شرط رستگاري

پرسشی که اکنون مطرح می شود اینست که برای بازگشتن به سوی خداوند و اینکه بار دیگر به دنیا بازنگردیم باید چکار کنیم؟ پاسخ این پرسش در آیاتی از سوره عبس آمده است؛ خداوند متعال می‌‌‌فرماید:

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَه  (17 تا 23 / عبس)

کشته باد انسان چقدر کافر است! از چه چیزی خلق شده! از نطفه‌اي به اندازه، سپس راه را بر او آسان کرد، سپس او را میراند و در قبر کرد، سپس آنگاه که خواهد او را برانگیخته سازد، بله! زیرا آنچه به او اَمر شده، انجام نداده است.

این مجموعه آیات، بعد از شرح مراحل مختلف رشد انسان و مرگ و ورود به قبر، بیان می‌‌‌دارد که آنگاه که خداوند خواهد، انسان را حیات دوباره مي‌دهد. اما به چه منظور؟ به دلیل اینکه اوامر الهی را اطاعت نکرد، عبارت ” اذا شاء ”  به معني – آنگاه كه خواهد – در حقیقت نشان دهنده قیامت، بعثت و یا همان تولد دوباره ایست که ممکن است در هر وقتی برای هر کسی به وقوع بپیوندد. این در حالیست که در روز قیامت عظمی همه انسانها در بارگاه حق تعالی جمع می شوند. اما در اینجا به زمانی مشخص برای نشر هر انسان اشاره شده که اگر خداوند صلاح بداند این فرصتِ دوباره را در اختیار او قرار می دهد تا بتواند اوامر الهی را اجرا کند.[1]

راغب اصفهانی[2] در تفسیرهمین مجموعه آیات می‌‌‌نویسد: خداوند متعال (در این آیات) انسان را بیدار می‌‌‌سازد که او نمی‌‌‌تواند از دنیا خارج شود، مگر آنکه تکلیفش را انجام دهد. به همین دلیل است که بر انسان واجب گشته است که مجاهده کند در آنچه که بر او ممکن است و نفس خویش را پاک سازد بقدر توانایی اش و به خداوند رغبت کند بواسطه جبران آنچه در آن قصور نموده است.[3] در جايی دیگر نیز مشابه با همین آیات می‌‌‌فرماید:

نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلا  (28 / انسان)

ما همان خداوندی هستیم که ایشان را خلق کردیم و پیوندهایشان را محکم ساختیم و هرگاه که خواهیم آنان را به مثلشان تبدیل کنیم.

عبارت آخر در این آیه يعني: اذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلا یعنی: “هرگاه که خواهیم آنان را به مثلشان تبدیل کنیم” را با آیه 22 سوره عبس:  ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ یعنی: “سپس هرگاه که خواهد او را زنده گرداند” می توان مقایسه کرد و دریافت که هر دو آیه، به یک مفهوم اشاره می‌‌‌کنند که همانا حیات دوباره انسان برای انجام فرایض الهی و رسیدن به کمال است. از طرفی دیگر، آیه مذکور با عبارت ذیل که:

كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها (56/ نساء)

هرگاه پوستشان بسوزد، پوست آنها را به پوستی دیگر بدل کنیم.

در امر –تبدیلِ پوست- مشابهت دارد و در حقیقت این دو آیه نیز به یک مطلب یعنی تبدیل پوستِ دوزخیان، اشاره دارند.

*****

عبارت – رهین – از ریشه – رَهَنَ– در قرآن کریم، یکی از کلماتی است منظور خداوند از بیان آن تاکنون به خوبی بررسی نشده. در صورتیکه این همان کلمه‌اي است که معنای حقیقی اسارت انسان در زندان دنیا و تعلقات مادي را در بردارد. همان تعلقاتی که انسان بخاطر آنها اوامر خداوند را به باد فراموشی می سپارد و در نتیجه در زندان دنیا باقی می ماند. خداوند متعال می‌‌‌فرماید:

كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَة إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمين  ‏ (38 و 39 / مدثر)

 هرنفسی به خاطر آنچه کسب کرده است، در رهن (و محبوس) است، مگر اصحاب یمین (که محبوس نمی‌‌‌شوند).

کلمه – رهينة – را دراینجا با دقتی بیشتر باید نگریست. در لغت نامه لسان العرب آمده است: هرچیزی که در اِزای پرداخت چیزی دیگر در حبس و زندان باشد، گویند که آن فلان در رهن فلان چیز است، همچنین که انسان مرهون عمل خویش است.[4] در تصدیق همین مطلب، رسول اکرم (ص) می‌‌‌فرماید:

صاحب دِین در قبر در غل و زنجیر است، تا آن زمان که دِین او پرداخت شود.[5]

یعنی همانطورکه صاحب دِین، بواسطه دیونی که پرداخت نکرده، در قبر در غل و زنجیر و اسارت است، صاحب نفس اماره هم به دلیل اعمالی که مرتکب شده، از دنیا خارج نمی شود مگر آنکه در فرصت های مجدد که خداوند در اختیار او قرار می دهد، بتواند به تدریج از زیر بار سنگین گناهان خود خارج شود و دریابد که «تن برای او همانند زندانی است که در آن اسیر شده و زندگی در تنهای مختلف، برای او به مثابه عذاب و کیفری است که به دلیل بی خردی و توجه بیش از اندازه به تمایلات نفسانی، به آن گرفتار آمده است، پس تن به معنی گور است؛ زیرا تن، گور روح است و روح، مادام که در تن است، چون مرده ای است در گور و روح برای اینکه کیفر ببیند در زندان تن به بند کشیده می شود. از این رو، تن به معنی زندان است و روح مادام که دِین خود را نپرداخته، در آن زندانی است»[6]

بنابر این، انسان براي انجام اعمالی که باید انجام دهد، در رهن و زندان است و تنها در اِزای پرداخت دیون و انجام اوامر الهی می تواند از حبس و زندانِ طبیعت -که دارِ عمل است- ‏نجات ‌‌‌یابد. زيرا اوامر الهي و نواهي او، دقيقاً در راستاي همان مسیری است كه ما را از بند دنيا و جسم مادي نجات مي دهد. عبادت، رياضت، گذشت و ايثار و بسياري از صفات و اعمال پسنديده تأثيري مستقيم در آزاديِ روح از بندِ جسم دارند.

می‌‌‌توان نفْسِ اِنسان را به بالونی مثال زد که با بندها و طنابهایی به زمین متصل است. برای اینکه این بالون از سطح زمین فاصله بگیرد و به پرواز درآید، باید تمام بندها و اتصالاتش را با زمین قطع کرد و آن را آزاد نمود. نفس انسان نيز با قطع علایق مادی و انجام دستورات الهی می‌‌‌تواند آزادانه به ملأ اعلی پرواز نماید، يعني تنها در زماني كه در زندگي دنيوي به هيچ عاملي جز خداوند متعال تعلق نگيرد و دل را از غير او آزاد نمايد، مي­تواند به ملأ اعلي سفر كند. اما اگر تنها یکی از این تعلقات؛ او را به زمین پایبند ساخته باشد، بار سنگین سختي ها و آتش شهوات را به دوش خواهد كشيد و هیچگاه از جهنمِ طبیعت نجات نخواهد یافت. همين است که مي فرمايد:

وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها (35 /جاثیه)

و فریب داد شما را حیات دنیا و امروز از آن خارج نمی‌‌‌شوند.

پس اینچنین نیست که فاسقان و گناهکاران تنها با چشیدن مقداری عذاب به بهشت راه یابند و با بهشتيان همرتبه شوند. بلکه آنها باید خود را از رهنِ دنيا آزاد کرده و تمامی‌‌‌ حقوق پروردگار و خلایق که به دادن آنها مکلف می‌‌‌باشند را بپردازند و واضح است که خداوند رحمان به اندازه كافي انسان خطاكار اما مومن، را مهلت مي دهد تا به اين واسطه حقوق باقی مانده و پرداخت نشده خود را ادا نماید و به فرامین الهی جامه عمل بپوشاند.


[1] – لازم به ذکر است که کلمه – كَلاَّ – در اکثر ترجمه هاي قرآن كريم به معنی – نه، هرگز- معنی می‌‌‌شود. در حالیکه این کلمه به معنی مثبت نیز به کار می‌‌‌رود و در آیات دیگری از قرآن کریم – کلا – به معنی –آری- است. مثلا در آیه كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى یعنی: حقاً كه انسان سركشى مى‌كند. (6/ علق)– کلّا – به معنی مثبت به کار رفته است. در اینجا نیز، این کلمه به معنی – بله – معنا می‌‌‌دهد. زیرا اگر معنای آن – هرگز – بود، معنای آیه چنین می‌‌‌شد که – ما هرگز او را محشور نمی‌‌‌کنیم! – که این معنی غلط است.

[2] – ابوالقاسم الحسین بن محمد بن المفضل عالم قرن ششم هجری قمری است که در بین اهل لغت، شعر، کتابت، اخلاق، حکمت و کلام و سایر علوم جایگاهی شایسته داشته است. تأليفات او بسیار است  که یکی از مهمترین آنها (تفصیل ا لنشأتین و تحصیل السعادتین) است.

[3] – فَنَبَّئَهُ تعالی اَنَّ الاِنسانَ لایَکادُ یَخرُجُ مِن دُنیاهُ وَقَد قضی وطَره و لِذلِکَ یَجِبُ عَلیَ الاِنسانَ اَن یَجتَهِدَ فی اَداِ ما اَمکنَهّ وَ تطهیر نَفسُهُ بِقدَرِ ماتَیَسَّرَ لَهُ وَ الرَّغبةَ اِلی اللهِ فی تَکفیرِ ما قَصُرَ فیهِ     (تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین – صفحه 126 )

[4]  – کُلُ اَمر یَحتبِسُ بهِ شیءٌ فهُوَ رَهینَة، کما اَن الاِنسانَ رَهینٌ بِعَمَلِه    ( لغتنامه لسان العرب – جلد 13 – صفحه 189 )

[5] –   صاحِبُ الدَّینِ مَغلولٌ فی قبرهِ، لایَفّکُهُ اِلّا بِقضاءِ دَینهِ     (نهج الفصاحه – فقره 1829 )

[6] – اعتقاد به زندگی های متوالی – جلد اول (یونان) ، ص 171

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *