بر طبق آیات قرآن کریم، جهنم هفت باب دارد که در آیه 43 و44 سوره مبارکه حجر به آن اشاره شده است:
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعين لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (44/حجر)
و همانا جهنم قطعاً وعده گاه آنهاست. آن را هفت در باشد که هر کدام مخصوص گروهی است.
اما به راستی اگر جایگاه همه جهنمیان پس از ورود از درهای جهنم، یکی باشد، پس چه نیازی به درهای گوناگون هست؟! مگر اینکه قائل شویم به اینکه؛ هر کدام از اهل جهنم پس از مرگ به واسطه ورود از درب مخصوص خود وارد قسمت یا طبقه ای از آن می شوند، و البته در جهنمِ طبیعت نیز همه آنها وضع یکسانی ندارند زیرا که اعمال آنها با یکدیگر تفاوت دارد. این مطلب را به طوری واضح می توان در تفسیر آیه مذکور دریافت. پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
چون مرا شبانهی به آسمان (معراج) بردند جبرئیل به من گفت: «بهشت و دوزخ، مأمور شدهاند که خود را بر تو عرضه کنند». پس بهشت و نعمتهایش و دوزخ و عذابهایش را مشاهده کردم و بهشت، هشت در داشت و بر روی درهای دوزخ، نوشتههایی دیدم؛
بر روی در اوّل سه جمله بود: «کسی که امیدش به خدا باشد سعادتمند شود؛ و کسی که از خدا بترسد در امان باشد؛ و فریبخورده کسی است که امیدش به غیر خدا باشد و از غیر او بترسد».
روی در دوّم نوشته بود: «هرکس بخواهد در روز قیامت، برهنه نباشد باید در دنیا برهنگان را بپوشاند؛ هرکس بخواهد در روز قیامت، تشنه نباشد باید در دنیا تشنگان را سیراب کند؛ هرکس بخواهد که در قیامت گرسنه نباشد باید در دنیا شکمهای گرسنه را سیر کند».
بر در سوّم نوشته بود: «خداوند دروغگویان، بخیلان و ستمگران را از رحمت خویش دور ساخته است».
بر در چهارم سه جمله نوشته بود: «خداوند ذلیل کند آنکه اسلام را خوار کند؛ خداوند ذلیل کند آنکه اهلبیت (علیهم السلام) را خوار کند؛ خداوند ذلیل کند آنکه ستمگران را بر ظلمکردن به مخلوقات یاری رساند».
بر در پنجم سه جمله نوشته بود: «از هوای نفس پیروی نکنید که هوای نفس مخالف ایمان است؛ و در مورد مطلبیکه به تو ربطی ندارد زیاد سخن مگو که باعث میشود از رحمت خداوند محروم شوی؛ و یاور ستمگران مباش».
بر در ششم نوشته بود: «من (دوزخ) بر مجاهدان [در راه خدا]، صدقهدهندگان و روزهداران حرام هستم».
بر در هفتم سه جمله نوشته بود: «از خود حساب بکِشید قبل از اینکه [روز قیامت] از شما حساب بکشند؛ خود را سرزنش کنید قبل از اینکه [روز قیامت] شما را سرزنش کنند؛ خدای عزّوجلّ را بخوانید پیش از آنکه [روز قیامت] بر او وارد شوید و دیگر توانایی را نداشته باشید».[1]
اما معنای این نوشته ها بر سر درِ آتش چیست؟ اگر -چنانچه تفسیر سنتی بدان قائل است- پس از مرگ، دیگر بازگشتی به دنیا وجود نداشته باشد، پس این نصایح و جملات هشدار دهنده بر سر در آتش چه معنا وکاربردی می تواند داشته باشد؟
با توجه به اینکه بر طبق آیه ذکر شده، هر گروهی؛ از دری جداگانه به جهنم وارد می شود، پس فایده خواندن این جملات بر در آتش، تنها این است که هر گروه باید دستور العملِ مربوط به خود را بر سر در آتش بخواند و آن را سرلوحه عمل خود قرار دهد و آن را پیش از ورودِ دوباره به آتشِ فتنه ها و امتحانات الهی در حافظه خود ذخیره کند تا شاید بتواند توسط این امداد الهی در لحظه امتحان، آخرت را بر دنیا ترجیح دهد و لشکرِ عُصیان را به شمشیرِ طاعت و عبادت تار و مار کند.
*****
اکنون به کلماتی می پردازیم که در قرآن کریم در وصف جهنمِ طبیعت آمده و آن را در اکثر موارد بازگشتگاه مجرمین بیان فرموده است؛ اولینِ آنها -عبارت اسفل السافلین- است:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين َإِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون (4 و5 و6 / تین)
براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پایین ترین جایها بازگرداندیم. مگر آنان که ایمان آوردند و عمل صالح کردند. پس برای ایشان اجری است مدام.
عبارت – رَدَدْناهُ – به معنای – او را بازمی گردانیم- در آیه زیر نیز تکرار شده تا معنای این عبارت را در آیه بالا به خوبی برای ما آشکار کند؛
فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (13/قصص)
ﻣﻮﺳﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻳﻢ ﺗﺎ ﺑﺮﻕ ﺷﺎﺩی ﺩﺭ ﭼﺸﻢﻫﺎﻳﺶ ﺑﺪﺭﺧﺸﺪ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﻭ بداند ﻛﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ؛ ﻫﺮﭼﻨﺪ، ﺑﻴﺸﺘﺮِ ﻣﺮﺩم ﺗﺤﻘﻖ ﻭﻋﺪﻩﻫﺎی ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ!
در جای دیگر حتی خداوند عبارت – رَدَدْناهُ – را نیز برای ما معنی فرموده است؛ آنجا که خطاب به حضرت موسی (ع) می فرماید:
فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ… (40/طه)
پس تو را ای موسی به مادرت بازگرداندیم.
بنابر این، بی شک – ردّ – به معنی بازگشت و رجعت به همان جایی است که پیش از آن نیز در آن بوده ایم یعنی زمین. بازگشتی نگونسار و پی در پی که اهل ایمان و عمل صالح از آن در امانند. عبارت اسفل السافلین – به معنای پایین ترین پایین ها – نیز مفهومی است که رسول اکرم (ص) آن را بیان نموده می فرماید:
خداوندِ بزرگ ستایش، چیزی را نزد خود مبغوض تر از دنیا قرار نداده، و از روزى که دنیا را آفریده به آن نظر نکرده است. [2]
شیخ شهاب الدین سهروردی در پاسخ به این پرسش که چرا انسان به اسفل السافلینِ دنیا باز می گردد می گوید: “هرگاه کالبدِ انسانی تباه شود، چنانچه عاشق ظلمات باشد و جایگاه اصلی خود را نشناسد، بناچار بواسطه شوق خود به اسفل السافلین، منجذب به اسفل السافلین می شود.[3]
توضیحِ علمی و روانشناسانه این مطلب نیز اینچنین است که « روح (پس از مرگ) مي تواند به قلمروهاي بالاتر عالم، یعنی جايي كه نور و شادي در آن وجود دارد برود، اما وقتي به آن قلمروها مي رود، متوجه مي شود كه ارتعاش و اصطلاحاً فركانسِ ادراكِ آنجا بسيار بيشتر از دنياست. براي او آن قلمروها بسيار روشن است، طوري كه نور، ديدگانش را مي آزارد. امواج آن مكان آنچنان پاك است كه نمي تواند واكنش مناسبي نسبت به آن نشان دهد. او احساس خفگي مي كند و نمي تواند در آنجا بماند. پس به ناچار بايد به طبقه خود يعني به جايي كه به آن متعلق است؛ يعني به جايي كه امواجش با امواجِ او متناسب است برگردد.[4]
علامه مجلسی (ره) نیز به وضوحِ هرچه تمامتر در شرح اسفل السافلین می گوید: این ممکن است که بازگشت دوباره انسان به اسفل السافلین به جهت امتحان او با قوای شهوی و تعلقات دنیوی باشد، زیرا که روح او که از عالم قدس است، آنگاه که بعد از تعلق به بدن به دام صفات چهارپایان و تعلقات دنیوی گرفتار شد، به حقیقت از اعلی علیین به اسفل السافلین تنزل کرد. پس آنها در این تعلقات و درکات می مانند مگر آنهایی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند.. زیرا آنان آلودگی های نشآت این جهانِ فانی را ازخود پاک کردند و به موطن خویش بازگشتند. … .[5]
همچنین علامه حسن زاده آملی (ره) می گوید: همه انسان ها از جمله پیامبران نیز از همین اسفل السافلینِّ دنیا شروع کردند. ” جهنم، باطن دنیاست، و مراد از ورود بر آتش در قول حق تعالی ؛ “وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا” (مریم، آیه ۷۱) مراد، ورود بر دنیاست و تنها گروه متّقیان (از این جهنم) به سلامت عبور می کنند. شهوات دنیا، همان جهنّم است و صراط دین، روی این شهوات کشیده شده است. ما در حال حرکت در صراط دین هستیم و این صراط بسیار باریک است؛ چه کسی می تواند به سلامت عبور کند؟[6]
پس بر طبق آیات قرآن کریم که تا پیش از این ارائه شد، بازگشتگاه انسان یا به مقام قرب خداوند است و یا جهنمِ زمین و زندانِ طبیعت. زیرا که در قرآن كريم از– مقام رفيع كبرياييِ خداوند- به عنوان معاد و بازگشتگاهِ افراد شايسته و صالح ياد شده است. آیاتی مانند؛ –إِلَى اللَّهِ الْمَصير (28/ آل عمران) یعنی: بازگشت به سوي خداوند است. و ارجعي الي ربك (28/ فجر) یعنی: به سوى پروردگارت بازگرد- شاهدی بر این مدعاست. بنابر این، معاد برای مجرمان و گناهکاران ، معاد جسمانی و بازگشت به جهنم است که بارها و بارها بدان بازمی گردند، اما در مقابل، معاد برای افراد پاک، صالح و متقی – قرب خداوند- است که همانطور که از او جدا شده بودند، بار دیگر به سوی او بازمی گردند که:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (156/بقره)
همانا ما برای خداییم و به سوی او بازگشت کننده ایم.
پس جای هیچ شک و شبهه ای نیست که؛ دنیا و عالم ماده که پست ترین عالم از عوالِم خلقت است همان أَسْفَلَ سافِلينَ و عالمِ پهناورِ جهنم است و همه انسانها همواره به این پايين ترين درجه باز ميگردند، مگرآنان که (در همین پست ترین مکان در عالم هستی) ایمان آوردند و عمل صالح نمودند و خود را از قید تعلقات دنیوی آزاد ساختند. این حقیقتی است که امام سجاد (ع) نیز در مناجات با پروردگار از آن پرده برداشته می فرماید:
نومیدى خوارکننده برای کسی است که از تو نومید شده و بدبخترین بدبختى براى آنکه که به کرم تو مغرور گشته. چه بسیار است شامل شدن او عذابت را و چه طولانى است رفت و برگشت او در عقوبت ات.[7]
سخن هشدار دهنده امام سجاد (ع) به وضوح بیان می دارد که: « اگر روح، مجذوب و مقهورِ احساساتی همچون خشم، شهوت، حسد و سایر تمایلات شهوانی شود، دچار خسران و زیان خواهد شد؛ زیرا این احساسات منفی، قدرت الهی ارواح را ضعیف می کند و آنها را به عالم ماده متصل می نماید. در این صورت، روح، پس از مرگ تن، قدرت بازگشت به عالم روحانی را از دست داده و مجبور می شود در موقعیتی سخت تر از قبل، زندگی دوباره را از سر بگیرد و اگر در این بدن دوم نیز نتواند کمالات لازم را کسب کند، ممکن است در زندگی های بعدی در کالبد حیوانات متولد شده و گرفتار چرخه باززایش های مکرر گردد، تا آن زمان که بتواند خود را از صفات رذیله ای که بر او غلبه یافته است، پاک کند. پس، در می یابیم که زندگی های متوالی، محصول عدم انتخاب صحیح و زندگی ناپسند و شهوانی است، وگرنه ارواح پاک و درستکار، گرفتار چرخه باززایش نمی شوند و به این دنیا باز نمی گردند، مگر آنکه مأموریتی الهی داشته باشند. به عبارتی دیگر، اگر روح از همان ابتدای حضورش در عالم ماده، به سمت قوا و ملکات مثبت دیگری که آنها نیز در عالم ماده تعبیه شده اند، میل نماید و با تفکر و افزایش خرد، خویشتن داری، تعادل و مهرورزی را پیشه خود سازد، نیروی الهی او رو به افزایش خواهد گذاشت و او به اصل و جایگاه لاهوتی خود باز خواهد گشت و بالاتر از آن، به عالم خدایی و اتحاد و اتصال با زیبایی مطلق، دست خواهد یافت.» [8]
مفهوم رد شدن یا همان – بازگشت – تقریبا با همان سبک و سیاق در آیات ابتدایی سوره نازعات نیز آمده که خداوند از قول کافران می فرماید:
يَقُولُونَ أَإِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ، أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا نَخِرَةً، قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ (10 تا 12 / النازعات)
آنها می پرسند که آیا ما حتما و مطمئنا دوباره به این گودال (زندگی دنیا)؛ بازگردانده می شویم؟! حتی وقتی استخوانهای ما پوسیده شود؟! پس (در اینصورت) این بازگشت؛ تکراری پُر زیان خواهد بود!
همانطور که می بینید، عبارت – لَمَرْدُودُونَ – در تشابه با عبارت– رَدَدناهُ – در آیات قبل نشان می دهد که– حافِره – نیز همان اسفل السافلین است و در واقع خداوند دنیا را در اینجا به گودالی عمیق تشبیه نموده که خلق بسیاری در آن فرو می افتند و گمراه می شوند. جالب اینکه امام باقر (ع) نیز بازگشت به حافره را به معنای آفرینش دوباره تفسیر نموده است.[9] نمودار ذیل وضعیت انسان در چرخه متوالی مرگ و زندگی را به تصویر کشیده است؛
بر اساس همین نمودار، بازگشت به دنیا شامل مؤمناني كه به کمال رسيدند، نيست. بلکه كساني كه در درجات پايين تري از كمال قرار دارند، دائماً به اسفل السافلینِ دنیا بازمی گردند تا ایمان خود را به تدریج کامل کنند. جالب این که خواندیم که موسی (ع) به مادر خویش بازگشت همانطور که گناهکاران به اسفل السافلین دنیا باز می گردند، زیرا مادر جسمانی آنها زمین است و از آنجایی که دوستیِ دنیا قلب آنان را انباشته، پس در حقیقت آنها به مادر خویش باز می گردند.
*****
یکی دیگر از نامهای جهنم، هاویه است. بر طبق برخی روایات، هاويه بالاترين طبقه آتش معرفی شده و نزدیک ترین مراتب جهنم نسبت به بهشت است و بالطبع، مخصوص افرادي است كه هم اعمال خوب دارند و هم اعمال بد، یعنی اکثر مردم دنیا !!!!. برای همین است که میفرماید:
وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُمُّهُ هاوِيَة (8 و 9 / قارعه)
هر آنکس که موازين (يا اعمال خير) او كم باشد (يا اعمال بدش بر اعمال خیر او غالب باشد)، پس مادرِ او هاویه است!!
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه فرمود: هرکس ظاهرش بر باطنش رجحان داشته باشد میزانش سبک خواهد شد.[10] این بدان معناست که اهل هاویه اکثریت ساکنان زمین را شامل می شوند زیرا که اکثر مردم چنان اند که ظاهر و باطن آنها یکسان نیست و معمولاً آنچه که در ظاهر نشان می دهند نیستند.
کلمه (اُمّ) نیز در قرآن اکثراً به معنای – مادر– به کار رفته است و بسیار جالب است که کلمه (هاویه) در لغت عرب به معنای – مادرِ گم کرده فرزند – به کار میرود! همانطور که پیش از این گفته شد، کلمه (امّ) به معنای مادر و بازگشت به آن، در آیه 13 / سوره قصص نیز آمده است، آنجا که می فرماید:
فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها … (13/قصص)
پس ما او (موسی) را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمانش روشن شود.
همچنانکه موسی (ع) به مادر خود بازگشت، گناهکاران و طفل صفتان نیز پس از مرگ به دنیا بازمی گردند زیرا که در امتحانات الهی مردود شدند. پس باید دوباره به زمین بازگردند تا دوباره مورد امتحان قرار گیرند. این حقیقت در خطبه 42 کتاب شریف نهج البلاغه نیز توسط حضرت امیرالمومنین علی(ع) به وضوح بیان شده که:
از فرزندان دنیا مباشید بلکه از فرزندان آخرت باشید که هر فرزندی در روز قیامت به مادر خویش ملحق خواهد شد.[11]
همانطور که می بینید، فرمایش امیرالمومنین (ع) کمال عدل خداوند متعال را بیان نموده است، بدین معنا که خداوند متعال هر موجودی را در مسیر خواستش حرکت میدهد و هر عاشقی را به معشوق خویش پیوند میدهد، خداجو را به خداوندش می رساند و دنیا دوست را به دنیا باز می گرداند. همین است که امیرالمومنین علی (ع) می فرماید:
انسان اگر سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با همان سنگ محشور مى كند.[12]
در روایتی از حضرت رسول اکرم (ص) آمده که فرمود:
«خدای تعالی آتش را مانند روغن جامد قرار میدهد و خلق را بر روی آن جمع میکند. سپس منادی ندا میدهد که [ای جهنّم]! یاران خود را بگیر و یاران مرا رها کن. سوگند به کسی که جانم در دست او است، او (یعنی جهنّم) به یاران خود آشناتر است از مادر به فرزندش».[13]
در حدیثی دیگر نیز آمده که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«به درستی که ارواح در هوا با هم ملاقات میکنند و یکدیگر را میشناسند و از هم سؤال میکنند. پس وقتی یک روح از زمین میآید، میگویند: رهایش کنید که از ترسی بزرگ خارج شده؛ سپس از او میپرسند: «فلان کس و فلان کس چه کردند»؟ پس هر بار که میگوید که هنوز زنده است، امید دارند که به آنان ملحق شود و هرگاه که میگوید: مُرد، میگویند: سقوط کرد و افتاد! و خدای تعالی میفرماید: «و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوط میکند![14] »[15]
اما اینکه سقوط انسان گناهکار در کجا واقع می شود، مطلبی است که جناب لقمان در نصیحتی به فرزندش بازگو می کند که:
ای فرزندم! از روزى كه در دنیا سقوط کردی، از دنيا روى بگردان و به سوى آخرت حرکت کن.[16]
و در نسخه ای دیگر نیز این سخن به گونه ای دیگرآمده است که:
فرزندم! از روزى كه از شکم مادرت هبوط کردی، از دنيا روى گردان باش و به آخرت توجه کن.[17]
در روایت بالا نیز تعبیر – سقوط کردن– را به حالتی غیر از سقوط دوباره به دنیا و تحمل سختی های زندگی دوباره نمی توان تفسیر کرد. مضاف بر اینکه، امام صادق (ع) در تفسیر آیات شریفه « وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُمُّهُ هاوِيَة » می فرماید:
مثال دنیا، مثال دریا و کشتی بان و کشتی است. همانا لقمان حکیم به پسر خویش گفت: ای پسر! دنیا دریایی عمیق است که خلق کثیری را در خود غرق کرده است.
پس ایمان را کشتی خود قرار بده، و زاد خود را تقوی، و بادبان خود را توکل بر خدای تعالی، که اگر نجات یابی به رحمت خدای تعالی نجات یافته باشی، و اگر هلاک شوی، به گناهان خویش هلاک شده ای و (بدانكه) شدیدترین ساعات این دنیا، ساعت تولد، ساعت مرگ و ساعت برانگيختن دوباره است….!!! [18]
امام صادق (ع) هاویه را به دنیا تعبیر فرموده است که خلق بسیاری در آن غرق شدهاندو مجبور به تحمل سخت ترین ساعات و تحمل زندگیِ جانفرسا هستند. پس هاویه چیزی جز زمین و حیات پر مشقت دنیا برای گناهکاران نیست. بی شک، گريه شديد كودك -كه معمولاً در زمان تولد ديده ميشود- نیز عبارت است از تحمل ساعات سختي كه تولد دوباره در آن صورت ميگيرد که روح مجبور است برای به دست آوردن فرصتی دوباره به دنیا بازگردد و سختی های زندگی را به جان بخرد. این حقیقت که انسان برای جبران گناهان خویش مجبور به طی زمان های طولانی است به وضوح در روایات منعکس شده؛ در روایت است که:
درى (از درهای جهنم) كه بنى اميه از آن وارد مىشوند – هاویه- نام دارد و آن در مخصوص آنهاست و كسى با آنان نيست و آن در شعله آتش و در آتش برافروخته و فرو برنده است كه به اندازه هفتاد خريف (هفتاد پاییز) آنها را فرو مىبرد و هر بار كه آنان را هفتاد خريف فرو مىبرد، جهنم آنها را در طول هفتاد خريف به بالا پرتاب مىكند و دوباره در طول هفتاد خريف آنها را به پايين می اندازد و همواره اين كار تكرار مىگردد و آنان در جهنم (به همین شکل) جاويدان اند.[19]
مشکل بتوان عبارت – هفتاد خریف- به معنی – هفتاد پاییز– را به چیزی غیر از “مدت عمر آدمی در دنیا” تعبیر نمود. زیرا که استفاده از کلمه – خریف – به معنی “پاییز” به همین دلیل صورت گرفته که حجت را بر انسان تمام نماید و اثبات نماید که –پاییز- در جایی جز دنیا و عالم طبیعت معنا ندارد.
به هر شکل، بر پایه قانون کراما (همان قانون اخلاقی عمل و جزای عمل) آثارِ اعمالِ نیک و بد در روح آدمی بر جای می ماند و تأثیرات بر جای مانده از زندگی پیشین، اوضاع و احوال زندگی آینده او را معیّن می کند. بر پایه قانون – چرخه مکرر تولد و مرگ – تا این تأثيرات پا برجاست، بازگشت به زندگی دنیایی امری اجتناب ناپذیر خواهد بود و روح با تولدی مجدد در قالب و شرایطی که کارمای بر جای مانده از زندگانی های پیشین برای او تعیین می کند، به این دنیا باز می گردد و همانطور که جناب لقمان بیان می دارد که دنیا دریایی عمیق است که خلقِ بسیاری در آن گم شده اند، این ماجرای غم انگیز را به اقیانوسی مانند کرده اند که همه ارواحِ نارهیده از بند کارما، به طور مداوم در آن بالا و پایین می روند.[20]
در اینصورت آنهایی که در طول زندگی های متوالی خود را از تعلّقِ خاطر به مادرِ طبیعت جدا کردند و در راه خدای تعالی آزاد شدند، دیگر به هاویه باز نخواهند گشت. همين است كه در زبور داوود آمده است كه: و شريران به هاويه باز مي گردند و جميع امتهايي كه خداوند را فراموش كردند.” [21] زيرا كه …
| اصل ايشان بودآتش ابتدا هم ز آتش زاده بودند آن فريق آتشى بودند مومن سوز و بس آن كه بوده است امه الهاويه مادر فرزند، جويان وى است |
سوى اصل خويش رفتند انتها جزوها را سوى كل باشد طريق سوخت خود را آتشِ ايشان چو خس هاويه آمد مر او را زاويه اصلها مر فرعها را در پى است[22] |
ملّامحسن فیض کاشانی، حکیم و عالم نامدار سدۀ یازدهم هجری قمری پند می دهد که: « اکنون در عمقِ هاویه بیندیش که آن را حدّی نیست؛ چنانکه عمقِ شهوات دنیا نیز حدّی ندارد و همانگونه که هر نیاز دنیوی همواره به نیازی بزرگتر از آن منجر میشود، هاویۀ جهنّم نیز به آخر نمیرسد، مگر آنکه به هاویه ای ژرفتر از آن منتهی میگردد.[23]
در روايتی مشهور امام صادق (ع) می فرماید:
عیسی بن مریم (ع) بر شهری گذشت که اهل آن و پرندگان و حیوانات آن مرده بودند پس گفت: همانا ایشان نمردند مگر به ناخشنودی (خداوند) که اگر جدا جدا مرده بودند یکدیگر را دفن مینمودند، پس حواریون گفتند: ای روح الله و اي کلمه خداوند! بخوان خدای را که زنده کند ایشان را برای ما تا ما را آگاه سازد که اعمال ایشان چه بوده است تا از آن اعمال دوری کنیم، پس عیسی (ع) پروردگارش را خواند. پس از آسمان به او ندا داده شد که: آنها را صدا بزن! پس عیسی (ع) در شب بر بلندی زمین ایستاد.
پس گفت: ای اهل شهر!
پس اجابت کنندهاي او را اجابت کرد که لبیک اي روح خدا و کلمه او پس فرمود: وای بر شما چه بوده است اعمال شما؟
گفت: بندگی طاغوت و دوستی دنیا با ترسی اندک و آرزوی دراز و غفلت در لهو و لعب.
پس فرمود: محبت شما مر دنیا را چگونه بوده است؟
گفت:مانند حب فرزند به مادرش، آنگاه که (دنیا) به ما روی میکرد شادی میکردیم و مسرور میشدیم و آنگاه که به ما پشت میکرد گریه میکردیم و غمگین میشدیم.
فرمود: طاغوت را چگونه بندگی میکردید؟
گفت: ما گناهکاران را اطاعت میکردیم.
فرمود: عاقبت کار شما چه شد؟
گفت: شب در آرامش بودیم اما سحرگاهان خود را در هاویه یافتیم.
فرمود: و هاویه چیست؟
گفت: سجین.
فرمود: سجین چیست؟
گفت: کوههایی است از آتش که بر ما بر افروخته شده تا روز قیامت.
پس فرمود: شما چه گفتید و به شما چه گفته شد؟
گفتیم ما را به دنیا باز گردانید تا از آن دوری جوییم. به ما گفته شد: دروغ میگویید.
فرمود: وای بر تو چرا غیر از تو کسی تکلّم نمیکند؟
گفت: ای روح خدا! بدرستیکه فرشتگان غلاظ و شداد[24]، دهان ایشان را لجام زدهاند به لجامهایی از آتش. و همانا من در میان ایشان بودم اما از آنان نبودم [25] پس آنگاه که عذاب نازل شد مرا با ایشان فرو گرفت. و من اکنون به مویی بر کناری از جهنم آویخته شده ام، ندانم که در او سقوط کنم یا از آن نجات یابم!
پس عیسی (ع) رو به حواریون کرد و فرمود: ای دوستان خدا! خوردن نان خشک و نمک…و خوابیدن در زباله دانها خیری عظیم است اگر عافیت دنیا و آخرت با آن همراه باشد.[26]
*****
همانطورکه می دانیم، در بیشتر ادیان – دوزخ – یا جهنم، به عنوان مکانِ عذاب و شکنجه انسان گناهکار وکافر معرفی شده است. عذابی که نتیجه عصیان و سرپیچی انسان از فرامین الهی است. در قرآن کریم نیز خداوند متعال دوزخ را به – سجین– و یا به عبارتی به – زندان – تعبیر مینماید و می فرماید:
كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفي سِجِّينٍ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّين ( 7 و 8/ مطففين)
آری. همانا كتابتِ گناهكاران در زندان است و چه داني كه زندان چيست؟
بر اساس این آیات شریفه، فجار و گناهکاران بعد از مرگ در سجین محشور میشوند و در آن زندانی هستند. اما این زندان کجاست؟ پاسخ، سخن اميرالمؤمنين علي (ع) است که ميفرمايد:
لِلْآخِرَةِ خُلِقْتُمْ وَ فِي الدُّنْيَا حُبِسْتُمْ
شما براي آخرت خلق شده ايد در حالیکه در دنيا زندانی شدید.[27]
| هست دنيا قعرخانه كردگار |
قهر بين، چون قعركردي اختيار[28] |
اگر با مرگ، کافر و مومن از دنیا خارج شوند و آزاد گردند، روایت مشهور فوق نقض می گردد. بنابر این، این مومن است که پس از مرگ از زندان دنیا آزاد می شود ولی کافر و مجرم پس از مرگ باز در دنیا زندانی شده و از آن خارج نمی شود تا اینکه اعمال و صفات خود را بر اساس دستورات پروردگار اصلاح نماید. رسول خدا (ص) مي فرمايد:
«مردي كه با لباس خويش بخرامد و خود را بزرگ ببيند، خداوند با زمین او را می گیرد و در زمین سرگردان شود تا روز قيامت.»[29]
بله. انسان متكبر به خاطر اعمال متكبرانه خويش در زمين زنداني ميشود، اما همين زنداني شدن و خواري در حيات دنيا بهترين شرايط و مهلت براي اصلاح اعمال و رفع نواقص و كاستيهاي نفسِ او است تا درك كند كه تنها با شكستن كبر و كسب فروتني از بند آثار اعمال خود رهايي مييابد و ديوارهاي زندانِ جسم او فرو خواهد ريخت.
| حق، زمين و آسمان بر ساخته است اين زمين را از براى خاكيان طيبات آيد به سوى طيبين |
در ميانْ بس نار و نور افراخته است آسمان را مسكن افلاكيان للخبيثين الخبيثات است هين[30] |
به عبارتی دیگر، تمامي انسانها تا زماني كه در دنيا زنداني هستند از جايگاه اصلي خود كه براي بقا درآن خلق شدهاند، دورند و اكثر آنها از اين حقيقت بي خبرند و به شكلي در دنيا زندگي ميكنند كه گويي براي دنيا و زندگي در آن ساخته شدهاند و به طور عجيبي سعي دارند تا مكاني كه بايد از آن كوچ كنند را آبادكنند تا در آن آسايش يابند و در اين ميان تنها عدّه ای قليل با تفكری هدفمند به تدریج در مييابند كه وجود روحاني آنها با دنيا تناسبي ندارد و آنها اطمينان مييابند كه براي زندگي در عالمي ديگر ساخته شده اند. همانها که دائما با پروردگار خویش در مناجات اند و؛
یَتَفَکَّرونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأرضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً (191/آل عمران)
در آفرینش آسمان و زمین فکر میکنند، [و میگویند] بارپروردگارا! این ها را بیهوده نیافریدی.
برای چنین افرادی، اسارت در حیات دنیا و تحمل دور پر مشقت زندگی ها و مرگهای متوالی بسیار سخت و جانفرساست. مولوی جلالالدین در مثنوي معنوي، به خوبی موضوع اسارتِ انسان در زندان طبیعت را بيان نموده است؛ او بدن انسان را به – صندوق – تعبیر نموده و میگوید که اگر کسی بداند که در این صندوقها محبوس شده، به حقیقتی بزرگ دست يافته که در زندگی و حیات اُخروي همواره راهنما و هدایتگر او خواهد بود.
| عاشقی کو در پی معشوق رفت عمر در صندوق برد از اندُهان[31] آن سری که نیست فوق آسمان چون ز صندوق بدن بیرون رود ای خدا بگمار قومی روحمند |
گرچه بیرون است در صندوق رفت جز که صندوقی نبیند از جهان از هوس او را در آن صندوق دان او ز گوری سوی گوری میشود تا ز صندوق بدن ما را خرند [32] |
|
| خلق را از بند صندوق فسون از هزاران یک، کسی خوش منظر است دایماً محبوس عقلش در صور منفذش نه از قفس سوی علا گر زصندوقی به صندوقی رود |
کی خَرد جز انبیاء و مرسلون؟ که بداند کو به صندوق اندر است از قفس اندر قفس دارد گذر در قفسها میرود از جا به جا او سمایی نیست، صندوقی بُوَد[33] |
عزیز الدین نسفی می گوید: «آن چه فرودِ فلکِ قمر است -که عالم کون و فساد است- عالم طبایع و شهوات است و دوزخ و درکات دوزخ است، و آن چه بالای فلک قمر است، که عالم بقا و ثبات است، و عالم عقول و نفوس، بهشت و درجات بهشت است، و فلک قمر، واسطه است میان بهشت و دوزخ، و جای نفوس اطفال است، و جای نفوسِ کسانی است که در معنی ( و در واقع) اطفالاند.»[34]
حال باید دید که چه عاملی موجب زندانی شدن انسان در دنیا می شود؟ يكي از مهمترين عواملي كه خوشبختيِ انسان را پس از مرگ تضمين مينمايد، بينايي و علم و دانش معنوي است. به همين دليل خداوند متعال در قرآن كريم انسان را از جهل و كوريِ دل بر حذر ميدارد و ميفرمايد:
وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلاً (72 / اسراء)
و هر که در این دنیا کور باشد، در آخرت نیز کور باشد و در آنجا بسی گمراه تر باشد.
در کتاب ارزشمند مشکات الانوار تالیف شیخ طبرسی رحمة الله علیه، روایتی بسیار مهم از امیرالمومنین علی (ع) آمده است که مفهوم – کوری- را کاملاً شرح مي دهد، ایشان فرمودند:
کوری، زندانی است که خدای تعالی بنده (نابینای) خویش را به خاطر آن، در زمین زندانی می کند، هر طورکه خواهد، تا آن زمان که بخواهد.[35]
واضح است که این نابینایی، به هیچوجه -نابینایی جسمی- نیست بلکه کوریِ دل است که همواره گریبانگیر کثیری از خلایق است و بندگانِ کور دل، تا زمانی که روشنایی دل خود را بازیابند و دل از دنیا و زینت های آن آزاد کنند، در دوزخِ دنیا زندانی خواهند بود. همین است که حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: «الدُنیا سِجنُ المُومِن وَ جَنة الکافِر» یعنی: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. [36]
| كافران چون جنس سجين آمدند انبياء چون جنس علّين شدند |
سجنِ دنيا را خوش آيين آمدند سوي عليينِ جان و دل شدند[37] |
در میان تقریرات عارفان نیز مطالبی است که حقیقتِ زندانِ دنیا را به خوبی بیان کرده است؛ هروی در تفسیر حدایق الحقایق می نویسد: زليخا يوسف را به زر (طلا) خريد و دوستش داشت و به زندانش فرستاد. چون از زندانش بيرون آورد، بر مملكت مصرش والى و حاكم گردانيد، و خود را نيز به وى تسليم كرد. كذلك حق سبحانه و تعالى مؤمن را خريد که «إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»[38] و او را دوست داشت که «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ»[39] پس او را به زندان دنيا فرستاد که «الدّنيا سجن المؤمن». اما روز قيامت كه مؤمن را از زندان دنيا بيرون آرد، مملكتِ جنّت را كه عظيمترين ممالك است به وى ارزانى دارد که «وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً»[40] و خود بذاتِ خود، مال او باشد. حقّ تعالى به اين مشت خاك محبّت دارد و هر چند جفا كارند ايشان را به قطع و قتل از حضرت خود و يا به جلا و بُعد از جناب قدس خود مبتلا نمىگرداند بلكه به زندان «الدّنيا سجن المؤمن» مىفرستد و به عذاب، مِحَن و فِتَنِ دنيويّه امتحان مىفرمايد كه تا چون از اين زندان دنيا خلاص يابند بر تخت مملكتِ مصرِ جنّتِ پادشاهى استقرار يابند كه «إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً».[41]
از اینرو، برای مؤمنی که روحِ پاكِ او در دنیا نمیگنجد و دل از دنیا خالی نموده، این دنیا جز زندانی تاریک و ظلماني نیست زیرا که او را با دنیا قرابت و مناسبتي نیست و او به اعلی علیین سفر میکند و به اصل خویش رجوع مينمايد، اما برای کافران دنیا پرست، این دنیا بهشت و مکان آسایش و راحتی مي نمايد، راحتی که در همین دنیا نیز دستخوش تغییر و تحوّل است و همواره با غم و اندوه توأم است و اين بهشتِ ساختگي نيز در زندگی های بعدي برای آنها به جهنمي واقعي تبديل خواهد شد.
اکنون بر طبق آیات و روایتی که تاکنون خواندیم، در می یابیم که ائمه معصومین (ع) حقیقت زندگی های متوالی و سرگشتگی جاهلان در زندانِ طبیعت را به خوبی برای ما آشکار نمودند و این همان حقیقتی است که تاکنون مکتوم و مبهم مانده بود. به عبارتی دیگر، خداوند اینچنین مقرر فرموده که انسانهايي که هنوز از بینایی قلبی بهرهاي ندارند، در زندانِ طبیعت محبوس میشوند تا با سعی و تلاش در راه بندگی خداوند بینایی خویش را بدست آورند و از تعلق به زندانِ فریبنده طبیعت رها گردند.
| آدمي در حبسِ دنيا زان بوَد اين جهان زندان و ما زندانيان |
تا بوَد كِافلاس او ثابت شود حفره كن زندان و خود را وارهان [42] |
*****
یکی دیگر از نام های جهنم – سقر- است. حقایقی که در سوره مبارکه مدثّر در مورد – سقر- بیان شده است جهنم و ماهیّت آن را از نگاهی دیگر بیان میکند؛ در ابتدای سوره خداوند متعال شخص گناهکار و کفر پیشه را تهدید می فرماید که:
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (17/ مدثر)
و بهزودى او را مجبور مىكنم كه از قلّهی زندگى بالا رود. [پس او را (دوباره) به زير مىافكنم]!
در تفسیر این آیه شریفه آمده است که رسول خدا (ص) فرمود:
صعود کوهی است از آتش که او در طول هفتاد پاییز از آن صعود می کند، سپس دوباره از آن سقوط می کند و عذاب وی به همین شکل ادامه دارد.[43]
چنانچه می بینید در این آیه نیز بار دیگر سخن از طول عمر طبیعی انسان و گذشتن از هفتاد پاییز است که شخص کافر به تکرار چندین و چندباره آن گرفتار است و چاره ای جز طی این مدت ندارد. اما موضوع به همینجا ختم نمی شود و خداوند اسارت در این چرخه را در چند آیه بعد بیان می دارد و می فرماید:
سَأُصْليهِ سَقَرَ وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ لا تُبْقي وَ لا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ عَلَيْها تِسعَةَ عَشَرَ وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتوُا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ماذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَن ْيَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَر (26 تا 31 / مدثر)
او در سقر وارد خواهد شد و تو چه دانی که سقر چیست؟ نه باقی میگذارد و نه رها میکند! همان تلف کننده پوست انسان! که بر آن 19 مَلَک گماشته شده است.
و ما صاحبان آتش را جز از ملائکه قرار ندادیم و تعداد آن را فتنهاي برای کافران ساختیم تا اهل کتاب به آن یقین حاصل کنند و ایمان مؤمنان بسیار شود و اهل كتاب و مؤمنين در آن شک نکنند، و براي این که کافران و آنان که در قلبهایشان بیماری است بگویند: خدا چه خواسته است از بیان این مثل ؟؟ اینچنین خدای تعالی گمراه گذارد آن را که خواهد و هدایت کند آن را که خواهد و سپاه پروردگارت را کسی نشناسد مگر او و این نیست مگر پندی برای انسان.
اين مجموعه آيات، از دو وجه مورد بررسي قرار ميگيرد:
1) ماهيت سقر.
2) ماهيت عدد 19 در سقر.
عزیز الدین نسفي در کتاب کشف الحقایق در تفسیر این مجموعه آیات میگوید: «بدانکه مُدبّران امور در برازخ عُلوی هفت کوکبند که در دوازده برج سیر میکنند. هفت و دوازده، نوزده باشند: عَلَيْها تِسعَةَ عَشَرَ [44]و مباشرِ(همراهِ) این نوزده کارکنان علوی، نوزده دیگرند در برازخ سُفلی: هفت قوای نباتی و دوازده قوای حیوانیاند.
قوای نباتی: غازیه، نامیه، متولده، جاذبه، ماسکه و هاضمه و دافعهاند
قوای حیوانی: پنج حواس ظاهر و پنج حواس باطن و دو قوه تحریکاند. یکی جذب (شهوت) و یکی دفع (غضب).
مردم تا مادام که در سجن دنیا محبوسند، اسیر تأثیر این 19 کارکنان علوی و 19 کارکنان سفلیاند و اگر در همین مقام از دنیا بیرون روند به ضرورتِ (كَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُونَ وَكَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ [45]) اگر قطع تعلقات نکنند و اثری از آثار این دو نوزده با او پیوسته باشند آن اثر او را معذب دارد و نمودار این حال که در آخرت خواهد بود در این دنیا – خواب- است. این است معنی (اَلنَّوْمُ أَخُو اَلْمَوْتِ) [46] و اگر در همین منزل از این مقام بگذرد و لوح خود را از آثار این مدّبران پاک بشویَد، هم در دنیا و هم در آخرت از عذاب رسته باشد.»[47]
به بیانی ساده تر، هرگونه تعلق به دنیا از قبیل؛ خوردنی ها، پوشیدنی ها و ثروت و دارایی؛ موجب بسته شدن پای انسان در دام دنیا خواهد شد و سقرِ دنیا او را رها نخواهد کرد تا اینکه در طی زمان های طولانی بتواند به تدریج صحیفه نفسِ خود را از تعلق به دنیا پاک کند و از سقر خارج شود و دیگربار به آن باز نگردد. و جالب اینکه هرکدام از این قواهای نوزده گانه در حقیقت نوعی ملک محسوب می شوند که اگر انسان تحت تاثیر یکی از آنها قرار بگیرد، از همان طریق در دنیا زندانی و عذاب می شود. به عنوان مثال اگر انسان قوای شهویه خود را تقویت کند، دیگر نمی تواند به بسیاری از احکام شرع پایبند باشد و طبعا به گناه و معصیت می افتد و تعلق خاطر او به شهوات نیز موجب اسارت او در دست این ملک می شود؛ مَلَکی که خداوند متعال او را تنها برای جذب منفعت در اختیار انسان قرار داده است. اكنون عواملي كه باعث فرو رفتن انسان در سقر ميشود را بررسي ميكنيم؛ خداوند متعال در ادامه همین آیات راه را بر انسان می گشاید و او را متذکر می سازد که:
كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمينِ في جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمينَ ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتانَا الْيَقينُ فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعينَ (38 تا48 / مدثر)
هرنفسی در گرو اعمالی است که باید انجام بدهد، مگر اصحاب یمین (که در روز حساب نامه اعمالشان را به دست راستشان خواهند داد) آنان که در باغهای بهشت متنعمند و اینها از مجرمینی که در دوزخند سوال میکنند که چه امری و چه موجبی شما را وارد دوزخ کرد؟
آنها میگویند: ما از نمازگزاران نبودیم و اطعام مسکین نمیکردیم (یعنی نه حق الله را که عبادت و طاعت خدای متعال است انجام میدادیم و نه رعایت حق الناس میکردیم) و خوض میکردیم با خوض کنندگان یعنی (هر کاری که دیگران به آن مشغول بودند ما هم همان کار را میکردیم) و روز جزا و محشر و عالم قیامت را تکذیب میکردیم تا مرگ ما فرا رسید پس شفاعت شفاعت کنندگان در حق آنان سودی نکرد.
چهار خصلتی که در این آیات ذکر شده از خصائص مجرمین است که البته ممکن است بعضی از مجرمین دارای یک خصلت یا چند خصلت از این ها باشند که اگر یک خصلت هم از این چهار خصلت داشته باشند باز جایگاه آنان سقر است، پس معلوم میشود که شفاعت شافعین در نجات یا تخفیف عذاب مجرمین که دارای این خصوصیات هستند سودی نخواهد داشت. و این چهار خصلت که از خصائص مجرمین بوده و دارنده آنها از اهل دوزخ است عبارت است از:
اول: ادا نکردن فرائض و واجبات.
دوم: بی توجهی به حق الناس.
سوم: مشغول شدن به دنیا تا جایی که امور آخرت را فراموش کرده و در غفلت و بی خبری با غافلان همراهی كردن و آنها را تبعیت نمودن.
و چهارم: در اثر فرو رفتن در دنیا و زندگی مادی،آخرت و قیامت را تکذیب کردن..
بنابر این آیات، نفس انسانی در گرو اعمالی است که خدای تعالی بر او فرض و واجب فرموده، و همچنین اعمالی که او را از آن باز داشته و به عنوان معاصی و گناهان نهی فرموده است و ادای این اعمال، مجموعاً – حق الله- نام دارد و این بدهکاری و دیون هر نفس بالغ و عاقل است و تا زمانی که این بدهکاری و دیون از طرف انسان پرداخت و ادا نشده باشد؛ بعد از مرگ، نفس انسان از زندان این عالم ماده که همان -سقر- نامیده شده آزاد نخواهد شد. این مطلبی است که نه فقط در آیات قرآن، بلکه در روایات نیز بیان شده، پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرماید:
صاحبِ دِین، در قبر خود در غل و زنجیر است و آزاد نمیشود مگر اینکه بدهکاری او پرداخت شود. [48]
[1] – تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۵۱۸ بحارالأنوار، ج۸، ص۱۴۴
[2]– « إنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ لَمْ یخْلُقْ خَلْقاً أبْغَضَ إلَیهِ مِنَ الدُّنْیا، وَ إنَّهُ لَمْ ینْظُرْ إلَیها مُنْذُ خَلَقَها. » (تنبیه الخواطر، ج 1 ، ص 129)
[3] – حکمه الاشراقِ شیخ سهروردی – ص 360
[4] – کتاب انسان روح است نه جسد
[5] – (بحارالانوار – جلد 57 – صفحه 284)
[6] – حسن زاده آملی، حسن، عیون مسائل نفس و شرح آن ، ج ۲
[7] – وَ الشَّقَاءُ الْأَشْقَى لِمَنِ اغْتَرَّ بِک. مَا أَکثَرَ تَصَرُّفَهُ فِی عَذَابِک، وَ مَا أَطْوَلَ تَرَدُّدَهُ فِی عِقَابِک…. (دعای 46 صحیفه سجادیه)
[8] – اعتقاد به زندگی های متوالی، بخش اول یونان ص 168
[9] – الباقر (علیه السلام): وَ فِی رِوَایَهْ أَبِیالْجَارُودِ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ یَقُولُ أَیْ فِی خَلْقٍ جَدِیدٍ. (بحارالأنوار، ج۷، ص۴۶)
[10] – الباقر (علیه السلام): مَنْ کَانَ ظَاهِرُهُ أَرْجَحَ مِنْ بَاطِنِهِ خَفَّ مِیزَانُهُ. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۳۴۸ تحف العقول، ص۲۹۴)
[11] – كُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِأَمهِ يَوْمَ القیامه (نهج البلاغه – خطبه 42 )
[12] – لَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَرًا لَحَشَرَهُ اللّه ُمَعَهُ. (بحارالانوار، ج 74، ص 382)
[13] – عَنِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ مَعْنَی الْآیَهْ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَجْعَلُ النَّارَ کَالسَّمْنِ الْجَامِدِ وَ یَجْتَمِعُ عَلَیْهَا الْخَلْقُ ثُمَّ یُنَادِی الْمُنَادِی أَنْ خُذِی أَصْحَابَکِ وَ ذَرِی أَصْحَابِی فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَهِیَ أَعْرَفُ بِأَصْحَابِهَا مِنَ الْوَالِدَهْ بِوَلَدِهَا. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۱۲۸ بحار الأنوار، ج۸/۲۵۰)
[14] – وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى (81/طه)
[15] – تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۳۵۰ بحارالأنوار، ج۶، ص۲۴۹
[16] – يَا بُنَيَّ إِنَّكَ مُنْذُ سَقَطْتَ إِلَى اَلدُّنْيَا اِسْتَدْبَرْتَهَا وَ اِسْتَقْبَلْتَ اَلْآخِرَةَ (قصص الأنبیاء (للجزائری) / ترجمه حسن زاده ; ج ۱ ص ۴۶۷)
[17] – يَا بُنَيَّ إِنَّكَ مُنْذُ يَوْمَ هَبَطْتَ مِنْ بَطْنِ أُمِّكَ اِسْتَقْبَلْتَ اَلْآخِرَةَ وَ اِسْتَدْبَرْتَ اَلدُّنْيَا (بحار الأنوار ج۱۳ ص۴۲۷)
[18] – یَا بُنَیَّ إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ وَ قَدْ هَلَکَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ فَاجْعَلْ سَفِینَتَکَ فِیهَا الْإِیمَانَ بِاللَّهِ وَ اجْعَلْ زَادَکَ فِیهَا تَقْوَی اللَّهِ وَ اجْعَلْ شِرَاعَهَا التَّوَکُّلَ عَلَی اللَّهِ فَإِنْ نَجَوْتَ فَبِرَحْمَهِ اللَّهِ وَ إِنْ هَلَکْتَ فَبِذُنُوبِکَ وَ أَشَدُّ سَاعَاتِهِ َیوْمَ یُولَدُ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ. (بحار الانوار، ج 1، ص 136)
[19] – بَابُ اَلْهَاوِيَةِ يَهْوِي بِهِمْ سَبْعِينَ خَرِيفاً فَكُلَّمَا هَوَى بِهِمْ سَبْعِينَ خَرِيفاً فَارَ بِهِمْ فَوْرَةً قَذَفَ بِهِمْ فِي أَعْلاَهَا سَبْعِينَ خَرِيفاً ثُمَّ هَوَى بِهِمْ هَكَذَا سَبْعِينَ خَرِيفاً فَلاَ يَزَالُونَ هَكَذَا أَبَداً خَالِدِينَ مُخَلَّدِينَ. ( تفسير نور الثقلين , جلد۴ , صفحه۵۰۴ )
[20] – (موحدیان عطار، ۱۳۹۳ ۸۷).
[21] – زبور داود (ع) سوره 17 آيه 19
[22]– مثنوي معنوي- دفتر1- بيت 874
2- مصباح الشّريعة، ترجمهي عبدالرّزّاق گيلاني، صفحهي 108.
[23] – پیام قرآن، ج 6، ص 417
[24] – اشاره به سوره تحريم يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكمُ وَ أَهْلِيكمُ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحْجَارَةُ عَلَيهْا مَلَئكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ (6/ تحريم)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگهاست نگه داريد آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمىكنند و آنچه را فرمان داده شدهاند (به طور كامل) اجرا مىنمايند.
[25] – اين شخص مطمئناً از افرادي بوده است كه امر به معروف و نهي از منكر را ترك نموده و اين مطلبي است كه در آيه 165 اعراف به آن اشاره شده است.
[26] – وسائل الشیعة , جلد۱۶ , صفحه۲۵۵
[27] – بحار الانوار – ج 70 – ص 88
[28] – مثنوي معنوي – دفتر ششم – بيت 1890
[29] – قال رسول الله (ص): بَينما رَجُل يَتبَخترُ في بَردَتهِ قد أعجَبَتهُ نَفسُه خسَف اللهُ به الأرض فهُوَ يَتجَلجَل فيها إلى يَومِ القيامَة.. (مجموعه ورام – صفحه 199 )
[30] – مثنوي معنوي- دفتر1- بيت 2386
[31] – اندهان = اندوهها
[32]– مثنوي معنوي، دفتر اول.
2- مصباح الشّريعة، ترجمهي عبدالرّزّاق گيلاني، صفحهي 108.
[33] – مثنوی معنوی – دفتر ششم – بیت 4496
[34] – کتاب انسان الکامل، عزیز الدین نسفی، فصل دوّم : در بیان عروج
[35] – العمیسجن، یسجن الله فی الارض به عبده ماشاء الی متی شاء!! (مشکاة الانوار – صفحه 277 )
[36] – اصول کافی – جلد 2 – صفحه 250
[37] – مثنوي معنوي- دفتر1- بيت 640
[38] – آیه 111 سوره توبه همانا خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده …. .
[39] – آیه 54 سوره مائده خدا آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست می دارند.
[40] – آیه 20 سوره انسان و چون بدانجا نگرى [سرزمينى از] نعمت و كشورى پهناور مىبينى.
[41] – تفسیر حدایق الحقایق ص ۴۱۵
[42] – مثنوي معنوي- دفتر2- بيت 653
[43] – الصعود جبل من نار يصعد فيه سبعين خريفا، ثم يهوي فيه كذلك أبدا (مراح لبيد لکشف معني القرآن المجيد محمد بن عمر نووی جاوی ، جلد 2 ، صفحه 579)
[44] – بر آن نوزده [مأمور] گمارده شدهاند. (30/ مدثر )
[45] – آنچنان که زندگی میکنید، میمیرید و آنچنانکه میمیرید برانگیخته میشوید. (عوالي اللئالي , جلد۴ , صفحه۷۲)
[46] – پیامبر اکرم (ص) فرمود: خواب برادر مرگ است . (مصباح الشريعة، ترجمه گيلاني، ص 286)
[47] – کشف الحقایق، عزیز الدین نسفی، صفحه 182
[48] – صاحِب الدَین مَغلول فی قَبرهِ لا یَفُکهُ اِلا بِقَضاء دَینِه ( نهج الفصاحه – فقره 1829)
دیدگاهها