جایگاه فراموش شدۀ قرآن

پس از نگاهی اجمالی به سیر و تاریخچه عقیده –زندگی های متوالی- در ادیان پیش از اسلام، اکنون نوبت آن می رسد که آثار و شواهد آشکار این حقیقت را در لابلای آیات قرآن کریم و روایات معصومین (ع) جستجو کنیم و به آنها با نگاهی دور از قضاوت و شک بنگریم. زیرا که دين اسلام به عنوان كاملترين دين الهی براي انسانها، بايد بتواند براي تمامي سؤالات بنيادين و سرنوشت سازِ تاریخ بشر پاسخ های قانع کننده داشته باشد و نيازهاي روحي و فطري انسان را بي كم و كاست برطرف سازد.

در فصلی که پیش روست، بنابر تحقیقات گسترده حول و حوش آیات و روایات اسلامی، ثابت می شود که نه تنها قرآن کریم پیام آور تولد دوبارۀ انسان ها و زندگیهای متوالی است، بلکه اساسا در میان کتابهای آسمانی – الهی، در کیفیتِ بیان این پیام بی نظیر است. لازم به تذکر است که انتشار این مطالعات برای قبولاندن این عقیده به مخالفان نیست. چرا که این تنها، به هدایت الهی میسر است. بلکه عرضۀ این تحقیقات بیشتر برای کسانی است که هم اکنون به آن باور دارند ولی اطلاعات صحیح، روشن و گسترده ای -بخصوص از قرآن کریم- ندارند و یا جویای یافتن پاسخهائی به پرسشهای خود هستند.

قرآن­ كريم موجزترين كلام الهي و در عين حال كاملترين پيام خداوند برای انسانهاست، ولى به هر حال ما براي فهم درست مطالب آن به روايات ائمه معصومين (ع) و تفسير آن بزرگواران حول و حوشِ آيات قرآن­کريم نيازمنديم. زیرا که خداوند عزوجل در كلام قدسي مي فرمايد: هر كه كلام مرا با رأى و نظر خود تفسير كند، به من ايمان نياورده ‏است.[1]

پس براي فهم و دركِ كلام خداوند نمي توان تنها بر آراء و انديشه هاي شخصيِ‌خود اتكّاء نمود. مُضاف بر اين، معلمانِ قرآن كريم بايد از دانشی آسماني، کامل و همه جانبه برخوردار باشند تا بتوانند كلام خداوند را بدون مزاحمت و دخالتِ دنیادوستی، منيّت و خويشتن پرستي تفسير نمايند و به مردم ابلاغ كنند. زيرا اگر در ترجمه و تفسير قرآن كريم، ذرّه اي از انگيزه­ ها و خواست هاي دنيوي مداخله كند، -هم ترجمه و هم تفسير- هر دو از مسير و هدف اصلي خود منحرف مي گردد و پيام خداوند به صورتهايي تغيير يافته و تحريف شده به مردم مي رسد و نتيجتاً آثاري بسيار گمراه كننده در اذهان مردم و عملکردِ آنها برجای می گذارد.

همانطوركه در همه جای دنیا نظام آموزش و پرورش،كتابهاي درسي و معلمانِ آن را تواماً در اختيار دانش­آموزان قرار مي دهد، خداوند متعال هم كتاب و پيامهاي آسماني را همراه با معلمانِ راستين آن به انسان معرفي نموده است. مفسرين حقيقي قرآنِ كريم ائمه معصومين(ع) هستند كه با قلبي آكنده از توحيد، معاني آيات خداوند را بازگو كرده و برای ما تفسير نموده اند. در بين آيات قرآن و روايات­آن بزرگواران و تفاسير ايشان، روابط و قوانين و اسراري نهفته است كه در صورت درك دقيق آنها، شناخت مفاهيمي مانند معاد و رجعت انسان به سهولت امكان پذير خواهد بود.

 خداوند متعال در قرآن كريم به عنوان آخرين پيام آسماني كه بسياري از غير مسلمانان نيز آن را مورد مطالعه قرار داده­اند! بيش از هر كتاب الهي ديگر، حقايق مربوط به معاد و رجعت انسان را به طوركامل بازگو نموده است اما متاسفانه تفسیر سنتی و ناآگاهانه پیرامون آیات معاد در طول تاریخ اسلام، بسیاری از حقایق آن را بر ما پوشیده کرده است.

عظمت قرآن کریم در این است که؛ آنچنان با آیات روشن و محکمش انسانها را بسوی حقیقت هدایت نموده که؛ تا ابدیت تاریخ؛ خود را از هرگونه سرزنشی تبرئه نموده است. لازم به یادآوری است که؛ معنی ” قرآن بعنوان بهترین کتاب هدایت “؛ شامل هدایت و تربیت عقل برای رشد است. زیرا قرآن تنها یک کتاب خشکِ علمی نیست. قرآن پیش از هر چیز و بیش از هر چیز؛ کتابی است برای دعوت مردم به ” تعقّل”؛ همچنانکه می فرماید:

كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ   (242/ بقره)

اینچنین خدا آیاتش را برای شما روشن می نماید؛ تا شاید تعقل کنید.

همانطور که پیش از این گفته شد، برای درک معانی آیات، روش اهل بیت علیهم السلام را باید اتخاذ نمود، به این شکل که هر آیه قرآن را باید با آیات دیگر آن توضیح داد و تفسیر کرد نه به رای و نظر خود. کسی که با نظر کنجکاوی در احادیث اهل بیت علیهم السلام دقت نماید تردید نمی کند که -روش تفسیر قرآن به قرآن- صحیح ترین روشها می باشد.

در واقع، تفسیر واقعی قرآن، تفسیری است که از تدبّر در آیات و استمداد از آیات مربوطه دیگر به دست می آید».[2] این شیوه به – تفسیر ساختاری- موسوم است که در روایاتی از اهل بیت (ع) نیز این شیوه از استنباط به وضوح دیده می شود. امیرالمومنین علی (ع) در بیان اینگونه از تفسیرِ قرآن کریم می فرماید:

به این سبب امت های پیش از شما گمراه شدند که به خاطر مخالفت با پیامبرانشان و برهم زدن برخی از کتاب (الهی) بر برخی دیگر از آن، (هلاک شدند). قرآن نازل نشده تا برخی از آن برخی دیگرش را تکذیب کند (و باطل سازد)، بلکه نازل شده تا برخی از آن برخی دیگرش را تصدیق (و تایید) کند، پس به آنچه که (از آن) شناختید عمل کنید و به هرچه (از آن) بر شما مشتبه شد ایمان آورید.[3]

بنابر این، اگر برای فهم قرآن از آیه یا آیه هایی که مفهوم یکسان دارند کمک بگیریم و از روایت های معصومان علیهم السلام نیز استفاده کنیم، نه تنها گمراهی و تکذیبِ برخی آیه ها به آیه های دیگر ایجاد نمی شود، بلکه سبب تصدیق برخی نسبت به برخی دیگر و موجب هدایت بیشتر خواهد شد و همانطور که گذشت اصل این روش از معصومان علیهم السلام رسیده و آن بزرگواران در برخی موارد در تفسیر آیات به آیه های دیگر تمسک کرده اند. به عنوان مثال امام کاظم(ع) در استدلال بر حُرمت خَمر می فرماید:

خداوند در آیه 33 سوره اعراف می فرماید: «بگو پروردگار من، كارهاى زشت، چه آشكار و چه پنهان و نيز «اِثْم» و ستم به ناحق را حرام نموده است[4]» و در آیه 219 سوره بقره، منظور از «اِثْم» را بیان می فرماید که: «از تو از شراب و قمار مى ‏پرسند، بگو در آن «اثم كبير» و سودهايى براى مردم هست و (البته) گناهش از سودش بزرگتر است».[5]

اهمیت این موضوع بیشتر از آن جهت است که از سویی، کشف پیوند آیات و ارتباط معنایی آنها با یکدیگر، به فهم قرآن کمک می‌کند و از سوی دیگر چهره پیوسته آیات را آشکار می‌سازد و شُبهه کسانی که در وحدت، جامِعیَت و نظم منطقی میان آیات قرآن تردید دارند را برطرف می‌سازد.

افزون بر این؛ توجه به پیوستگی آیات قرآن، نظم آیاتِ آن را در چینش کلماتش برملا می سازد و اعجاز قرآن را در اسلوب و شیوه چینش کلمات و عباراتِ آن آشکار می‌کند و معنای اینکه آیات قرآن؛ مبین و روشن است؛ همین است. یعنی صورت ظاهری و ساختار ادبی آیات، کاملا واضح و گویاست.

حال اگر معتقد نباشیم که – مجموعه آیات قرآن با یکدیگر ارتباط معنایی خاصی دارند– هیچگاه نمی‌توانیم برای تفسیر هر یک از آیات قرآن، از سایر آیات به عنوان منبعی برای کشف مقصود آن آیه بهره ببریم؛ ولی اگر معتقد باشیم که آیات قرآن به شکلی نظام‌مند هستند و از جهت معنایی با یکدیگر مرتبط‌اند، با در نظر گرفتن انواع ارتباط میان آیات، می‌توانیم با تکیه بر روش تفسیر قرآن به قرآن، به کشف اهداف و مقاصد آیات نائل شویم.

*****

در قرآن تنها نباید به ” معنی ” واژگان توجه کرد؛ بلکه باید نسبت به ” نقش ” آنها در بافت و ساختار ادبی – آموزشی آن نیز؛ دقیق بود. زیرا که بدون در نظر داشتن ” نقش واژگان ” در قرآن؛ نمی توان به معانی دقیق آنها دست یافت.

قرآن؛ کتاب ” هدایت ” است. و این هدایت؛ شامل چگونگی صحیح خواندن قرآن و درست فهمیدن آن نیز می باشد. بنابر این؛ ما ممکن است مفاهیمی را در خارج از قرآن بکار گیریم؛ اما هرگز حق نداریم در حریم قدسی قرآن؛ آنها را بدون اصول و موازین و ضوابط ویژۀ قرآن؛ استفاده کنیم. زیرا قرار است که؛ قرآن، ما را هدایت کند و نه ما آن را.

همانطورکه قبلا گفته شد، موضوع اساسی که مورد غفلت بسیاری از ما واقع می گردد؛ و آن را اغلب فراموش می کنیم؛ جایگاه ویژۀ قرآن است. قرآن، تنها کتابی از مجموعۀ عقائد و حقائق نیست! بلکه بالاتر و مهمتر اینکه قرآن کتابِ میزان، فرقان و قضاوت و تبیین است. چنین جایگاهی؛ برای هدایت دینی همه انسانهاست؛ آنهم بطور اقوَم و اَحسن؛ بگونه ای که شکی در هیچ موردی باقی نگذارد. همانطور که می فرماید:

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ … (9/ الاسراء)

براستی که این قرآن؛ بروشی که استوارترین (راه) است؛ هدایت می کند.

از طرف دیگر، قرآن دارای ویژگی ” فرقان ” است تا میان حق و باطل؛ بطور روشن؛ از یکدیگر تفکیک حاصل گردد و باعث تردید و سردرگمی و گمراهی انسانها نگردد. پس کتابی با چنین ویژگی هایی نمی تواند، مبشر ایدۀ جدید و عقیدۀ دیگری باشد. بلکه برای هدایت همه انسانها حتما باید با نفی و انکار عقائدِ باطل و خرافی؛ به انسانها هشدار دهد. از ویژگیهای مهم دیگر قرآن؛ حق و میزان است که؛

اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ   (17/ الشوری)

خدا کسی است که؛ کتابِ بر حق و نیز میزان (درستی و نادرستی) را نازل نمود.

درست بخاطر همین ویژگی هاست که قرآن کتاب داوری و صدور حکم نیز می باشد؛

إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ … (105/ نساء)

براستی ما برای داوری و صدور حکم میان مردم؛ بسوی تو کتاب حقی نازل کردیم.

لازمۀ چنین داوری دقیق و قضاوت منصفانه ای آن است که؛ از همه چیز و همۀ ابعاد و زوایا؛ بطور روشن سخن آورده باشد تا جای هیچ ابهام؛ تردید و نیز بهانه ای باقی نماند. بنابر این نتیجه می گیریم که در قرآن؛ سخنی ناگفته باقی نمانده و هر آنچه که؛ بعنوان میزان و ملاکِ قضاوت و فرقان میانِ حق و باطل لازم بوده را؛ به تمام و کمال بیان نموده و به هر سوالی؛ پاسخی روشن داده است. اما مخالفان و منکران عقیده “زندگی های متوالی” در بهترین شرایط؛ بناچار ادعا کرده اند که اصولا ایدۀ ” زندگی های دوباره “؛ حاصل یک سوء تفاهم و تفسیر غلط از آیات قیامت و معاد در کتابهای آسمانی کهن بوده است. به عقیده آنها، آنچه که در آن کتابها آمده؛ توصیف معاد و بهشت و جهنم؛ با تمثیلها و نمادهای زمینی و دنیوی بوده است. اما مردم عوام آنها را واقعی پنداشتند و گمان بُردند که آن رویدادها در زندگی دنیوی از طریق تناسخ و رجعت تحقق می پذیرد.!!!

در پاسخ باید گفت که اولا خود این ادعا؛ یک ” گمان ” است! زیرا هیچ سندی بر تایید آن وجود ندارد. ثانیا چگونه ممکن است که در طول هزاران سال؛ میلیونها یا میلیاردها پیروان ادیان الهی هندو و بودائی؛ بدون حتی یک استثناء، همگی حقیقت را کج فهمیده باشند؟!! و در عوض، ما مسلمانان؛ کتابهای آسمانی و دین آنها را درست تر از آنها فهمیده باشیم؟!! خودِ این از محالات است!

بر اساس همین تصور غلط، تفسیر مفسران از قرآن در طول تاریخ؛ مبتنی بر ” تولد یگانه ” بخاطر تفسیر محدود آنها از جهان و زندگی بوده است و ما نیز از ابتدا تاکنون به همین شکل قرآن را می خواندیم؛ خواندنی غلط!

اجازه بدهید بدانیم که اصولا تفسیر کافران از جهان هستی چه بوده است!؟ بطور کلی دو تفسیر از جهان؛ وجود دارد: تفسیر زنجیره ای و تفسیر چرخه ای:

  1. زنجیرۀ حیات: انسانها تنها یکبار زندگی دنیوی دارند و پس از آن هم؛ تنها یکبار برای همیشه می میرند.
  2. چرخۀ حیات: انسانها زندگی های متوالی دنیوی دارند و در نتیجه، مرگهای متوالی را نیز تجربه می کنند.

حال می خواهیم ببینیم که قرآن کریم کدام را حق و کدام را باطل و کفر می داند. قرآن، اعتقادات کافران را از زبان خود آنها چنین بیان می نماید که:

إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ  (37 / المومنون)

نهایتا تنها همین زندگی دنیوی است. نسلی از ما می میرد و نسلی دیگر از ما زندگی می یابد و ما مبعوث نخواهیم شد.

و همچنین:

إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ  (35/ دخان)

پایان ما جز همان مرگ اول نیست و ما (دوباره در زمین) منتشر نخواهیم شد.

عبارت « نموت و نحیا » نشان می دهد که اعتقاد کافران؛ “تنها یکبار زندگی دنیوی و یکبار هم برای همیشه مُردن” بوده -که این متاسفانه به برداشت سنتی مفسرین از قرآن بسیار نزدیک است!!- در نتیجه زندگانی دیگری در عالم دنیا؛ و در آفرینش جدیدی؛ نخواهد بود: « و ما نحن بمبعوثین ». این معنا بخصوص با آوردن عبارت « و نحیا » که به نسلهای آینده اشاره می کند؛ روشنتر و ملموستر می گردد. یعنی ما می میریم و نسلهایمان به دنیا می آیند. ولی ما که ُمردیم؛ زندگی دنیوی دیگری برایمان نخواهد بود. بنابر این تفسیر کافران از جهان آفرینش و حیات انسان؛ نگاه ” زنجیره ای و مستقیم”؛ در مقابل نگاه ” چرخه ای ” بوده است.

با توجه به اینکه این عقیده؛ در آیات متعددی؛ بصراحت از زبان کافران؛ به خود آنها؛ نسبت داده شده است و نیز هیچگاه قرآن؛ از نظر خداوند یا از زبان مومنین چنین عقیده ای را بیان ننموده؛ در نتیجه؛ عقیدۀ یکبار زندگی دنیوی و یکبار هم مُردن در دنیا از تعالیم قرآن نیست؛ بلکه اتفاقا از عقائد کافران بوده است!

تعجب آور و حیرت انگیز آنکه تفسیر سنتی، برخی سخنان صریح خداوند؛ مبنی بر زندگی دوباره در دنیا را؛ با انواع توجیهاتِ -من درآوردی- مردود دانسته تا آنجا که حتی گاه؛ همصدا با کافران که می گویند:

قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ  (25/ جاثیه)

اگر راست می گوئید (که زندگی دنیوی دیگری خواهد بود)؛ پدران ما را (دوباره به زندگی دنیا) بازگردانید.

آنها نیز مهمترین دلیل بر انکار تجدید زندگی در دنیا را این می دانند که از اطرافیان خود کسی را نمی شناسند که در بدن جدیدی به زندگی دنیا بازگشته باشد! و این دلیلِ بی پایه متاسفانه با سخنان کفر آمیز کافران که در آیه بالا آمده است کاملا منطبق است.!!! مضاف بر این، چنانکه می بینید، تفسیر سنتی و دیدگاه آن به دیدگاه جاهلانه کفار مبنی بر “زندگی واحد در دنیا” بسیار نزدیک است، با این تفاوت که در نزد مفسرین سنتی، “قیامت” برای حساب و کتاب انسانها برقرار می شود.

ما در زندگی می بینیم که انسانهائی می میرند و انسانهای دیگری بدنیا می آیند. و ما متاسفانه هویت دنیوی و زمینی خودمان را؛ همین ” بدن فعلی ” می دانیم در حالیکه قرآن کریم – همانطور که پیش از این بیان شد- دقیقا همین نگاه و اندیشه غلط و نزدیک به کفرِ ما را بازتاب داده و محکوم نموده است.

اکنون باید باور کنیم که ما تاکنون با همین نگاه و باور، یعنی نگاهی مادی مانند کافران؛ قرآن را می خواندیم. و چون زبان قرآن را با زبان خود ترجمه می کنیم، موضوع” تولد دوباره ” را ظاهراً بیگانه با قرآن می بینیم! در حالیکه قضیه بالعکس است و این ایدۀ خرافیِ” تولد یگانه ” است که حجاب شده و مانع ادراک حقیقت گشته است و ما با همین حجاب؛ قرآن را می خوانیم!

اینک چگونه است که علیرغم گستردگی و صراحت قرآن در این مورد؛ اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان؛ از آیات معاد، برداشت رجعتی و تناسخی ندارند ولی همۀ پیروان کتب مقدس ودا؛ در هند؛ بدون حتی یک استثناء، همگی – در امر معاد- دچار سوء تفاهم شده اند؟!!

متاسفانه بسیاری از منتقدانِ این عقیده اظهار داشته اند که ایدۀ ” زندگی های متوالی” در اسلام بیگانه است و قرآن هرگز؛ از تولد و زندگی دوبارۀ انسان در حیات دنیا؛ سخن بمیان نیاورده است. پس چگونه می توان به عقیده ای اعتقاد داشت که قرآن هیچ سخنی دربارۀ آن نگفته و نیآورده است؟

در پاسخ باید گفت که در ادامه این تحقیق خواهیم دید که قرآن نه تنها تناسخِ صحیح و رجعت های مکرر را – صریحا – انکار ننموده؛ بلکه آیات بسیاری در قرآن؛ بوضوح و بشدت انسان را بسوی این حقیقت سوق می دهد.

باری؛ قرآن فقط”متن” نیست؛ بلکه یک “سیستم ارگانیک و منظم از واژگان و عبارات” است. به عبارت دیگر، قرآن؛ “موجود زندۀ ادبی” و یا “دستگاه ادبی پیشرفته و خودکار” می باشد. واژه ها و عبارات قرآن؛ همچون سلول ها و اعضاء و جوارح بدن، موجود زندۀ تکامل یافته ای می باشند. به همین دلیل هرگونه جابجائی در واژه ها و عبارات و یا تغییر در معانی آنها؛ تعرض به حقیقت قرآن و موجب تحریف در معانی آن خواهد شد.

قرآن؛ خود را کتاب میزان؛ ملاک و فرقان و نیز کتاب رفع و حل اختلافات و صدور حکم و قضاوت نهائی و قطعی معرفی کرده است. همین ویژگیها؛ آن را؛ اقوَم و بهترین کتاب هدایت نموده است. لازمۀ چنین کتابی؛ آن است که تعریف مشخص و روشنی از موضوعات و مسائل داشته باشد.

یکی از آنها؛ تعریف حق و باطل؛ در عالم نسبیات و محسوسات؛ یعنی عالم خلقت است. با داشتن چنین معیار و ملاکی؛ ما قادر خواهیم بود که با مراجعه به آیات قرآن، براحتی و بخوبی تشخیص دهیم که آیا پدیده یا عقیده و یا هر چیزی؛ حق است یا باطل. از جملۀ آنهاست؛ تناسخ و رجعت!

یکی از ویژگی های مهم قرآن؛ زبان خاص و بدیع آن است. بسیاری از تفسیرها و فهم های نادرست از قرآن؛ بخاطر عدم آشنائی ما با ” زبان قرآن ” است. زبان قرآن مانند ساختار ادبی آن همچنان برایمان ناشناخته مانده است. ما وقتی قرآن می خوانیم؛ گمان می کنیم که آن را درست می خوانیم! ما گمان می کنیم که زبان قرآن؛ کم و بیش زبان متداول بشر امروزی است! ما قرآن را در حقیقت با زبان بشری خودمان می خوانیم و چون با زبان خاص قرآن؛ بیگانه هستیم؛ قرآن را با زبان خودمان می فهمیم. در نتیجه غلط می فهمیم!

اما وقتی با ساختار و طبیعت قرآن آشنا شویم و زبان خاص قرآن را یاد بگیریم؛ و نیز سایۀ سنگین ذهنیت کاذب هزار و چندین ساله را از ذهن خود بزدائیم؛ خواهیم دید که بعد از توحید؛ روشنتر از حقیقتِ زندگی های متوالی؛ نمی توان حقیقتی را در قرآن به این وضوح یافت!

*****

همانطور که پس از این در فصول این کتاب خواهید دید، در قرآن کریم آیاتی به شکل -جفت جفت- وجود دارد که در قرآن با عبارت – مثانی- شناخته می شود. سبک و سیاق و گویشِ این مجموعه آیات کاملا شبیه به هم هستند و مشخص است که خداوند متعال آنها را جهت رمزگشایی و بیان حقیقتی ضروری به این شکل نازل نموده است تا از طریق درک حقیقتِ آیات مشابه با هم، حقایق آشکار شود و در نتیجه دلها برای آرامش به ذکر خداوند آماده گردند.کلمه – مثانی- در آیه ذیل به معنای – جفت جفت- کلید تفسیر ساختاری آیات قرآن کریم است که؛

اللهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللهِ ذلِكَ هُدَى اللهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ.   (23/ زمر)

خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش همانند يكديگر است؛ (و) آياتى (جفت جفت) دارد كه از آن لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‌ترسند مى‌افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذكر خدا مى‌شود؛ اين همان هدايت الهى است كه هركس را بخواهد با آن راهنمايى مى‌كند؛ و هركس را خداوند گمراه سازد، هيچ راهنمايى براى او نخواهد بود.

معنی -مثانی- نیز همان است که امیرالمومنین علی علیه السّلام فرمود:

بعضی از آیات کتاب خدا با برخی دیگر، به نطق در می آیند، و برخی از آنها بر برخی دیگر شاهد و گواه است.[6]

زیرا که مثانی جمع -مثنیّه- اسم مفعول از -ثِنی- به معنی -پیچیدن و برگشتن- است. مثلاً رودخانه که در بعضی جاها از مسیرش پیچ می خورد و دور می زند و بر می گردد، آن جایها همان مثانی اوست که به جهت این انعطاف، قسمت قبل از پیچ رودخانه و قسمت بعد از پیچ آن، ناظر به یکدیگرند. آیات قرآنی هم با هم این چنین اند که ناظرِ یکدیگرند یعنی بیان و زبان یکدیگرند.[7]

در حقیقت زمانی می توان از مثانی سخن به میان آورد که نوعی وابستگی بین دو آیه به وجود آمده باشد، به گونه ای که نتوان یکی را از دیگری بی نیاز و مستقل دانست. همچنین در کلمه «مَثنی» نیز معنای تعدّد و تکرار وجود دارد، اما مقصود تکرار عینِ یک شیء نیست، بلکه تکرارِ معنا از جهت و منظری دیگر منظور است. مثل برنامه های متعدد جهت رسیدن به یک هدف واحد.

اسلوب قرآن نیز به گونه ای است که از جهات متعدد به یک موضوع می پردازد، تا هم جوانب مختلف موضوع تبیین گردد، و هم اینکه موضوع، به عباراتی دیگر نیز بیان شده باشد تا ابهامات احتمالی برطرف گردد. مثانی یا همان “دوتایی های قرآن” ممکن است در مقابل هم، و یا در جهت تقویت و تبيين همدیگر قرار گیرند، و به عبارتی دیگر تکرار شود، اما در هر صورت، یک موضوع مشترک را دنبال می کنند؛

در ذیل؛ اولین مورد از آیاتِ – مثانیِ– قرآن کریم که با موضوع مورد بحث ما در این کتاب در ارتباط است- را مورد بررسی قرار می دهیم؛ خداوند متعال می‌‌‌فرماید:

وَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير (4 / حدید)

و آنکه آسمانها و زمین را در شش روز خلق نمود، سپس به عرش پرداخت.

می‌‌‌داند آنچه را که در زمین وارد مي‌شود و آنچه که از آن خارج می‌‌‌شود

و آنچه از آسمان نازل می‌‌‌شود و آنچه که در آن عروج می‌‌‌کند  

(درحالیکه) او با شما است هرجا که باشید و خداوند بینا است به آنچه که عمل می‌‌‌کنید.

در جای دیگر نیز مشابه همین آیه آمده است:

يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها وَ هُوَ الرَّحيمُ الْغَفُورُ   (2/ سباء)

آنچه در زمین فرو مى‌رود و آنچه از آن بیرون مى‌آید و آنچه از آسمان فرود مى‌آید و آنچه که به طرف آن بالا مى‌رود [همه را] می‌داند و او همان مهربانِ بسیار آمرزنده است.

همانطور که می بینید، در این دو آیه به ارتباطی تنگاتنگ میان نزول و عروجِ روح انسان و ارتباط این نزول و عروج با اعمال او اشاره شده است.

دو عبارت آغازین یعنی: ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها به ورود و خروج جسم انسان از زمین اشاره می‌‌‌کند.

و دو عبارت دیگر یعنی: ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها نیز به نزول و عروج روح انسان اشاره می‌‌‌کند.

و عبارت آخر آيه ابتدایی یعنی: هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ اشاره به همراهی، آگاهي و نظارت خداوند متعال در تمامی‌‌‌ این حالات و رفت و آمدهای روح و جسم به زمین دارد، یعنی اینکه خداوند در تمامی زمان ها با بندگان خویش همراه است و از اعمال آنان غافل نیست. به همین دلیل در آخر می‌‌‌فرماید: و اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير به این معنی که خداوند از اعمال انسان، اعمالی که برکیفیت نزول و عروج روح انسان اثرگذار است، آگاه است و مجموعه اعمال هر فرد در علم خدا محفوظ است و این اعمال در کتابت و ضمير وجود انسان ثبت می‌‌‌شود.

اما چگونه می توان وجود عبارت پایانی یعنی –وَ هُوَ الرَّحيمُ الْغَفُورُ- را توجیه و تفسیر نمود؟!،جز اینکه باور کنیم که خداوند بارها به ما مهلت می دهد، رحمت و غفران خود را شامل حال ما می کند و بارها و بارها نزول و عروجِ روح ما را از زمین به قدرت خویش ممکن می سازد تا ما را اینچنین شمال مغفرت خویش قرار دهد. در غیر اینصورت هیچ دلیل و معنایی برای این عبارت نمی توان یافت.


[1]– احتجاج- ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 405

[2] – كتاب قرآن در اسلام، علامه طباطبایی

[3] – ان القران لم ینزل لیکذب بعضه بعضا و لکن نزل ان یصدق بعضه بعضا فماعرفتم فاعملوا به و ما تشابه علیکم فامنوابه.  (عبدالرحمن، سیوطى، الدرالمنثور، ج 2، ص 149، چاپ قدیم)

[4] – قُل إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلفَوَحِشَ مَا ظَهَرَ مِنهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلإِثمَ وَٱلبَغيَ بِغَيرِ ٱلحَقِّ   (33/ اعراف)

[5] – كلينى، الفروع من الكافى، تهران، دارالكتب ‏الاسلاميه، ج 6، ص 406

[6] –   کِتَابُ اللهِ یَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ وَ یَشهَدُ بَعضُهُ عَلَی بَعضٍ   (خطبه 133 نهج البلاغة)

[7] – مقاله مبانی قرآنی تفسیر قرآن به قرآن . معرفت 1388 شماره 136 نویسنده: علی فتحی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *