلولیت ها و مصائبی شده اند که تحمل آن برای هر کسی امکانپذیر نیست. همان افرادی که جاهلانه از گناهکاران و ستمگران تبعیت کردند و سخت شرمسارند و آرزو می کنند که ای کاش زندگی شان تکرار شود تا بتوانند از گناهکاران برائت جویند و دیگر آنها را برای بدست آوردن مالِ دنیا تبعیت نکنند؛ آنجا که می فرماید:

وَقالَ الَّذينَ اتَّبَعوا لَو أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُم كَما تَبَرَّءوا مِنّا كَذلِكَ يُريهِمُ اللَّهُ أَعمالَهُم حَسَراتٍ عَلَيهِم وَما هُم بِخارِجينَ مِنَ النّارِ  (167/ بقره)

و آن پیروان گویند: کاش دیگر بار به دنیا باز می‌گشتیم و از (اطاعت) اینان بیزاری می‌جستیم چنان که اینها از ما بیزاری جستند! اینگونه خدا، کردار آنها را مایه حسرت و پشیمانی آنان قرار داده و آنها از عذاب آتش بیرون شدنی نیستند.

و از خداوند حکیم و مهربان بعید است که اعمال گناهکاران را به آنها نشان دهد تا حسرتی بی نتیجه خورند!! بلکه خداوند متعال برای اینکه آنها در بازگشت به جهنمِ طبیعت بیدار باشند و اشتباهات خود را دیگر تکرار نکنند، اعمال و آثار اعمالشان را به صورتی کامل به آنها نشان می دهد تا حسرت بخورند، زیرا که همین حسرت؛ در بازگشت به زمین می تواند تا حدی آنها را در راه دور شدن از زشتی ها کمک کند. اکنون آنها مجبورند که دوباره به آتشِ فتنه های جهنم بازگردند و در آن آزمایش شوند. زیرا تا زمانی که خود را اصلاح نکنند عالمِ مادّه جایگاه آنها خواهد بود. خداوند متعال در سوره زمر هشدار می دهد که:

أَو تَقُولَ حِينَ تَرَى ٱلعَذَابَ لَو أَنَّ لِي كَرَّة فَأَكُونَ مِنَ ٱلمُحسِنِينَ   (58/ زمر)

[مبادا کسى] هنگامی که عذاب را مى‌بیند، بگوید: اى کاش! براى من بازگشتى [به دنیا] باشد تا [من هم] از نیکوکاران شوم.

جالب این است که در اینجا نیز درخواست آنها از طرف خداوند متعال رد نمی شود، زیرا که می فرماید:

بَلَى قَد جَاءَتكَ ءَايَتِي فَكَذَّبتَ بِهَا وَٱستَكبَرتَ وَكُنتَ مِنَ ٱلكَفِرِينَ

آرى؛ آيات من به سراغ تو آمد؛ ولى تو آنها را تكذيب كردى و كبر ورزيدى و تو از كافران بودى.

یعنی؛ بله. باید هم چنین درخواستی بکنید زیرا که بدون بازگشت به دنیا و تحمل عقوبت، فرصت دوباره ای برای شما نخواهد بود. برای همین است که بلافاصله در آیه بعد می فرماید:

وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَكَبِّرِينَ  (60/ زمر)

و روز قيامت كسانى كه بر خدا دروغ بسته‌اند را روسياه مى‌بينى، آيا جاى سركشان در جهنم نيست؟

همگان می دانیم که “عبارت سوالی” پایان آیه، تنها در جایی معنا می دهد که محتوای آن کاملا ملموس، محسوس و قابل مشاهده باشد، به عبارت دیگر، جهنمی که خداوند ما را از بازگشت دوباره به آن برحذر می دارد، باید مکانی ملموس و قابل مشاهده باشد تا بتوان از آن حذر کرد. یعنی همین عالم ماده که در آن زندانی شده ایم. جالب اینکه خداوند در پاسخ به انکار کافران در مورد زندگی دوباره آشکارا می فرماید:

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ   (69/ نمل)

بگو: «در روی زمین سیر کنید و ببینید که عاقبت کار مجرمان به کجا رسید!

یعنی آنگاه که در زمین سفر کنیم و ببینیم که انسان ها از همان بدو کودکی در چه شرایط سختی قرار دارند باور می کنیم که خداوند جای حق نشسته و جزای ظلم های گذشته را در زندگی کنونی به ظالمان چگونه می دهد. زیرا که آنها باید بار تکبر و ظلم و ستمی که در گذشته بر دیگران روا داشته اند را در زندگی مجددِ خود بپذیرند. بی شک، چنین مجازاتی که قابل رویت باشد، امکان عبرت گرفتن نیز خواهد داشت. البته در روایات هم به طوری واضح به وجود –زندگی های دوباره- تحت عنوان «کَرّات» اشاره شده است؛

ابی صباح گوید: از امام صادق (ع) سوال کردم که: فدایت شوم، سخت است که آن (موردِ سوالم) را نام ببرم.

حضرت فرمود: در مورد –زندگی های دوباره (کرّات)- از من می‌‌‌پرسی؟

گفتم: آری.

حضرت فرمود: این امر، نشانِ ( قدرت) است و آن را انکار نکردند مگر فرقه قدَریّه[7]، تو نیز آن را انکار مکن …. .[8]


[1] – مقاله رجعت – نوشته مرحوم باقر بهبودی

[2] – تفسیر البرهان  ,  جلد۱  ,  صفحه۸۶

[3] – التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۶۴۶

[4] – عن الصّادق ( الْغَاوُونَ هُمُ الَّذِینَ عَرَفُوا الْحَقَّ وَ عَمِلُوا بِخِلَافِهِ.)  تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۰، ص۵۷۶ بحارالأنوار، ج۲، ص۳۷/ عدهً الداعی، ص۷۶

[5] – قرآن کریم – ترجمه صادق نوبری

[6] – ترجمه مفردات الفاظ قرآن ، جلد 1 ، صفحه 515

[7] – از نيمه دوم قرن اول، برخى مسلمانان با عقيده جبر به مخالفت برخاستند. اين عده را طرفداران اختيار يا «قدريه» مى‏ناميدند.

[8] – عن ابی الصباح قال: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع):  فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَكْرَهُ أَنْ أُسَمِّيَهَا لَهُ فَقَالَ لِي هُوَ عَنِ الْكَرَّاتِ تَسْأَلُنِي فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ تِلْكَ الْقُدْرَةُ وَ لَا يُنْكِرُهَا إِلَّا الْقَدَرِيَّةُ لَا تُنْكِرْهُ تِلْكَ الْقُدْرَةُ لَا تُنْكِرْهَا.    (بحار الانوار – جلد 53 – صفحه 72)

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *