با اینکه جزای طبیعی گناه، محرومیت از مواهب الهی است، اما خداوند متعال بر پایه رحمت بی منتهای خویش، انسانها را به حال خود رها نکرده و آنها را به تدریج تربیت میکند و این حقیقتی است که در این بخش به اثبات خواهد رسید. برای همین، در ابتدا ربوبیت و تربیت بخشیِ خداوند متعال باید صورتی عینی به خود گیرد و به شکلی دقیق معنا گردد.
نویسنده کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم»[1] در جمعبندی آرای کُتب لغت، ذیلِ معنای کلمه – ربّ – مینویسد: نظر محققانه در آرای لغتشناسان آن است که معنای اصلی و بنیادیِ واژه «ربّ» هدایت کردن یک چیز به سمت کمال و از میان بردن نقایصِ آن است؛ گاه از طریق کاستن و پیراستن و زمانی از راهِ افزودن و آراستن.
وی سپس ادامه می دهد که: این -کمال بخشی- گاه در امور ذاتی و گاه در امور عرضی است و زمانی در اعتقادات و معارف و گاه در صفات و اعمال و آداب و اخلاق و علوم است و از این ربوبیت و کمالبخشی به تناسب موارد مختلف، تعابیر گوناگونی صورت میگیرد، مانند اصلاح، اِنعام، تدبیر، سیاست کردن، به اتمام رساندن و … .
او در نهایت می گوید: اگر معنای اصلی «ربّ» را –کمالبخشی- بدانیم، دیگر معانیای که در کتابهای لغت برای این واژه یاد کردهاند، مانند مالکیت، مُصاحبت، سیادت، قِیمومت، فزونی، ثمردهی، برتری، تعلیم، تغذیه و امثال این معانی، در شمار معانیِ ثانوی آن یعنی – کمال بخشی – به حساب میآید.
بنابر این، معنای کلمه – ربّ – که نشانگرِ تربیت، ارشاد و هدایت است، عبارت است از رساندنِ هر چيز به تدریج تا به حد کمال. کلمه – ربّ – پس از کلمه – الله – جامع جمیع صفات جمال و جلال پروردگار و جامعِ جمیعِ صفات رقاء و ارتقاء برای تکامل نفوس انسانی است و رحمن و رحیم نیز مصداق اَتمّ نام مبارکِ – ربّ – است و به همین جهت تمام دعاهایی که در قرآن کریم ذکر شده و سبب قرب به حق میشود با نام مقدس – رَبّ[2]– شروع شده است. در عبارتِ شريفِ الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ نيز کلمه ربّ كه در كنار– عالَمين– آمده است، نشان ميدهد كه خداوند متعال همواره رب و تربيت كننده و رشد دهنده مخلوقات ميباشد، به همين دليل بيمعني است كه آنها را بيهوده رها كند و به حال خود واگذارد. خداوند در مسير تربيت انسان، گاه او را (به ظاهر) رها مي كند تا نتايج اعمال خود را ببيند. اما باز تنها اوست كه دوباره او را هدايت مي كند و انسان هيچگاه در مسير پر پیچ و خم زندگیِ دنیا بیهوده رها نميشود، برای همین است که می فرماید:
أَيَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدى (36 / قیامت)
آیا انسان تصوّر میکند که بیهوده رها میشود؟
رسول اکرم (ص) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
خدای عزّوجلّ مردم را بیهوده نیافریده و آنها را مُهمَل رها نساخته و حکمت خود را بازیچه ننموده است.[3]
پس «وقتی خداوند خود را ” ربُّ العالَمین ” معرفی می کند، پس او در همه حال و در هرجا در حالِ تربیت موجودات و مخلوقات خود بوده؛ چه دنیای زمینی باشد و چه عالم برزخ و آخرت، و البته که مقصدِ تربیت هم جز رشد بسوی کمال نیست. پس عذابِ جهنم هم هدفی جز جبران خساراتی که انسان به خود وارد کرده ندارد و در سرانجامِ آن چیزی جز جنتِ خدا و لقای حق نیست.»[4]
پس انسان؛ بَنا به هدفی كه براي آن خلق شده است، هيچگاه رها نمي شود. بلکه بازتاب اعمال وكيفر و يا پاداش وی از طرف خداوند رحمان، نوعي تربيت و تشويق براي رشد و كمال او محسوب مى شود و خداوند متعال اين امكان را براي تمامي موجودات فراهم آورده و آنها را از نعمت هستي برخوردار نموده است تا بتوانند خواسته ها و غريزه ها و اهداف خود را در عالم طبيعت اجرا نمايند. در این میان قالب جسمانی آنها نیز جزئي از هستي ایشان است كه بايد به وسيله آن، در عالم طبيعت و در مواجهه با اضداد، مجرّب شوند و نهايتاً به سوي كمال و مقصد نهايي و عالم نور حركت كنند. بر همین اساس، اگر نفس انسان، در مسیرِ پیشرفت كامل شود، ارتباط او با جسم به دليل قطع تعلّقات، منقطع مي گردد و از عالم ماده رها ميشود. در چنين حالتی خطابِ رُبوبی رسد كه:
ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي (28، 29 و 30 / فجر)
ای نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت بازگردكه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم درآى، و در بهشت خاصِ من وارد شو!
اما نفوسي كه ناقصند و كمالاتي كه براي آن خلق شده اند را هنوز به دست نياورده اند چه باید بکنند؟ بی شک خداوند مهربان خلایق را به حال خود رها نمی کند، به همین دلیل هم است که در روایات به صراحت تاکید شده که اگر کسی ذره ای از ایمان در دل داشته باشد، برای همیشه در آتش نمی ماند. زیرا رسول اكرم (ص) مي فرمايد:
خدا هیچکس را در آتش دوزخ مخلد و جاويد ندارد مگر اهل كفر و جحود و اهل ضلالت و شرك را.[5]
این درحالیست که بيشتر مردمان، كفر و ايمان را توأماً در دل دارند، نه کفر مطلق دارند و نه ایمان مطلق. با اين حساب، آنها بعد از مرگ نه در آتش می مانند و نه از بهشت بهرهاي دارند! و این غیر ممکن است. مگر قایل شویم به این که خداوند متعال، ارواح ناکامل و ناقص را مکرّراً به دنیا باز می گرداند تا در خلال سختی ها و امتحاناتِ زندگی رشد و کمال لازم را بدست آورند و با نفسی پاک شده از کفر و عصیان به بارگاه الهی راه یابند و یا اینکه بالعکس کفر خود را به نهایت برسانند و مستحق عذاب همیشگی شوند.
دكتر نيوتن[6] نویسنده کتاب سفر روح مي نويسد: «اصولاً سه چهارم روحهايي كه در حال حاضر روي زمين ميباشند و جسم بشري دارند هنوز در مراحل اوليه پيشرفت هستند. …. و اكثريتِ جمعيت فعلي جهان در سطوح پايين پيشرفت روحي قرار دارند.»[7] این ها همان هایی هستند که کفر و ایمان را در خود توأماً دارند و هنوز در مراحل اولیه مسیر کمال قرار دارند. برای همین است که در قرآن كريم آمده است كهأَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (100/ بقره) بيشترشان ايمان نمي آورند. (أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (37/ انعام و 55/ يونس) و …. بيشترشان نمي دانند. و أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ (111/ انعام) یعنی: بيشترشان جهالت می ورزند.
بعضي از ارواح انسان ها چنان مبتدي و خام هستند كه حتي نمي توانند با كسي ارتباط صميمانه برقرار كنند، آنها زندگي حيواني دارند و تنها اغراض جسماني و حيواني است كه رفتار و کردار آنها را جهت می دهد. يكي از بزرگترين دلايلِ اين كه نفوس، در طول حيات خود از لحاظ معنوي خام مي مانند اين است كه فريفته زيباييها و زينتهاي دنيوي مي شوند و در پي شادي واقعي و دائمي نمي روند، زيرا همیشه لذت دنيا را بر رنج و شادي دنيا را بر غم، ترجيح مي دهند. آنها در مورد مسائل معنوي به كوچكترين حقيقت و راحت ترين سطح تعليم قانع مي شوند، اما در مورد مسائل مادي هميشه بزرگترين و كاملترين موارد را مي خواهند و هيچگاه در طول زندگي براي شناخت حقيقتِ وجود خود تلاشي نمي كنند. اين احوال در ميان انسانها با مراتبِ متغير و متفاوتي وجود دارد و به همان نسبت هم درجهي پيشرفتِ روحشان تغییر می کند. يكي تنها با شنيدن يك مطلب از جستجوي حقيقت باز مي ايستد، ديگري مطالبي را پيگيري مي كند اما ناگهان خود را نسبت به درك حقيقت و ادامه مسير بي نياز مي بيند، اما بعضي نيز هستند كه تا وقتي هدف خلقت و وظيفه الهي خود را به طور كامل درك نكنند و آن را به انجام نرسانند به هيچ وجه ساكن نمي شوند و آرام نمی گیرند. “کسانی که ایمان و اعتقاد خود را منحصر به عالم ماده می دانند آنها به همان تاریکی تعلق دارند، آنها نمی توانند به حقایق نوری دست یابند. ولی آنان که به حقایق بالاتر از ماده ایمان دارند و از صحتِ حقایق روحی و مراحل كمالِ ارواح بحث می کنند، آنها (هدفِ) حیات خود را شناخته اند.[8] و به سوی آن در حرکت اند. اما متاسفانه بسياري از افراد اين حقيقت را كه – سختي ها و رنجها در دنيا موجب رشد و كمال انسان مي شود– يك قانون جبري مي دانند. زيرا كه اگر اختياري با آنها باشد، تمايلي به رشد و تکامل ندارند و همين مرحله از عقل و مرتبه انساني براي آنها كفايت مي كند. غافل از اینکه خواست خداوند چیز دیگریست؛
مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ ( 179/ آل عمران)
خدا بر آن نيست كه مؤمنان را به اين [حالى] كه شما بر آن هستيد، واگذارد، تا آنكه پليد را از پاك جدا كند.
و همچنین می فرماید:
وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ لِيَميزَ اللهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (36/ انفال)
و كافران بهسوى دوزخ حشر می شوند برای اینکه خداوند ناپاك را از پاك جدا سازد، و ناپاكها را روى يكديگر بگذارد، و همه را متراكم و فشرده سازد، و [يكجا] در دوزخ قرار دهد. اينها همان زيانكارانند.
چنانکه می بینید؛ در آیه اول جدا شدن خبیث از طیب در دنیا صورت می گیرد، و در آیه بعدی، همین عمل اما در جهنم انجام می شود. پس واضح است که انسان ها در همین جهنمِ طبیعت بارها حشر می شوند تا خبیث از طیب در وجودشان پاک گردد. امام حسن (ع) در تفسیر این آیه شریفه می فرماید:
خداوند که به فضل و رحمت خویش واجبات را برای شما تعیین نمود؛ نه از جهت احتیاج به انجامِ آن بود. [بلکه] آن از رحمتش بود تا خبیث از طیب جدا گردد و دلهایتان صفا یابد و قلبهای شما روشن گردد و به رحمت خدا بر یکدیگر سبقت گیرید و مقامهای شما در بهشت افزون گردد.[9]
قاضی سعید قمی در شرح این آیه شریفه می نویسد: «آنگاه که عنایت الهی اقتضاء کند، نفوس انسانی به عالم جسمانی بازمی گردند تا امتحان شوند و خداوند (اینچنین) خبیث را از طیّب جدا می نماید. زیرا که در درونِ بعضی از نفوس؛ انگیزه ها و خواست هایی وجود دارد که جز خدا نداند و در عالم ربوبیت هم موضعی برای بروز این خواست ها نیست، همان خواست هایی که در طینت آنها مستتر شده. پس به همین دلیل به آنها امر می شود که به این عالم بازگردند. زیرا این عالم است که دار ابتلاء و امتحان است.»[10]
حال باید دید که صفا و روشنی قلب و جدا شدن ناپاکی از پاکی ها در طول چه زماني انجام می شود؟80 سال؟ 1000 سال و يا بيشتر؟ پاسخ اين پرسش نيز در قرآن كريم بیان شده، آنجا که میفرماید:
اِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً لِلطَّاغينَ مَآباً لابِثينَ فيها أَحْقابا (21 تا 23 / نبأ)
همانا جهنم همواره کمین گاه بوده است، بازگشتگاهی برای طغیان کنندگان که در آنعمرهای بسیار درنگ کنند.
معنای کلمه – اَحقاباً – كه در آيه بالا آمده، به صورت – حُقُب– در آیه 60 سوره کهف بیان شده تا بتوانیم معنای آن را بهتر درک کنیم:
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60/کهف)
و آنگاه که موسی به جوان همراهش گفت: از پای ننشینم تا آنجا که به مجمع البحرین برسم حتي اگر عمرهای (دراز) را سپری کنم.
امام صادق (ع) می فرماید: الْحُقْبَهْ ثَمَانُونَ سَنَهْ [11] یعنی: هر حُقُب، هشتاد سال است. همانطور که مشاهده میشود، کلمه – حُقُب – نیز در آیه مذکور به معنی عمرهای متعدد و طولاني به کار رفته است. بنابر این، در سوره نبأ جمع این کلمه یعنی – اَحقاب – به معنی – عمرها– است. حمرانبن اَعین گوید:
از امام صادق (علیه السلام) دربارهی این آیات یعنی: لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا، لَّا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا، پرسیدم. امام فرمود: «این در مورد کسانی است که از آتش خارج میشوند».[12]
بنابر این، جای هیچ شک باقی نمی ماند که دوزخیان باید عمرهای زیادی را برای پاک شدن و تصفیه؛ در دوزخِ طبیعت سپری کنند و همه دُیون خود را بپردازند تا بتوانند از دروازه های آسمان بگذرند و به عالم نور برسند. اما این زمان ممکن است بسیار طولانی و طاقت فرسا باشد؛
به ساحت مقدس رسول اکرم (ص) عرض شد: ای رسول خدا! احقاب به چه معنی است؟ آنحضرت فرمود: احقاب سالهای طولانی است و هر (حقب) 80 سال است! و هر سال 360 روز است. درحالیکه هر روز نزد پروردگار 1000 سال است نسبت به آنچه که میشمارید.[13]
توضیح آنکه، عمر طبيعي يك انسان در حدود 80 سال است، پس برطبق این حدیث شریف، حاصل ضرب این اعداد می شود (000/800/28) یا بیست و هشت میلیون و هشتصد هزار سال که اشاره به مهلتي دارد كه خداوند متعال طي عمرهاي متعدد، براي رهايي از جهنم به طغيان كنندگان ميدهد. برای همین است که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
آن روز از نیمه نخواهد گذشت که اهل بهشت در بهشت و اهل جهنّم به جهنّم روانه میشوند.[14]
جالب است که این عدد تقریباً نیمی از مدت پنجاه هزار سال که در سوره معارج به آن اشاره شده را پوشش می دهد. آنجا که می فرماید:
تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَة (4/ معارج)
ملائکه و روح به سوی خداوند عروج میکنند، در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است.
این بدان معنی است که هر کدام از ما انسان ها در درون مهلتِ 50 هزار ساله ای قرار داریم که از طرف خداوند برای عروج روح انسان تعیین شده است و هر کدام از ما نیز ممکن است تا قبل از پایان این مهلت و یا در اواسطِ آن؛ به سوی بهشت و یا به سوی جهنم حرکت کنیم و تکلیفِ پرونده خویش را روشن کنیم. یه همین دلیل است که امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه فرمود:
«آگاه باشید! و خود به حساب خویشتن برسید پیش از آنکه مورد حسابرسی قرار گیرید که بازداشتگاهها و مواقف قیامت پنجاه جایگاه است که طول زمانِ هر موقفی هزار سال است. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود که: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَة».[15]
بنابر این، برای ایجاد تغییرات مثبت در خلق و خو و همچنین پیشرفت در تبدیل ظلمت به نور در وجود خود، باید تجربه های بسیاری اندوخت تا اینکه به تدریج تغییرات اساسی در نفس ما ایجاد شود و آثار سوءِ اعمال ما پاک گردد. رسول اکرم (ص) نیز در گفتاری اعجاب انگیز این حقیقت را آشکار نموده، می فرماید:
هرکس به نفس خویش ظلم کند، حبس می شود در روزی که مدت آن پنجاه هزار سال است تا آنکه حزن و غم و پشیمانی در اعماق قلب وی پدیدار گردد!! سپس مورد رحمت قرار ميگيرد و داخل بهشت می شود.[16]
حقیقت این است که براساس آیه وَأَن لَيسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعى (39 / نجم) انسان را نیست مگر آنچه که برای آن سعی کند. پس تنها راه اینکه حزن و پشیمانی وی، او را به بهشت داخل گرداند، سعی وتلاشی است که باید در طی زمان های طولانی به کار گرفته شود تا پشیمانی وی متحقق گردد و توبه نماید و راه خدا را پیش گیرد و تنها، سعی و تلاش انسان و مجاهدتِ خالصانه او در طول این پنجاه هزارسال، بهشت را نصیب وی خواهد نمود و کلید اصلی آن، توبه و پشیمانی از گذشته و انجام اوامر الهی است.
بر طبق این روایت، این پنجاه هزار سال همان مدتی است که برای تزکیه نفس در جهات مختلف به انسان عطا شده است و البته «این نیز صحیح است که ما خود، مختار و آزادیم و می توانیم این دوره را به هر نحو که مایلیم، خواه سریع و خواه کند و آرام، به پایان رسانیده و دیر یا زود به حد کمال رهسپار شویم، و ما می توانیم در انواع و اقسام تنعمات مادی و عیش و عشرت به سر برده و بدین وسیله زندگی ها و مراحل زیادی را در بطالت، بیکاری یا رذالت و شرارت بگذرانیم ، ولی نبایستی غافل بود که زمانی می رسد که حس تکلیف، ما را بیدار کرده، متنبه ساخته و به ما گوشمالی خواهد داد. در این وقت است که درد و رنج، مُحرّک این سستی و رخوت شده و به ناچار مجبور می شویم دوره تکاملی که آن را مدت ها به حال وقفه انداخته ایم و ذره ای در آن پیش نرفته ایم را ادامه داده و به جانب مقصود رهسپار شویم.»[17]
قطب شیرازی می گوید: «هرگاه كه آدمى از ميان برخيزد و امر بالكليه به خدا رجوع كند كه تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ [18] آنگاه »جهانِ خلق» ظاهر شود، همچون مسى زراندود كه زر از وى برَود و سياهى و تيرگىِ ذاتى او پدید آيد؛ و سرِّ تسميه اين جهان به «دار الغرور» ظاهر شود ….
و هرگاه كه امر به كلّيّه رجوع كند، نفوس و ابدانِ آن كسان كه ارواح و قلوبِ ايشان در جهان وحدت است با خويش همراه بَرَد براى ثبوت علاقه، و چون خلق بالكليه (از یکدیگر) ممتاز گردند كه وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ [19] ارواح و ابدانِ آن كسان كه نفوس و قلوبِ ايشان در جهان كثرت (دنیا) است به جهان كثرت پيوندد از موضع علاقه، و آن روز، «عالم امر» دار السّرور گردد و جنّات نعيم؛ و «عالم خلق» دار البوار و عذاب اليم گردد.»[20]
بنابر این، اگر انسان، زندگی خود را در هوی و هوس های شهوانی به سر برد و در راه خیر و صلاح قدمی برندارد ، بدون شک در منجلاب پستی باقی می ماند و از شان و مقام وی نیز کاسته می گردد تا آن که به واسطه رنج و مشقت ، خود را منزه و پاک سازد و به مجرد این که این مرحله را پیمود، یعنی تا اندازه ای پاک و تصفیه شد، از اینجا است که دوره تکامل وی به طرز بهتر و مفیدتری ادامه می یابد. از همین زمان طولانی میتوان دریافت که انسان برای کسب کمال در جهات مختلف چه زمانهایی را در این کره خاکی باید طی کند. این بدان معنی است که کمال انسان و رها شدن او از بند گناهان و وابستگیها؛ نیاز به زمان های طولانی دارد و خداوند، مهربان تر از این است که چنین فرصتی را از بندگان خویش دریغ نماید و آنها را از رحمتِ خویش ناامید سازد.
| عمرها بايست تا دَم پاك شد |
تا امين و مَحرمِ افلاك شد[21] |
خداوند متعال در ادامه آیات سوره نبأ که جهنم را بازگشتگاه مجرمان معرفی می کند، میفرماید: جَزاءً وِفاقاً (26/نبأ) یعنی:جزایی موافق با عمل و قطعاً جزای موافق با عمل، تنها در دنیا امکانپذیر است، حتی پس از مرگ. همین است که در حدیث قدسی خداوند متعال خطاب به حضرت موسی (ع) فرمود:
همانا دنیا، دار عقوبت است که آدم (ع) را به خاطر گناهش در آن عقوبت نمودم.[22]
روایت ذیل نیز یکی از گویاترین روایات در اثبات این مطلب است که برای پاک شدن گناهان بشر، عمرهای بسیاری لازم است؛
«ابوبصير روايت كند که: به امام صادق (ع) عرض كردم: يا ابن رسول اللَّه! مرا بترسان كه قسىّ القلب و دل سنگ شدهام!
امام (ع) فرمود: اى أبا محمد! پس خود را براي حياتي طولاني آماده کن که همانا دوزخیان، آتش را بزرگ می شمارند، اما بهشتیان، بهشت و نعمت فراوان آن را بزرگ میشمارند؛ و زمانیکه جهنمیان وارد آن شوند [به اندازهی] مسیر هفتادساله در آن سقوط میکنند، پس هرگاه خود را به بالای جهنّم برسانند، با گرزهای آهنین بر سرشان کوبیده میشود و به پایین جهنّم بازگردانده میشوند و پیوسته حالشان چنین است، چنانکه خداوند فرموده است: «کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعیدُوا فیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ»[23]آنگاه پوستهای دیگری جایگزین پوستهای بدنشان میشود».!!
[در اینهنگام] امام ([خطاب به من] فرمود: «آیا همین مقدار تو را کفایت میکند»؟ عرض کردم: «آری! برایم کافی است، کافی است»![24]
بي شك، در اينجا منظور امام (ع) از حيات طولاني که ابوبصیر باید خود را برای آن آماده کند، طول عمر نيست. زیرا که هیچگاه ارتکاب گناه، موجب طول عمر انسان نمی شود. همچنانکه امام صادق (ع) فرمود: مردم بيشتر از آنكه با اجل خود بميرند، بر اثر گناهان خود مى ميرند.[25] حتی امام (ع) در جای دیگر می فرماید: زنا, عمر را کوتاه می کند.[26] بنابر این، منظور امام (ع) از تحمل زندگی طولانی، بدون تردید؛ آمادگی انسان برای تحمل دور ملال آور زندگی های متوالی است كه نتيجه آن پاکی، بیداری و طهارت نفس خواهد بود. زيرا كه قساوتِ قلب امري است كه بايد توسط خودِ انسان به نرمي، مهرباني، بیداری و توبه تبديل شود و بی شک، همين صفت سنگدلي و قساوت است که كمالِ انسان را به مدتهايي طولاني و ملال آور به تعويق می افكند. جالب است که امام (ع) پس از این مطالب به ابوبصیر هشدار می دهد که در هر باری که به جهنم بازگردی، پوست تو با پوست جدیدی عوض می شود و این همان زندگی های متوالی مشقت بار است که انسان قَسیُ القلب باید آن را تحمل کند تا قساوت قلب او به تدریج به نرمی و مهربانی تبدیل شود. باز یکی از محکمترین آیات در اثبات آشکارِ مهلت های مکرر خداوند به بندگانش آیه ذیل است که:
قُلْ مَنْ كانَ فِي الضّلا’لَةِ فَلْيمْدُد لَهُ الرَّحْمنِ مَدّاً حَتَّى إِذَا رَأَواْ مَا يُوعَدُونَ إِمَّا ٱلعَذَابَ وَإِمَّا ٱلسَّاعَةَ فَسَيَعلَمُونَ مَن هُوَ شَرّ مَّكَانا وَأَضعَفُ جُندا (75/ مریم)
بگو: هر كه در گمراهی باشد، خداى رحمان به او مهلت دهد؛ تا زمانى كه وعده هاى الهى را با چشم خود ببيند؛ يا عذاب و يا قيامت. آنوقت خواهند دانست چه كسى جايگاهش بدتر و لشگرش ناتوان تر است.
جالب اینکه، عبارت – إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ – دقیقا در آیه ذیل نیز تکرار شده تا مفهوم مهمی را برای ما به اثبات رساند؛
وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَداً حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَدا (23، 24/ جن)
و هر کس که خدا و رسولش را عصیان کند، پس برای اوست آتش جهنم، که در آن باقی میماند تا ابد، تا آن زمان که آنچه به ایشان وعده داده شده است را ببینند، پس خواهند دانست که چه کسی بی یارتر است و لشگر چه کسی کم عددتر است.
به طوری که ملاحظه میشود سبک و سیاق این آيات – در عبارت – إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ – کاملاً با یکدیگر شبیه است. با این تفاوت که در آیه اول ميفرمايد: کسی که در گمراهی است، پس باید خداوند رحمان او را مهلت دهد مهلتهاي طولانی، تا آن زمانی که ببینند وعده خدای را. سپس در آیه بعدی میفرماید: آنان که عصیان کنند خدا و رسولش را، در جهنم باقی میمانند، تا آن زمانی که ببینند وعده خدای را.
بنابر این، باقی ماندن در جهنم در سوره جن و مهلت دادن خداوند رحمن به گمراهان در سوره مریم هر دو مُتضمِّن یک معنی است. یعنی اینکه باقی ماندنِ عاصیان در دوزخ با مهلت دادن به گمراهان در جهت کمال، به یک معنی است و اینکه این مهلت (علیرغم تحمل عقوبات و رنجها) برای هر دو دسته از انسانها – چه کسانی که در گمراهی قرار دارند و چه کسانی که خدا و رسولش را عمداً نافرمانی کردند- وجود دارد. با این تفاوت که عاصیان و گناهکاران علاوه بر امکان تولد دوباره، باید جزای اعمال خود را نیز در جهنمِ دنیا ببینند و عقوبت های شدیدی را متحمل شوند. بنابر این، کار آنها برای نجات از جهنم و رسیدن به بهشت بسیار دشوارتر از افرادی است که هنوز شامل هدایت الهی نشده اند و در گمراهیِ ناخواسته به سر می برند.
چنانچه دقت شود، این نوع تشابه در آیات دیگر نیز دیده می شود، آنجا که می فرماید:
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعين (118 و 119 / هود)
اگر پروردگار تو میخواست، خلق را امتی واحد قرار میداد. ولکن اختلاف در بین انسانها همواره باقی است، مگر آنها که پروردگار تو برایشان رحمت کند و برای همین ایشان را خلق کردیم در حالیکه کلمه پروردگارت حتمیاست که هر آینه جهنم را از جن و انس پر کنم.
خواست پروردگار بر این بوده است که رحمت واسعه اش در اختلاف میان انسانها آشکار گردد و نام های نیک او از جمله: توّاب، علیم، رحمان و جبّار و …. تجلی پیدا کند و دقیقاً برای تجلی همین رحمت، انسان را خلق نموده و نیز برای رسیدن به همین رحمت بی پایان، جهنم را از جن و انس پر میکند. جالب است که عبارت – هر آینه جهنم را از جن و انس پر کنم- را عینا در آیه ذیل می توان مشاهده کرد که:
وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ (12 و 13 / سجده)
اگر مجرمان را آن روز ببینی، میبینی ایشان را که سردرپیش افکندهاند در نزد پروردگارشان، و گویند: پروردگارا! بينا شديم و شنیدیم، پس ما را برگردان تا عملی صالح کنیم که ما اکنون یقین داریم.
(و خدای تعالی میفرماید) اگر میخواستیم قطعا هر نفسی را (به يكباره) هدایت میکردیم، در حالیکه قول من حق است که جهنم را از جن و انس پر میکنم!!
همانطور که پیش از این دیدیم، در این آیه 119 هود، پرکردن دوزخ از جن و انس به مفهوم تحقق رحمت خداوند است چرا که میفرماید – آنها را برای رحمت خلق کردیم و در اینجا نیز در پی در خواست مجرمان مبنی بر بازگشت به دنیا جهت جبران اعمال گذشته، پاسخ خداوند به ايشان اين است كه جهنم را از جن و انس پر ميكنم. بنابر این، جهنم که مکان انباشته شدن جن و انس است، همان عالم مادّه ایست که اکنون در آن قرار داریم؛ همان عالمی که برای جن و انس آماده شده تا در آن، مراتب هدایت و رشد را در طول زمان های طولانی طی کنند. مشابه چنین عباراتی را باز در آیه ذیل می توان دید که فرمود:
كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ (12/ انعام)
خداوند متعال رحمت را بر خویش نوشته است که بی شک شما را تا روز قیامت جمع میکند.
پس، جمع کردن انسانهای خام در زمین تا روز قیامت و همچنین پر کردن جهنم از جن و انس در روز قیامت؛ دو بیان از یک حقیقت واحد است، که یکی به زبان لطف و دیگری به لسانِ رحمت بیان شده است. در اینصورت، جمع شدن انسانها تا روز قيامت و ماندن انسانها و جنيان در دوزخ و پر شدن دوزخ نيز به ازدیادِ روز افزون جمعيت در روي كره زمين اشاره ميكند.
قطب شیرازی[27] رحمة الله عليه در تعریف عرفانی این آیات شریفه می گوید : کلمه – اجْمَعين – (که در بالا به آن اشاره شد- مقتضیِ آن است که هیچیک از دوگروه جن و انس از این حکم خارج نباشند، پس نجات از نار نیست جز آنان را که از حد ناسیّت گامیآن سوتر نهادهاند و جز این هستی، هستی حاصل کرده و غیر این زندگانی، زندگانیاي یافته (باشند).»[28]با این توضیح در مییابیم که انسان تا زمانی که به جهنم دنیا وابسته است و از حدود نیازهای دنیوی گام را فراتر ننهاده است، از هدفی که خداوند متعال برای او تعیین نموده است دور میماند، و در این جهنم دستخوش رنج و عذاب می شود، زیرا که در پشت هر لذت دنیوی، سختی و رنجی نهفته است و از آن جدا نمیشود و ساکنین جهنم دنیا، همواره با سختیها و مصائب دست به گریبان خواهند بود تا اینکه هدایت الهی شامل حالشان گردد و آنها را از جهنم نجات دهد.
*****
یکی از مجموعه آیات مهم قرآن کریم در اثباتِ آشکار زندگی های متوالی –که تاکنون به آن توجه نشده- پرسش و پاسخی است که میان حضرت موسی (ع) و فرعون انجام شده و پرسش زیرکانه و دقیق فرعون از موسی (ع) و همچنین پاسخ صریح خداوند به پرسش او. این مجموعه آیات، مهربانی خداوند متعال را با اثبات قطعی زندگی های متوالی برای رشد و تکامل انسان آشکار نموده است؛
قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى؟
فرعون گفت: اي موسي! پروردگار شما كيست؟
قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى
موسي فرمود: پروردگار ما آنست كه به هر مخلوقي خَلقتِ شايسته اش را عطا كرد، سپس آنرا هدايت نمود.
قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى ؟
فرعون پرسید: (حال كه ميگويي او همه را هدايت كرده!) پس حال آنان كه مردهاند و گمراه بودند، اكنون چگونه است؟
قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي في كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى
موسي (ع) فرمود: علم آنها در كتابي نزد پروردگار من است که نه چیزی را گم ميكند و نه فراموش مينمايد.
الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فيها سُبُلاً … (49 تا 53 / طه)
او همان خداوندي است كه زمين را براي شما بستر و پرورشگاه قرارداد و در آن براي شما راههايي قرار داد…. .
بايد گفت كه سوال فرعون از حضرت موسي (ع) سوالي بسيار دقيق و موشكفانه است، سوالي كه ذهن بسياري از خوانندگان گرامي را نيز به خود مشغول نموده است که تکلیفِ گذشتگان ما چه می شود، آیا آنها دیگر به دنیا باز نمی گردند؟
فرعون گفت: تو كه ميگويي كه پروردگارت همه چيز را خلق كرد و هدايت نمود، پس احوال آنان كه پيش از ما مردهاند و گمراه بودند و هدايت به آنها نرسيده بود، چه ميشود؟ حضرت موسي (ع) نیز پاسخ اين پرسش را به علم خداوند موكول ميكند و خداوند در ادامه آن را پاسخ ميدهد كه؛ ما آنها را هرگز فراموش نميكنيم، بلكه زمين مهدِ آنها خواهد بود، برای همین در ادامه و در آيه 55 ميفرمايد:
مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى (55/ طه)
شما را از زمين خلق كرديم و شما را به آن بازمي گردانيم و بار ديگر شما را از آن خارج ميسازيم.
به عبارت دیگر، چگونگي ادامه حيات در مهادِ زمين هم به وضوح بيان شده است و حيات مجدد به منزله فرصتي براي انسانها است تا با هدايت خداوند و در طي كشيدن بار مصائب دنيوي و امتحاناتِ مختلف در شرايط گوناگون، خود را از منجلاب دنيا نجات داده و به نور خداوند دست یابند.
نشانِ صحتِ این پاسخ از طرف خداوند مهربان، آیاتی است مبنی بر اینکه کافران از پیامبر درخواست می کردند که بعنوان نمونه لااقل؛ پدران مُردۀ آنان را دوباره پیشِ آنها بیاورند. زیرا کافران معتقد بودند که زندگی دنیوی تنها یکبار خواهد بود و پس از آن؛ برای همیشه خواهند مُرد. از اینرو؛ جهت مجادله با پیامبر (ص) می گفتند؛
اِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (35و 36/ دخان)
ما جز این مرگ اول (دیگر هیچ مرگ و زندگی) نداریم و دیگر زنده نخواهیم شد. پس اگر راست می گویی (که اکنون آنها به دنیا بازگشته اند) پدران ما را بیاورید.
همچنین:
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (25 / جاثیه)
و چون آیات و ادلّه روشن ما بر آن کافران تلاوت شود دیگر حجت و عذری نداشته جز اینکه می گویند: اگر راست میگویید پدران ما را (زنده کنید و) بیاورید.
و جالب اینکه خداوند نیز در پاسخ می فرماید:
قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (26/ جاثیه)
بگو ای پیامبر! این خداست که شما را زنده می کند و سپس می میراند سپس شما را تا روز قیامت جمع می کند که شکی در آن نیست ولی اکثر مردم (این حقیقت را) نمیدانند.
این درخواست صریح کافران نشان می دهد که؛ فهم و درک آنها از ” معاد ” ی که آن را باور نداشتند نیز بازگشت به حیات دنیا بوده است!! و جالب تر اینکه پیامبر اکرم (ص) نیز به آنها فرموده که پدران شما اکنون تولد دوباره یافته و به زمین بازگشته اند و پاسخ خداوند نیز در واقع این است که این پیامبر نیست که؛ آنها را و یا شما را (دوباره) می آورد؛ بلکه آن نظام قانونمند الهی است که شما را پس از مرگتان زنده می کند و بعد دوباره می میراند.
متاسفانه تفسیر سنتی معنی ” جمع کردن در قیامت ” را؛ به تجمع یا گِرد هم آوردن همۀ انسانها؛ در یک مکان بیان کرده است که این با معنی کلمات آیه به هیچ وجه تناسب ندارد. دقت کنید که آیه نمی گوید: شما را در روز قیامت جمع می کند. یعنی نمی گوید: یجمعکم فی یوم القیمه بلکه می گوید؛ شما را بسوی یا “تا” روز قیامت جمع می کند. آیا آن غیر از این است که؛ هم اکنون میلیاردها انسان بر روی این کرۀ خاکی؛ جمع شده اند؟! و جمعیت آنها نیز هر روز در حال افزایش است؟! در اثبات این حقیقت، حتی خداوند متعال از مفهوم –تراکمِ روزافزونِ جمعیت در جهنم– نیز پرده برداشته می فرماید:
وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (36/ انفال)
و کافران به سوی جهنم (عالم ماده) محشور شوند. تا آنکه خدا پلید را از پاکیزه جدا سازد و پلیدان را بعضی با بعضی دیگر درآمیزد و با هم گرد آورد، آنگاه همه را در جهنم باقی گذارد، که آنها همان زیانکاران اند.
بر طبق این آیه شریفه، کاربرد جهنم، جدا کردنِ پاک از ناپاک است، و ناپاکان در آن می مانند و پاکان از آن رها می شوند و نجات می یابند. برای همین است که در روایت آمده که:
انسان در جهنم پاک می شود، همانطور که شخصِ آلوده بدن خود را در حمام پاک می کند.[29]
جالب است که در آیۀ ذیل نیز قرآن کریم” جمع کردن انسانها ” تا روز قیامت را؛ ” تجلی رحمت الهی ” توصیف نموده است.!! ؛
قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّه كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (12/ انعام)
بگو! از برای کیست آنچه در آسمانها و زمین است؟ بگو! از آنِ خدا. همان خداوندی که” رحمت ” را بر خود واجب نموده که شما را تا روز قیامت؛ ” جمع ” نماید که شکی در آن نیست و آنهایی که (در این مدت طولانی) بر خود خسارت وارد کردند؛ همانهایی هستند که ایمان نمی آورند.
عبارات « قل » یعنی: بگو و «كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ» یعنی: بر خود واجب نمود!؛ نشان از اهمیت و بزرگی کار دارد. یعنی اینکه از نشانه های”رحمت الهی” ؛ همانا ” جمع کردن انسانها ” تا روز قیامت است. جالب اینکه همین عبارت اخیر؛ تنها دو بار در قرآن آمده و بار دوم آن هم؛ در همین سورۀ انعام می باشد که:
كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (54/ انعام)
پروردگار شما بر خود رحمت را واجب نموده که؛ هر کسی از شما کار بدی از روی جهالت و نادانی انجام دهد؛ ولی بعد توبه کند و خویش را اصلاح نماید؛ پس او حتما آمرزنده و مهربان است!
در این آیه نیز خداوند بر خود رحمت را واجب نموده که؛ بندگان خطاکار ولی توبه کننده را بیآمرزد و بر آنها رحمت نماید. بنابر این، در آیه نخست نیز فایدۀ “رحمتِ الهی” نیز در بخشیدن مهلت به انسانهاست تا بتوانند در زندگی های متوالی همراه با کشیدن بار عقوبتِ گناهان، به درجه تقوا و پرهیزگاری نائل شوند و به لقای الهی واصل شوند.
*****
همانطور که می دانید شیطان از خداوند مهلت می خواهد تا به خیال خود به خداوند اثبات کند که آن کسی که تو مرا مامور به سجده برایش کردی، چیزی نیست و من از او بالاتر و برترم … ؛
قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا (62/ اسراء)
شیطان گفت: «به من بگو: اين كسى را كه بر من برترى دادى [براى چه بود]؟ بلکه اگر تا روز قيامت مهلتم دهى قطعاً فرزندانش را -جز اندكى [از آنها]- ريشهكن خواهم كرد.»
خداوند نیز تا قبل از فرارسیدن قیامت عظمی به او مهلت می دهد و این مهلت تاکنون نیز ادامه دارد. حال چگونه ممکن است که انسان تنها با یکبار زندگی در فرصتی بسیار محدود و کوتاه، از دام چنین صیاد ماهری نجات یابد و فریب حیله ها و نیرنگ های او را نخورد؟ و اساساً چگونه ممکن است که خداوند تا روز قیامت به شیطان مهلت دهد، اما این مهلت را به انسانها ندهد و این نعمت را از آنها دریغ کند؟ اکنون بر اساس رحمت واسعه الهی، اگرچه مهلت او در یک زندگی به پایان می رسد، اما مهلت وی مانند شیطان تا پیش از روز قیامت ادامه خواهد داشت، در روایت ذیل این موضوع به صورتی واضح بیان شده است؛ در روایت است که:
بادیه نشینی خدمت رسول اکرم (ص) عرض کرد: مرا آگاه کن از اینکه توبه تا چه زمانی قبول میشود؟
رسول اکرم (ص) فرمود: همانا باب توبه همواره به روی بندگان باز است تا آن زمان که خورشید از مغرب طلوع کند![30]
همانطور که می دانیم، یکی از نشانههای روز قیامت “طلوع خورشید از مغرب” است. بنابر این، مهلت تکامل انسان تا قیامت عظمی همچنان ادامه مییابد و هیچگاه خداوند متعال انسان را تنها و بیهوده رها نمیکند، بلکه همراه با تحمل عذابهای دنیوی و عقوبت اعمال در هر زندگی، فرصت توبه نیز به او خواهد داد. این حقیقت در آیه ذیل نیز به وضوح بیان شده که می فرماید:
قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ (29/ سجده)
بگو ای پیامبر: «در روز فتح و پيروزى، ايمان كسانى كه كافر شدند سود نمىبخشد و آنان (دیگر) مهلت نمىيابند.»
بنا به فرمایش امام صادق (ع):
یوم الفتح (روز فتح و پیروزی) همان روزی است که دنیا برای ظهور حضرت قائم (عج) مهیّا میشود و [در آن روز] تقرّبجستن به ایمان، تنها برای کسی سودمند است که پیش از آن هنگام، مؤمن بوده باشد. [31]
با این حساب، تا قبل از روز فتح –که همان ظهور امام زمان (ع) است- نوع بشر در زمین خواهد ماند و همراه با جزای اعمال امکان داشتن فرصتی دوباره از او گرفته نخواهد شد.
در زندگی روزمره به مثالها و اشاراتی برمیخوریم که مسئله رجعت و رحمت واسعه حق تعالی را برای ما به خوبی بازگو مینماید. به عنوان مثال: اگر فرزند یا دوست نزدیک ما مرتکب عملی ناشایست شود، فطرت و رحمت الهی که در وجود ما به ودیعت نهاده شده موجب میشود که او را ببخشیم و به او مهلت دهیم و منتظر بمانیم تا ببینیم که در دفعات بعد چگونه عمل میکند و حتی ممکن است اين فرصت را چندینو چند بار تكرار كرده و مهلت را افزايش دهيم تا اینکه شخص مذکور عمل خود را اصلاح کرده و دیگر مرتکب عمل ناشایست نشود. این عمل، یک عملکرد کاملا فاضلانه و حكيمانه برای اشخاصی است که در حق ما مرتکب اشتباه شده باشند و ما نیز نسبت به آنها شفقت داشته و قصد كمك به آنها را داريم. چنین شخصی که صفت عفو و غفران در وجود او نقش بسته است، در جامعه انسانی به عنوان یک انسان نیک سرشت و خوش اخلاق شناخته می شود.
اکنون اگر باور داشته باشیم که هدف انسان از زندگی بر روی زمین، رسیدن به کمال و قرب خداوند متعال باشد، در مییابیم که خداوند متعال نیز این مهلت را در اختیار بندگان خویش قرار میدهد که بارها اشتباه کنند تا بالآخره بتوانند صفات نیکو ر به دست و سعادتمند شوند. این مهلت یعنی؛ همان رجعت به دنیا براي حرکت به سوی کمال. بر این اساس،هر انسانی هر تعداد که فرصت جبران را از دست داده باشد؛ باز هم تولد می یابد و تا جایی که پرونده خود را سیاه نکرده باشد، همواره مورد رحمت و عنایت حق تعالی قرار می گیرد. زیرا که هیچ موجودی؛ ” شر مطلق ” نیست و” شر مطلق ” عین ” عدم ” است. بنابر این هر انسانی؛ هر چقدر هم که به گمراهی کشیده شده باشد؛ ذره ای ” خیر ” و در نتیجه ” نور امید ” در او هست و همین کافی است که در نظام آفرینش -که بر اساس حرکت تکاملی طرح ریزی شده- راه هدایت و رشد برای او همواره باز باشد. از اینرو، نفسِ هر ” تولد “؛ خود؛ یک ” فرصت ” است. و هیچ ” زندگی جدیدی ” عبث و بیهوده نیست؛ بلکه خود؛ یک ” فرصت جدید ” است. و چون بنابر آیات قرآن؛ همه چیز؛ در نهایت؛ بسوی او (خدا) در حال بازگشت است؛ بنابر این؛ هدفِ هر ” تولد ” و ” زندگی “؛ برای بازگشتن بسوی خدا یا کمال بی نهایت طرح ریزی شده است و این هدف در ذات نظام آفرینش نهفته است و راه رشد و تعالی هیچوقت بر روی انسان بسته نیست. چون راه دیگری در نظام آفرینش جز ” راه کمال ” وجود ندارد. حتی برای سنگ و آهن! آیۀ ذیل نیز؛ همین را می گوید که:
أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا قُلْ كُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا أَوْ خَلْقًا مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ (49 تا 51/ اسراء)
کافران می گویند: آیا ما، در بدن جدیدی آفریده خواهیم شد؟! بگو حتی اگر سنگ یا آهن یا چیزی سختر از آنچه که در دلهایتان هست باشید.
آنگاه بلافاصله می گویند: چه کسی ما را بازمی گرداند؟! بگو آن کسی که بار اول شما را خلق نمود!
بنابر این حتی اگر قلب و روح انسان از سنگ و آهن هم سختر گردد؛ باز هم او در بدن جدیدی (ولو در بدن جامدات هم باشد) به زندگی دنیا بازگشت خواهد کرد. زیرا زندگی ” راهی ” است که؛ به ” خدا ” منتهی خواهد شد[32] و اگر در آخر این آیه شریفه، آفرینش را در عبارت «فطرکم اول مره» آورده است. به خاطر آنست که «فطر» در اصل بمعنی ” آفرینش طبیعی” است که؛ در مورد انسانها؛ این آفرینش طبیعی همواره از طریق ولادت از رحم مادر انجام می شود و در گیاهان و جامدات نیز؛ از طریق طبیعی خودشان مانند؛ گرده افشانی و … صورت می گیرد. این همان خداوندی است که امکان رشد و تعالی را برای همه انسانها در زمین مهیا نموده، همانطور که می فرماید؛
وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا (34/ ابراهیم)
و هر آنچه را که ” نیاز ” دارید؛ به شما داده است و اگر بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید؛ (آنها ” نامحدود ” هستند و) شما نمی توانید آن را شمارش کنید!
بی شک، این ” پاسخِ به همۀ نیازها ” و” نعمتهای نامحدود”؛ شامل فرصت تولد جدید؛ برای جبران خطاها نیز می باشد. زیرا هم ” نیاز” و احتیاج به آن از طرف انسانِ خطاکار همواره هست و هم ” امکان بخششِ بی حد و مرز” از جانب خداوند متعال همواره موجود است و محال است که جمع آن دو؛ در نظام آفرینش؛ بطور قهری و جبری به ” رجعت” یا ” تولد دوباره ” نیانجامد!
اکنون درمی یابیم که تابحال آیات مربوط به معاد در قرآن کریم را تا چه حد اشتباه می خواندیم و برای همین بود که حقیقت رجعت را در لابلای آیات پر ارزش آن نمی دیدیم. زیرا تفسیر سطحی و سنتی از آیات قرآن کریم در مورد معاد، تصویر ذهنی ما را در مورد آن، تنها به زمان قیامتِ عُظمی محدود کرده و به این شکل، ما را به طور کلی از درک حقیقت منحرف ساخته است.
[1] – ألتّحقیق فی کلمات القرآن الکریم دایرة المعارفی قرآنی به زبان عربی تألیف حسن مصطفوی است. شرح کلمات قرآن و تفسیر ضمنی و محتوایی آن، از ویژگیهای این کتاب است.
[2] – جالب توجه است كه از لحاظ حروف ابجد، كلمه رب و جمع دو كلمه – محمد (ع)و علي (ع) – نيز جمعاً 202 مي شود.
[3] – إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً وَ لَا أَهْمَلَهُمْ سُدًی وَ لَا أَظْهَرَ حِکْمَتَهُ لَعِبا. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۶۰ تحف العقول، ص۴۷۴ )
[4] – دنیا مدرسه تربیت ارواح انسانی – محمد صالحی
[5] – اسرار توحيد ; ج ۱ ص ۴۵۰
[6] – مایکل نیوتنMichael Newton) ) روانشناس و محقق آمریکایی است. وی گفتار افرادی که به خواب مصنوعی (هیپنوز) فرورفتهاند را ثبت نموده و از طریق بررسی مطالب آنها به اطلاعاتی مربوط به کمال روحی انسان و جایگاهی که روح در فاصله بین زندگیهای متوالی خود در آنجا توقف مینماید، بدست آورده است.
[7] – کتاب سفر روح – نویسنده: مایکل نیوتن
[8] – انسان روح است نه جسد – ص ۳۰۸
[9] – إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ بِمَنِّهِ وَ رَحْمَتِهِ لَمَّا فَرَضَ عَلَیْکُمُ الْفَرَائِضَ لَمْ یَفْرِضْ عَلَیْکُمْ لِحَاجَهًٍْ مِنْهُ إِلَیْهِ بَلْ رَحْمَهْ مِنْهُ إِلَیْکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لِیَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ لِیَبْتَلِیَ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَ لِتَتَسَابَقُوا إِلَی رَحْمَتِهِ وَ لِتَتَفَاضَلَ مَنَازِلُکُمْ فِی جَنَّتِهِ. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵ ، ص۵۵۸ تحف العقول، ص۴۸۵/ علل الشّرایع، ج۱، ص۲۴۹)
[10] – لا شكّ انّ كلّ ما تفعله الجوارح فانّما يصل إلى القلب خبره و يرجع إليه أثره. و بالجملة،فلمّا اقتضت العناية الإلهية أن تصير النفوس إلى هذا العالم الجسماني ليمتحنوا و لِيَمِيزَ اَللّهُ اَلْخَبِيثَ مِنَ اَلطَّيِّبِ لأنّه كانت في باطن بعض النفوس دواعي لا يعلمها الاّ اللّه و لم يكن ذلك العالم الرّبوبيّ موضع بروز هذه الكوامن في جبلّة هذه الطائفة من النّفوس حسب ما اقتضت طينتهم ،فلذلك امروا بالمصير إلى هذا العالم لأنّه دار ابتلاء؛ ( شرح توحید صدوق جلد ۱، صفحه ۲۲۵)
[11] – بحارالأنوار، ج۸، ص۲۸۳
[12] – تفسیر آیات 23 و 24 سوره نبأ: عن الصّادق (علیه السلام)- عَنْ حُمْرَانَبْنِأَعْیَنَ قَال سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً ، لا یَذُوقُونَ فِیها بَرْداً وَ لا شَراباً قَالَ هَذِهِ فِی الَّذِینَ یَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ. (بحار الأنوار , جلد۸ , صفحه۲۹۵)
[13] – بحار الانوار – جلد 8 – صفحه 283
[14] – الصّادق (علیه السلام)- لَا یَنْتَصِفُ ذَلِکَ الْیَوْمُ حَتَّی یَقِیلَ أَهْلُ الْجَنَّهْ فِی الْجَنَّهْ وَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۲۲)
[15] – الصّادق (علیه السلام)- عَنْ حَفْصِبْنِغِیَاثٍ قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) أَلَا فَحَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا فَإِنَّ أَمْکِنَهْ الْقِیَامَهْ خَمْسُونَ مَوْقِفاً کُلُّ مَوْقِفٍ مُقَامُ أَلْفِ سَنَهْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهْ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۲۰)
[16]– الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ يُحْبَسُ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ حَتَّى يَدْخُلَ الْحَزَنُ فِي جَوْفِهِ[16] ثُمَّ يَرْحَمُهُ فَيَدْخُلُ الْجَنَّة (بحارالانوار – جلد 7 – صفحه 128)
[17] – سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار ؛ محمد صالحي
[18] – (4 / معارج)
[19] – و اى گناهكاران، امروز [از بىگناهان] جدا شويد. (59/ یس)
[20] – مکاتیب قطب بن محیی – مکتوب 263
[21] – مثنوی معنوی » دفتر دوم »
[22] – انَّ الدُنیا دارُالعُقوبَة، عاقبتُ فیها آدَمَ عِندَ خَطیئَتهِ. ( اصول کافی – جلد 2 – صفحه 317 )
[23] – هر بار بخواهند از [شدت] غم، از آن بيرون روند در آن باز گردانيده مىشوند [كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را. (22/ حج)
[24] – بحار الأنوار , جلد۸ , صفحه۲۸۰
[25] – يَعيشُ النّاسُ بِاِحْسانِهِمْ اَكْثَرَ مِمّا يَعيشونَ بِاَعْمارِهِمْ وَ يَموتون بِذُنوبِهِمْ اَكْثَرَ مِمّا يَموتونَ بِآجالِهِمْ. (دعوات الراوندى: ص ۲۹۱، ح ۳۳ )
[26] – :الزنا يَنْقُصُ اَلْعُمُرَ (بحار الأنوار , جلد۷۶ , صفحه۲۱ )
[27] – مکاتیب عبدالله قطب بن محیی اثر عبدالله قطب بن محیى (زنده بین سالهای 838 تا 901ق)، مجموعهای است از نامههای اخلاقی و عرفانی، به زبان فارسی که برای سالکان طریقت، نوشته شده است.
[28] – مکاتیب قطب بن محیی، مکتوب 31
[29] – يُنَظَّفَ بِجَهَنَّمَ كَمَا يُنَظَّفُ اَلْقَذِرُ بَدَنُهُ بِالْحَمَّامِ ( بحارالانوار ، جلد 8 ، صفحه 250)
[30] – أَتَى أَعْرَابِيٌّ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ اَلتَّوْبَةِ إِلَى مَتَى تُقْبَلُ فَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّ بَابَهَا مَفْتُوحٌ لاِبْنِ آدَمَ لاَ يُسَدُّ حَتَّى تَطْلُعَ اَلشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا (بحار الأنوار ج6 ص34)
[31] – تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۶۳۶
[32] – وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ ٱلمُنتَهَی (42/ النجم)
دیدگاهها